پایگاه اینترنتی حکمت و فلسفه ابیورد
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.
پایگاه اینترنتی حکمت و فلسفه ابیورد
پایگاه اینترنتی حکمت و فلسفه ابیورد

به انجمن حکمت و فلسفه ابیورد خوش آمدید
 
الرئيسيةمكتبة الصورأحدث الصورجستجو
سوال جستجو
نتائج البحث
بحث متقدم بحث متقدم
ثبت نامورود
فهرست پایگاه اینترنتی حکمت و فلسفه ابیورد

چرا آمریکا فیلسوف بزرگ ندارد ؟
گفتگویی با آلبر کامو
برترین هنر کدام است ؟

مدرنیته در برابر پست مدرنیته

شک و یقین در هنر وفلسفه

امر قدسیِ یونان و عسرت مدرنیته (متن کامل)

باشلار و گستره روانشناختی امر تخیل

شش پرسش اساسی درباره هنر پست مدرن

نيچه، داستايوسكي، نهيليسم
زیبایی شناسی اگزیستانسیالیستی و سینما

فلسفه موسیقی

میراثی از فلسفه باستان: موسیقی کیهانی

اسلاوی ژیژک و نگرشی روانکاوانه به سینما

زیباشناسی دیوید هیوم
مفهوم فرم در هنر
بازنمایی‌ در فلسفه‌ هنر

بررسی تطبیقی فن شعر ارسطو و بوطیقای خواجه نصیر طوسی

سنت آگوستین و ماهیت دیالکتیک هنر

تدریس شفا و قانون در اروپا

زندگینامه حکیم ارد بزرگ

آشنایی با دکتر غلامرضا اعواني
زندگی‌نامه ویتگنشتاین
آشنایی با پائولو فریره فیلسوف بزرگ تعلیم و تربیت
دکتر سید جواد طباطبایی

زندگينامه دكتر سيديحيي يثربي
زندگی و آثار کواین

براين مگي

ژیل دلوز

«ويلارد ون ارمان كواين»

زندگی و اندیشه ریچارد ررتی

دکتر ضیاء موحد

جان ديويي

دکتر سعید انواری

دکتر محمد خوانساری

دکتر نصرالله حکمت

دکتر قاسم پورحسن

دکتر عبدالکریم رشیدیان

دکتر فرشته نباتی

سر مایکل دامت

دکتر سروش دباغ

جان هیک

دكتر سيد احمد فرديد

لوئی ‌آلتوسر

دکتر کریم مجتهدی

زندگی من ؛ گفتگو با استاد ملکیان

داوریِ داوری و خروش سروش

دکتر محمد اردشیر

هیوم پیامبرِ ویتگنشتاین

اهمیت کارل پوپر - ماریو بارگاس یوسا

ریشه‌های جهانی شدن به قرن 16 باز می‌گردد

دونالد دیویدسن

نقد بومي سازي غايت و روش در علوم انساني

دو گفتگو راجع به مسائل فلسفه علم

نقد ايدئولوژی گرايی در علوم انسانی

روش بیزی و فلسفه شناخت

توصیف سودمند به جای تجویز در علوم اجتماعی

ماهیت علوم اجتماعی در رئالیسم انتقادی باسکار
"نقد گفتمان علوم انساني بومي"(جلد اول)
استقلال علوم و استقلال علل شناسی و خواص شناسی در علم
فرمول پذيری رياضياتی علوم
کامپیوتر شطرنج باز
در ابطال ناپذیری گزاره ی استقرایی
معمای مربوط به نسبیت.
کوانتوم مکانیک و دانش ذهنی
درباره نظریه انتخاب طبیعی داروین
حس نیروی جاذبه
معمارانیدن فلسفه پدیدارشناسی
دیالکتیک اثر هنری
هنر چهل تكه، زيبايي شناسي انتقادي آدورنو(1)
هنر چهل تكه: زيبايي شناسي انتقادي آدورنو (2)
فلسفه هنر از ديدگاه ماركس
فیلموسوفی Filmosophy
سینما بدون ذات
نگاهی به مد
نامه سرگشاده به فرويد
روانشناسی اگزیستانسیالیستی
نظریه ی شخصیت
فلسفه تشکیل و کامل شدن شخصیت درسن 5سالگی چیست
خلاقیت 'بخشی از دیوانگی است'
توهم یا واقعیت
منفعت طلبی
فوکو، عقلانیت و خواست جنون
تلاقي روان شناسي و علوم اعصاب
دفاع عبدالکریمی از هایدگر / آیا از ما می‌خواهند هایدگر نخوانیم؟
ویتگنشتاین و فلسفه ریاضی
داعش تدریس شیمی و فلسفه را ممنوع کرد!
زبان و زمینه، درآمدی بر فلسفه زبان
تعریف صدق نزد فرگه
نقدی بر هستی شناسی مفاهیم فرگه
جستجو
 
