کسانی که با تاریخ علم سر و کار دارند با عباراتی چون معجزه یونان، معجزه آهنگری وووو سر کار دارند. اینها یعنی این تحولات آنقدر بزرگند که هنوز مورخان قادر نیستند فرآیند فراگیری آن را تحلیل کنند. یکی از آنها آهنگری است که هنوز مورخان نمی توانند تحلیل کنند بشر چه طور آهنگری را فراگرفته چون چنین چیزی به هیچ رو امکان رخ دادن طبیعی ندارد...
یکی از همین معجزه ها زبان طبیعی ماست که از پیچیده ترین مخلوقات هستی است. زبانهایی مانند عربی در ارکان خود حیرت آورند! مثلا اینکه چگونه انسانهای اولیه بر چه اساسی همه کلمات فاعلی را بر وزن فاعل گفته اند! و اصلا شکل گیری مفهوم فاعل چگونه در ذهن انسان شکل گرفته و از همه حیرت انگیزتر نظام هماهنگی است که همه زبان ها با وجود از هم گسیختگی اقوام از آن تبعیت می کنند. اینها چیزهایی است که از تکامل امری شهودی در انسان خبر می دهد یعنی تکاملی معنادار ولیکن ناآگاهانه! همه ما کمابیش از تعامل قدرتمندی در پس ذهن خود خبر داریم که با آگاهی مان یکی نیست. ما قادر بودیم بدون آگاهی بدون تعمد چنین ساختار اکتسابی مانند زبان را در خود بپروریم به عبارتی خیلی چیزها می دانیم که از آن خبر نداریم، از خیلی چیزها هم استفاده می کنیم که نمی دانیم چه کاری می کنیم.
فلسفه چیست؟
فلسفه چیزی را کشف می کند. یعنی چیزی که وجود دارد را در می یابد نه اینکه چیز جدیدی بیافریند. فلسفه همین ناآگاهی های درونی ما را صورتبندی می کند. به طور خاص فلسفه تحلیلی بر آزمایش های ذهنی استوارند، آزمایش هایی که در اغلب موارد برای اثبات ادعایی خاص طراحی شده اند. مثلا آزمایش ذهنی بانک توسط دی رز برای اثبات زمینه گرایی طراحی شده و همه استدلال ها حول این می گردد که مری در بخش دوم می گوید نه نمی دانم ... حال اگر مری بگوید بله می دانم تمام نتیجه گیری ها عوض می شود.
اینجا پاسخ های شهودی بسیار با اهمیت اند. یعنی بکارگیری همان تعامل معنادار و نا آگاهانه افراد... اگر به جای مری بودی چه می گفتی؟ می دانم یا نمی دانم؟
شما ذهنتان آزاد است شما نه زمینه گرا هستید، نه ثابت گرا... شما یک انسان هستید و افکار شما در مجراهای حقیقی به جریان می افتد... پس پاسخ شما می تواند مبنای یک نتیجه گیری یک فیلسوف حقیقت جو باشد! هر چه شهودی تر باشد در مسیر صحیح تر جریان سیال ذهن قرار گرفته است و از آنجا که خبر ندارید قرار است از پاسخ شما چه نتیجه ای گرفته شود معیار صحیح تری برای قضاوت خواهد بود.
تبصره:
برای درک بهتر جریان سیال ذهن برای مثال در تمرین ذن برای شمشیر بازی به شما یاد می دهند تا این نیرو را فعال کنید چون اگر در شمشیر بازی بخواهید فکر کنید که طرف مقابل چه حرکتی می کند که بر اساس آن شما چه حرکتی را انجام دهید حتما حریف شما را برده و احتمالا زنده نخواهید بود که واکنش نشان دهید. یا نقاشی که بدون هیچ تفکری نقاشی می کشد که هزار تا تفسیر از آن در می آید...یا شاعری که شعری می گوید و مفاهیم را می آفریند که در لحظاتی فقط احساساتش رها کرده...