باور:
در دو نوشتار پیشین به مقدمه ای بر کلیت مباحث معرفت شناسی و به خصوص مساله تعریف معرفت پرداختیم و همچنین در آن مقدمه ها به مباحثی که میان معرفت شناسی و حوزه های دیگر در می گیرد نیز اشاراتی شد و حالا زمان آن است که به بحث خود بپردازیم.
طرح اولیه بحث چنین است که در دوره های پیش تر معرفت شناسی، معرفت ( Knowledge ) را باور صادق ( True Belief ) می دانستند؛ می توان گفت که این نگرش به زمان افلاطون باز می گردد. باور صادق، معرفت و دانشی را به صورت قطعی درباره جهان خارج به ما می دهد؛ در مقابل، باورهای کاذب را باید دور ریخت.
صدق باور، با بررسی بی درد سر مطابقت باوری که داریم با آنچه که به واقع رخ می دهد به انجام می رسید. ولیکن در همان زمان یک بحث مهم این بود که راه و روش تشخیص باورهای صادق از کاذب چگونه باید باشد، ما این بحث را در قسمت های بعدی دنبال خواهیم کرد. ولیکن با پیگیری این راه، ضعف های عدیده ای در صحت و در واقع در کفایت این شرط یعنی صادق بودن باور برای کسب معرفت ( معرفت قطعی ای که در نظر افلاطون بود ) بوجود آمد و هر روز عیان تر شد.
از جمله این اشکالات و ضعف ها می توان به این اشاره کرد که من می توانم باوری صادق داشته باشم ولی هنوز معرفت نداشته باشم یعنی ندانم که دارای باوری صادق هستم و مانند آن. در نهایت فلاسفه مجبور به در نظر گرفتن فاکتور دیگری به نام توجیه ( Justification ) برای باورهای صادق شدند، یعنی باور من در عین حالیکه باید صادق باشد، باید موجه نیز باشد، یعنی من باید علاوه بر اینکه به گزاره P باور دارم و اینکه گزاره P صادق است، باید در باور داشتن به گزاره صادق P نیز موجه باشم یا به عبارتی توجیهی در باور به p داشته باشم. پس در این دوره، معرفت به باور صادق موجه ( Justified True Belief ) تعریف شد.
معرفت گزاره ای:
قبل از پرداختن به چیستی باور که خود زیر مجموعه ای از مقوله چیستی گرایشات گزاره ای است، بد نیست که ابتدا اشاره ای به بحث معرفت گزاره ای شود که می توان آن را در معرفت شناسی مشابه بحث گرایشات گزاره ای در حوزه ای مثل فلسفه ذهن دانست.
معرفت گزاره ای هنگامی به کار می رود که متعلق معرفت ( Object of Knowledge )، گزاره ( Proposition ) باشد بدین معنی که شخص، گزاره را می داند ( نه چیزی مانند احساسات، حالات یا کیفیات نفسانی خود را و یا ... ) مانند: « می دانم تهران پایتخت ایران است.» در این جا دانایی من یا به عبارتی دانستن من، به گزاره « تهران پایتخت ایران است » تعلق گرفته است.
این گزاره ها می توانند از انواع مختلفی باشند مانند: گزاره های کلی ( Universal )، گزاره های جزئی ( Particular )، گزاره های سلبی ( negative )، گزاره های شرطی ( Conditional ) و همچنین معرفت به گزاره ها می تواند معرفت به گزاره ای البته به لحاظ وجود واسطه ای مانند «که» باشد، مانند: «علی می داند که زمین کروی است.» و یا توصیفی ( Descriptive ) باشد، مانند اینکه «می دانم این دیوار سفید است.».
می توان در این بحث تدقیق بیشتری کرد ولیکن حداقل در این مقطع از کار ما لزومی حس نمی شود و تنها اینکه اغلب معرفت شناسان، تحلیل معرفت را تحلیلی پیرامون معرفت گزاره ای می دانند و از همین رهگذر است که معرفت می تواند به باور صادق موجه تعریف شود چرا که بحث پیرامون صدق و توجیه ( آن هم از نوع توجیه ساختاری ) تنها با همین پیش فرض، امکان بررسی مناسبی می یابد .
حال برای شروع به بررسی این تعریف، ابتدا به بررسی چیزی که باور خوانده می شود می پردازیم.
گرایشات گزاره ای:
از مباحث مهم در فلسفه ذهن بحث گرایشات گزاره ای است. در معرفت شناسی اغلب به مباحث خاص فلسفی ای که حول و حوش گرایشات گزاره ای در می گیرد پرداخته نمی شود، بلکه اغلب باور را به عنوان یکی از گرایشات گزاره ای همراه با خواص اغلب تعریف شده و مورد توافق قرار گرفته شده درنظر گرفته و به ادامه بحث می پردازند، یعنی به یک تعریفی توافقی بسنده می کنند؛ ولیکن باور و در نظری گسترده تر گرایشات گزاره ای مباحث مهم و پیچیده ای را در فلسفه ذهن موجب می شوند و حتی برخلاف خواست بعضی معرفت شناسان، نتایج این بررسی ها در حوزه های گوناگون، گاهی تاثیرات بسیار مهمی نیز در روند رشد معرفت شناسی و مسائل معرفت شناختی دارد.