 

نتائج البحث
 
Rechercher بحث متقدم
المواضيع الأخيرة
»  81 Motivational Quotes By The The Philosopher Hakim Orod Bozorg Khorasani That Will Keep You High-Spirited
فرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Icon_minitimeالأربعاء فبراير 10, 2021 5:07 pm من طرف پوریا آریازاده

»  25 Motivational Quotes By The The Philosopher Hakim Orod Bozorg Khorasani, The Author of The Red Book
فرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Icon_minitimeالأربعاء فبراير 10, 2021 2:07 pm من طرف پوریا آریازاده

» 38 Insightful Quotes By The The Philosopher Hakim Orod Bozorg Khorasani That Will Polish Your Reasoning
فرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Icon_minitimeالأربعاء فبراير 10, 2021 2:03 pm من طرف پوریا آریازاده

» 44 Quotes By The The Philosopher Hakim Orod Bozorg Khorasani, The Founder Of The Philosophy Of Orodism
فرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Icon_minitimeالأربعاء فبراير 10, 2021 1:55 pm من طرف پوریا آریازاده

»  70 Top The The Philosopher Hakim Orod Bozorg Khorasani Quotes To Enlighten Your Mind
فرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Icon_minitimeالأربعاء فبراير 10, 2021 1:53 pm من طرف پوریا آریازاده

»  The Philosophy of The Philosopher Hakim Orod Bozorg Khorasani
فرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Icon_minitimeالإثنين فبراير 08, 2021 3:42 pm من طرف sahand

»  Quotes of The Philosopher Hakim Orod Bozorg Khorasani
فرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Icon_minitimeالإثنين فبراير 08, 2021 3:39 pm من طرف sahand

»  10 Greatest The Philosopher Hakim Orod Bozorg Khorasani Quotes , Philosophy
فرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Icon_minitimeالإثنين فبراير 08, 2021 3:36 pm من طرف sahand

»  25 Inspiring Quotes By The Philosopher Hakim Orod Bozorg Khorasani That Will Serve As An Anchor In Tough Times
فرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Icon_minitimeالأحد فبراير 07, 2021 3:01 pm من طرف پوریا آریازاده

تدفق ال RSS

Yahoo! 
MSN 
AOL 
Netvibes 
Bloglines 
أفضل 10 أعضاء في هذا المنتدى
پوریا آریازاده
فرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Vote_rcapفرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Voting_barفرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Vote_lcap 
sahand
فرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Vote_rcapفرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Voting_barفرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Vote_lcap 
sarina
فرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Vote_rcapفرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Voting_barفرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Vote_lcap 
vida 2
فرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Vote_rcapفرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Voting_barفرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Vote_lcap 
mahshid
فرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Vote_rcapفرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Voting_barفرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Vote_lcap 
elham akbari
فرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Vote_rcapفرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Voting_barفرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Vote_lcap 
Admin
فرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Vote_rcapفرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Voting_barفرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Vote_lcap 
بهاره
فرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Vote_rcapفرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Voting_barفرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Vote_lcap 
behnam
فرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Vote_rcapفرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Voting_barفرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Vote_lcap 
ورود
نام كاربر:
كلمه رمز:
ورود اتوماتيك در بازديدهاي بعدي: 
:: كلمه رمز خود را فراموش كرده ايد؟
أو


پایگاه اینترنتی حکمت و فلسفه ابیورد :: شناخت فلسفه :: فلسفه سیاسی
 

 فرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت

اذهب الى الأسفل 
نويسندهپيام
بهاره

بهاره


تعداد پستها : 82
تاريخ التسجيل : 2014-10-13

فرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Empty
پستعنوان: فرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت   فرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت Icon_minitimeالخميس أكتوبر 23, 2014 3:42 am

متن حاضر سخنراني مراد فرهادپور در يكصد و چهل و دومين نشست كتاب ماه ادبيات و فلسفه با موضوع «آلن بديو» و «رخداد حقيقت سخن» مي باشد كه از نظر شما مي گذرد.


از مدت‌ها پيش منتظر كشف پديده‌هايي چون «آلن بديو» بودم. كسي كه با يك استحكام و پايداري فلسفي و نه فقط جامعه‌شناسي يا سياسي، در برابر وضعيت موجود؛ هم در واقعيت و هم در نظريه بايستد. كل فضايي كه يك طرف آن ليبراليسم و طرف ديگر آن پست‌مدرنيزم و كل ماجراي نسبي‌گرايي به خصوص زبان و تمامي ادعاهاي عجيب و غريب درباره پايان تاريخ، سياست، سوژه، حقيقت و ايدئولوژي است. اين حس پايان را كه همه فرياد مي‌زنند فقط يك بازي زباني نشانه‌ها، تفاسير و معاني است كه قرار نيست در هيچ موردي به توافق برسند، يك گفت‌وگوي بي‌حاصل و بي‌ربط به حقيقت.
«آلن بديو» كسي است كه در برابر اين فضا مي‌ايستد و ايستادن او يك ايستادن فلسفي مستحكم است و به همين علت نيز نتايج سياسي و فلسفي‌اش آشكار مي‌شود.
بديو، سه روند اساسي در فلسفه امروز تعيين مي‌كند كه همه كم و بيش آن را قبول دارند: 1ـ فلسفه تحليلي (سنت آنگلوساكسون) 2ـ فلسفه هرمنوتيكي (سنت قاره اروپا و عمدتاً آلماني كه چهره‌هاي برجسته‌ آن هيديگر و گادامر و … هستند و 3ـ فلسفه پست مدرنيزم (جرياني عمدتاً فرانسوي است كه به صورت تكنيكي‌تر تحت عنوان پساساختارگرايي مطرح مي‌شود و چهره‌هاي مطرح آن فوكو، ليوتار، بودريار و … هستند).
بعضي‌ دو وجه مشترك سلبي و ايجابي براي اين سه جريان فلسفي در نظر گرفته‌اند.
وجه مشترك سلبي، همان نفي متافيزيك حقيقت است كه بعدها به نفع كل حقيقت گسترش مي‌يابد و هر گونه منطق كشف حقيقت زير سؤال مي‌رود و فلسفه از سروكار داشتن با خود اشيا و حقيقت منع مي‌شود.
در وجه ايجابي جانشيني معنا به جاي حقيقت است. يعني اگر تمام اين فلسفه‌ها به جاي فلسفه حقيقت باشند، فلسفه معنا هستند. به ويژه بعد از چرخش زباني كه در هر سه اين نحله‌ها سراغ داريم و با آن روبرو هستيم. در شكل تحليلي آن رسيدن به قاعده‌اي براي معنا به شكل هرمنوتيكي و رسيدن به معناي زيرين و آشنايي با معنا به شكل پست‌مدرني، بازي با معاني كه خودشان خود را بازسازي كرده و هر گونه وحدت و شكل‌گيري معنا را در حين ايجاد آن از بين مي‌برند.
آلن بديو معتقد است اين سه نحله بيش از حد به جهان موجود نزديك هستند و به همين علت نمي‌توانند نه نسبت به اين جهان انتقادي باشند و نه به خود علت اين جهان در فلسفه كه همان مسأله حقيقت است جواب دهند.
جهان موجود ما در سيلاب توفاني و تندي قرار گرفته است كه در آن دائماً كالا، پول، ايماژ، معرفت، دانش و اطلاعات مبادله شده و در حال گردش است. براي بديو لازم است كه فلسفه از اين فضا فاصله بگيرد تا بتواند به آن واكنش انتقادي نشان دهد؛ در اين فاصله گرفتن است كه برگشت به مفهوم حقيقت ممكن مي‌شود و آن هم مفهومي كاملاً غيرمتافيزيكي، غيرعرفاني و شهود، غيردگماتيك و كلامي و به شكلي همان تركيب عقل و مخاطره.
كار فلسفه از ديد «بديو» به دست دادن نوعي نظريه حقيقت است. ولي نكته اساسي اين است كه به دست دادن نظريه يا ساختن حقيقت تأملي است در باب «رخداد حقيقت» و همچنين شدن يا كار حقيقت و تداوم آن در عرصه‌هاي ديگر. خود فلسفه عرصه رخداد حقيقت و عرصه تجربه حقيقت نيست. عرصه تأمل در باب حقيقت در عرصه‌هاي ديگري وقوع مي‌يابد. «بديو» چهار عرصه را عرصه «رخداد حقيقت» و ادامه رويارويي در فرآيند تداوم حقيقت مي‌داند:
1ـ سياست، 2ـ هنر، 3ـ علم و 4ـ عشق.
در اين چهار عرصه است كه «رخداد حقيقت» مي‌تواند رخ دهد و توليد شود و به اشكالي ادامه يابد.
در سياست مسأله‌اي كه نامش را «انقلاب» مي‌گذاريم مي‌تواند به عنوان يك رخداد حقيقي نمايان شود. در هنر مسأله خلاقيت هنري و ابداع يك اثر يا حتي شروع يك ژانر هنري مي‌تواند باشد و در علم اختراع و اكتشاف. به عنوان مثال گاليله با كشف اين حقيقت كه طبيعت را مي‌توان به زبان رياضي توصيف كرد به رخداد حقيقي برمي‌خورد. اما رخداد عشق، دو نفر را در رابطه عاشقانه با حقيقتي روبه‌رو مي‌كند. در تمامي اين موارد حقيقت امري سراپا نو و غيرقابل پيش‌بيني است و امر سوبژكتيو به عنوان امري خاص كه آدم را همواره تبديل به سوژه مي‌كند مطرح مي‌شود، يعني امري كه غيرقابل بيان و برنامه‌ريزي بوده و تكراري نيست و امري يگانه است.
در نظريه حقيقت «بديو» نكته اساسي، رابطه فلسفه با ميل است. در اين چهار عرصه «حقيقت» به عنوان امر نويي است كه ناگهاني و غيرقابل پيش‌بيني بروز مي‌كند و اين بروز درست مانند بروز ميل است.
چيزي كه «لاكان» از آن به عنوان ميل نام مي‌برد، نقطه سياه بيان‌ناپذير در هسته دروني هر فرد است كه نوعي وابستگي به وجود مي‌آورد و فرد بعد از رويارويي با هسته دروني‌اش نمي‌تواند بيانش كند و آن را براساس معرفت موجود سنجيده و به صورت عملي تكراري و قابل پيش‌بيني درآورد. پس رويارويي با ميل سازنده سوژه است. بنابراين اصل اساسي اخلاق لاكاني يا چيزي كه «بديو» اسمش را اخلاق حقيقت مي‌گذارد؛ در مورد حقيقت هم صدق مي‌كند و آن اصل اين است كه «به ميل‌ات وفادار بمان». اين وفاداري به ميل، اخلاق روانكاوانه را توصيف و سير سوژه را براي ما ترسيم مي‌كند. در اينجا «بديو» اين اصل را به عرصه نظريه در باب حقيقت انتقال مي‌دهد كه در چهار عرصه، حقيقت به عنوان رخداد تجلي مي‌كند. وي مثا‌ل‌هايي نيز به كار مي‌برد. از آنتيگون، سقراط و توماس ياد مي‌كند. (سقراط در لحظه نوشيدن شوكران يا توماس در لحظه وفاداري‌اش به حقيقت كاتوليكي). با اين مثال‌ها مي‌توان فهميد كه درجه‌بندي ميل در «بديو» يعني حقيقت، كه ربطي به خوشي و سعادت فردي شخص ندارد، برعكس تا حد زيادي موجب بدبختي و درد و رنج هستند، به اين دليل كه ربطي به ديگران نداشته و احتياجي به گرفتن تأييد و تصديق از ديگران نيست. «ميل» و «رخداد حقيقت» به عنوان يك رخداد يگانه كه غيرقابل نمادين شدن بوده و هسته دروني و تاريك باقي مي‌ماند.
اخلاق سوژه چيزي نيست جز اخلاقي كه به سوژه اجازه مي‌دهد تحمل رويارويي با اين رخداد و تحمل وفادار ماندن به آن را داشته باشد.
نظريه حقيقت «بديو» را بر اساس چهار مضمون مي‌توان پيش برد: 1ـ تمايز حقيقت از معرفت ، 2ـ رخداد حقيقت و ارتباط آن با آنتولوژي بديو، 3ـ سوژه حقيقت و 4ـ اخلاق حقيقت.
اين موضوع با مثال‌هايي از «سن پل» ملموس‌تر مي‌شود.