ما نیز در این نوشتارها قصد نداریم تا به بررسی کاملی از این بحث بپردازیم و تنها به تعریف آن و صحبت درباره جایگاه باور در میان گرایشات گزاره ای بسنده خواهیم کرد. گرایشات گزاره ای در واقع از جمله حالات ذهنی ( Mental States ) هستند.
حالات ذهنی، معمولا به دو گروه تقسیم میشوند:
1) حالاتی مانند: درد، خارش، احساس گرسنگی و ... که به «احساسات»( Sensation ) معروفند. ویژگی این گروه آن است که دارای شدت و ضعف هستند.
2) گرایشات گزاره ای، مانند: باورهای من راجع به چیزها، ترس من نسبت به ... و غیر و ... . مشخصه این گروه از حالات ذهنی، همانطور که از نامشان پیداست آن است که دارای قسمتی گزاره ای هستند و همینطور دارای محتوا و یا به عبارتی درباره چیزی هستند.
البته حالتی میانه را هم می توان در نظر گرفت، یعنی گاهی حالتی مانند حسادت، هم راجع به چیزی است و متعلق آنها شامل گزاره است و هم شدت و ضعف دارد، مانند: حسادت من به اینکه «علی مهندس است.»
برای روشن شدن این موضوع به این مثال ها توجه کنید:
ترس من نسبت به اینکه در تهران زلزله بیاید را در واقع می توان اینگونه بیان کرد: ترس من به این گزاره که «در تهران زلزله می آید.» . همانطور که می بینید این بیان شامل یک گزاره می شود و دربارگی ترس من یا به عبارتی دیگر متعلق ترس من گزاره «در تهران زلزله می آید» است.
یا مثالی معروفتر که دیویدسون بر آن تاکید می کند ( دیویدسون معتقد است که فکر کردن یا دارای تفکر بودن همان دارای گرایشات گزاره ای بودن است ) پس این جمله معروف از دکارت : من فکر می کنم ... ، نیز یک نمونه از گرایشات گزاره ای است.
یا این مثال در مورد باور: علی باور دارد که تهران پایتخت ایران است. اگر بخواهیم بهتر بیان کنیم باید بگوییم: علی باور دارد که «تهران، پایتخت ایران است.» . در اینجا نیز کاملا مشهود است که این بیان دارای دو قسمت است : علی باور دارد ( که نشانگر یک حالت ذهنی است ) به این گزاره که « تهران، پایتخت ایران است.» .
حال نکته ای که در این جا وجود دارد این است که به علت وجود گزاره ( Proposition ) در این قسم اظهارات، می توان درباره صدق یا کذب آنها سخن گفت. یعنی می توان در نهایت به نوعی درباره اینکه من به چیزی ( گزاره ای ) باوری صادق یا کاذب دارم صحبت کرد. به عنوان نمونه درباره مثال ذکر شده، باور علی به اینکه «تهران ، پایتخت ایران است.» باوری صادق است، در حالیکه باور رضا به اینکه «هاوانا، پایتخت افغانستان است.»، باوری است کاذب، یا به عبارتی باوری است به امری کاذب.
اشاره به این نکته مهم است که ما فعلا صحبت بر سر صدق و کذب را جدا از چالش ها و مسائل مختلفی که در نظریه های صدق ( Truth Theories ) وجود دارد بررسی می کنیم و در واقع به یک نظریه مطابقتی صدق ( Correspondence theory of Truth ) که تقریبا نظریه عام و متداولی است بسنده می کنیم.(1)
بحث های متعددی پیرامون گرایشات گزاره ای و ماهیت و خصوصیات آنها در می گیرد مانند Intentional بودن آنها یا رابطه آنها با آزمون Intensionality ( که دیویدسون آن را از مشخصه های گرایشات گزاره ای می داند. ) و بحث های مختلف دیگری که در مورد محتوا مطرح می شود و به نظریه های محتوا ( Content Theories ) معروفند و بسیاری مسائل دیگر که از حوصله این بحث خارجند.
از آنجا که این بحث به درازا کشیده شد، در نوشتار بعدی به طور مختصر به مروری بر بعضی نظریه های متفاوتی که پیرامون باور و در نظری کلی تر حالات ذهنی وجود دارند خواهیم پرداخت و سپس به بحث باور در معرفت شناسی می پردازیم و یا در واقع به اولین شرط در تعریف معرفت ( شرط باور ).(2)