تمايز حقيقت از معرفت

اين نكته قبل از «بديو» هم مطرح شده است. كل فلسفه مدرن و نقدي كه بر نظريه سنتي حقيقت ‌دارد در همين راستا حركت مي‌كند. در «هيديگر» و نظريه انتقادي يا در «دريدا» و پساساختارگرايي هم مي‌بينيم كه مفهوم حقيقت و تطابق تصورات ذهني با واقعيت عيني كاملاً زير سؤال مي‌رود. حقيقت به مثابه گزاره يا حكم به معني تحريف يك نوع ماهيت با ذات حقيقت است.
«هگل» از حقيقت به عنوان «مسير و راه» صحبت مي‌كند. «هيديگر» از آن به عنوان «تقدير تاريخي» ياد كرده است. مضمون جدايي حقيقت از معرفت از فلسفه قديم قبل از بديو وجود داشته است، در كانت قالب جدايي عقل از فهم و مفاهيم فاهمه هستند. ولي تا جايي كه به «بديو» مربوط مي‌شود بهترين فرد در اين زمينه مي‌تواند «والتر بنيامين» باشد. او در كتاب معروف باروك خود اين قضيه را مطرح مي‌كند. به گفته او: «حقيقت كه در رأس ايده‌هاي بازنموده‌شده تجسم يافته، در برابر فرافكنده‌شدن به هر وسيله‌اي به قلمرو معرفت مقاومت مي‌كند. معرفت يعني مالكيت و تصاحب نفس. موضوع آن توسط اين واقعيت معين مي‌شود كه بايد حتي اگر شده به مفهوم استعلايي در آزادي تصاحب شود.
از نظر «بديو» حقيقت در اين موضوع كه در آن ريشه و رخداد يگانه دارد، اما خود بايد به يك كليت و فضاي نامتناهي برسد و از چسبندگي و غلظت كنده به وجود برسد كاملاً با لاكان همراه است. يك نوع فقر و فقدان را در حقيقت مي‌بيند و اين خلايي است كه در سوژه به وجود مي‌آيد و آن را از چسبندگي و غلظت وجود دور مي‌كند. آن فضاي خالي، عرصه ظهور حقيقت است و آن كليتي كه در حقيقت دنبالش هستيم با اين خالي بودن پيوند دارد. بديو در سراسر آثارش از مفهوم و تكنيكي به نام كم كردن نام مي‌برد. حقيقت از طريق كم كردن به دست ما مي‌آيد نه از طريق زياد كردن. كم كردن معرفت و همه چيزهايي كه ما را به نوعي به وجود در حال حاضرش چسبانده است. از اين نظر خيلي شبيه تكنيكي است كه «ساموئل بكت» در فضاي رمان‌ها و قصه‌هايش به كار مي‌برد. در مقابل خالي بودن حقيقت، معرفت را داريم كه با تصاحب مالكيت و ابزار همراه بوده و با منافع و علايق متفاوت گره خورده است. معرفت شايد خيلي قبل از آنكه قدرت باشد، همان تصاحب و مالكيت و ابزار بوده. «هابرماس» سعي مي‌كند با شيوه شبه استعلايي خود به دنبال يك سري منافع و علايق عام انسان شناختي برود.
بين «بديو» و «لوتر» ارتباطي وجود دارد كه بايد از كليتي كه در خود حقيقت نهفته است آن ارتباط را بيرون كشيد. عرصه‌هايي كه او مثال مي‌زند عرصه علم و عشق است كه نمي‌توان برايش حد زماني گذاشت و معرفت از آن جدا مي‌شود.
«بديو» حقيقت را به عنوان امر يگانه و نو معرفي مي‌كند. معرفت به عنوان امر تكراري، قابل برنامه‌ريزي بوده و به همين دليل شكلي از تصاحب و ابزاري شده است.
مثال تاريخي ديگر آن را براي درك تفاوت تقابل مسيحيت و گنوسيسم و يا تقابل «گنوسيسم» با همه «اديان ابراهيمي» ببينيد.
در «گنوسيسم» كاملاً با اولويت معرفت روبه‌رو هستيد. نجات آدم‌ها در گرو معرفت است؛ يك معرفت سري و باطني، چيزي كه خاص يك عده خاص است. گروه نخبگان مي‌توانند با زهد يا با دسترسي به متون عجيب و غريب به آن معرفت، گنوس و عرفان برسند و به آنها اجازه دهد از آن جهان مادي اهريمني خارج شوند. در خود گنوسيسم، معرفت نهايتاً تبديل به يك ورد و جادو مي‌شود، كه هيچ فرقي با تكنولوژي ما ندارد. روح در جريان خراب شدنش از اين افلاك هفتگانه به هر فلكي كه مي‌رسد وردي خوانده و از فلكي به فلك بعدي مي‌رود و نهايتاً از كل جهان مادي خارج مي‌شود. اين امر يك عمل كاملاً تكراري، ابزاري و متعلق به يك عده خاص و در مالكيت آنهاست. نقطه مقابل اين دعوي اديان ابراهيمي (يهوديت، مسيحيت، اسلام) است. رخدادي يگانه كه در جاي خاصي رخ داده اما عواقب و پيامدهاي آن معطوف به همه و خطاب اين رخداد در عرصه باز تاريخ به همه است و يك نوع دموكراسي ناب بشري در آن ديده مي‌شود و هر فردي در هر موقعيتي مي‌تواند مخاطب اين رخداد باشد و به آن در قالب ايمان آوردن واكنش نشان دهد. اينجا ديگر اثري از معرفت، استاد، ورد، عرفان و … نيست همه چيز در سطح باز و خالي تاريخ رخ مي‌دهد.
اگر بخواهيم با مثال‌هاي «سن پل» پيش برويم منطق حقيقت را به خوبي در «سن پل» مي‌بينيم، رخدادي كه او به آن اعتقاد دارد «رستاخيز مسيح» است ولي هيچ اثري از معرفت در اين قضيه نيست. «سن پل» هيچگاه حضرت عيسي (ع) را نديد و مدت‌ها پس از مرگش در جاي ديگري در دمشق با رخداد رستاخيز روبه‌رو شد و ايمان آورد. با آنكه قديمي‌ترين متون مربوط به «سن پل» است، اما در آنها هيچ اثري از علاقه و حتي معرفت به زندگي عيسي نيست. براي «سن پل» عيسي قبل از «رستاخيز» اصلاً مهم نيست و او هيچ تلاشي براي توضيح معرفتي «رخداد رستاخيز» نمي‌كند. در «سن پل» نه چيزي از نظريه تجسد و نه تثليث ديده نمي‌شود. فقط اشاره مي‌كند كه عيسي آدم دوم است. از ديد سن پل رستاخيز يك معجزه نيست. نوعي علامت قدرت يك معرفت سري از طرف يك فرد خاص كه بشود آن‌را تكرار كرد نيست. با جدا كردن معرفت از حقيقت مي‌توانيم به مفهوم اصلي و مركزي يعني «رخداد حقيقت» برسيم. اينكه «بديو» حقيقت را از معرفت جدا مي‌كند گوياي نزديكي ايده بديو در مورد رخداد حقيقت با مجموعه‌اي از ايده‌ها در فلاسفه قبلي است.
هستي شناسي «هيديگر» و مفهوم ناخودآگاه در ديسكوريس «لاكاني» به ايده ارتباط حقيقت با خلأ مشابه هستند و همچنين مفهوم ديفرانس و تفاوت در تفكر «دريدا» با مكتب واسازي و پساساخت‌گرايي.

تفاوت هستي شناسانه هيديگر

هستي‌شناسي اصل بنياني هستي شناسي «هيديگر» است. هيديگر وجود را به مثابه تفاوت وجود و موجود تعريف مي‌كند يعني وجود از قبل هست و موجود اين طرف هست. وجود از دل اين تفاوت بيرون مي‌آيد. پس آن خلأ اوليه جايي كه نه تنها نمايان شدن موجود بلكه نحوه نمايان شدنش و وجود راستينش را مي‌بينيم، همان تفاوت هستي‌شناسانه است. فلسفه هيديگر به يك معنا در جست‌وجوي اين فضاي باز است كه عرصه ظهور حقيقت، مي‌تواند وجود باشد. اين تفاوت و شكاف همان چيزي است كه بعضاً شكاف و خلا فقر موجود در سوژه و زبان در پساساختارگرايي «لاكان» و «دريدا» وجود دارد. چيزي كه «بديو» را از هيديگر و لاكان مجزا مي‌كند، در اشاه او در ارتباط با نظريه حقيقتش نهفته است. «بديو» مي‌گويد اگر حقيقت چيزي نو است مسأله اساسي فلسفي در مورد حقيقت چيست؟ اين مسأله، مسأله ظهور و شدن حقيقت است. يا در عبارت ديگري مي‌گويد: «ما بايد يك حقيقت را با هم به منزله برپا ساختن نوعي وفاداري به يك رخداد درك كنيم و هم به منزله قدرت ژنريك نوعي دگرگوني در يك عرصه از معرفت». در حقيقت اينجا با دو سويه مواجهيم كه در هر دو «بديو» را از «هيديگر» و «لاكان» جدا مي‌كند. در يك سويه هم رخداد حقيقت به مثابه امري يگانه، نو، غيرقابل پيش‌بيني و غيرقابل تعيين مطرح مي‌شود، كه درك اين رخداد محتاج گشودگي و كندن از منافع و رابطه چسبناك و غليظ با اجتماع يا واقعيت موجود و محتاج مخاطره و انتخاب است. اين سويه نو و يگانه حقيقت است. اما در دنباله آن مي‌گويد «شدنش»، اگر حقيقت يك امر نو است؛ فقط ظهورش مسأله فلسفه نيست، شدن و تداومش هم اهميت دارد. در اينجا مسأله وفاداري به اين حقيقت پيش مي‌آيد و ادامه آن در متن يك گفتار عقلاني، مفهومي كه بتواند ارتباط اين حقيقت را با حوزه معرفت مشخص كند و دگرگوني اين رخداد در عرصه معرفت ايجاد كند و به شكل ديگر گذر از امر يگانه و كلي است. بنابراين منطق حقيقت براي بديو داراي اين دو قطب است و هر دو نكته «بديو» را از «لاكان» و «هيديگر» جدا مي‌كند. نكته اول براي اينكه برخلاف هيديگر اين رخداد به يك وضعيت خاص وصل است و مسأله، مسأله‌ وجود يا معناي عام وجود نيست كه رخداد خاص تاريخي در يك وضعيت خاص است و نمي‌شود آن را از يك وضعيت جدا كرد و يا به وضعيت بشري‌اش تبديل كرد و از آن انتولوژي بيرون كشيد.
«بديو» از طريق جداساختن هستي‌شناسي از نظريه سوژه اجازه پيدا مي‌كند آنها را به دو شكل متفاوت بسط دهد در حالي كه خيلي از سؤالاتي كه براي او مطرح مي‌شود براي پساساختارگراها مطرح نمي‌شود چرا كه آنها اتفاقاً هستي‌شناسي و نظريه سوژه را با هم بسط مي‌دهند. در ادامه بحث فلسفه «هيديگر» در وراي آراي نيمه عرفاني و انتولوژيك و حتي متافيزيكي «هيديگر» در وراي لگوسنتريزم به اين نتيجه مي‌رسند، كليت، معنا، جوهر نه در عرصه انتولوژي كه در عرصه سوژه هست. اينها هر دو با هم درگير آن منطق واسازانه ويران كننده مي‌شوند كه اجازه رسيدن به اين كليت و «اين‌هماني» را نمي‌دهند. اما «بديو» با جدا كردن هستي‌شناسي از نظريه سوژه اين اجازه را مي‌يابد كه كار عجيبي كرده و بگويد: «هستي‌شناسي مساوي است با رياضيات» همه آن چيزي كه پساساختاگراها و هستي‌شناسي مابعدفيزيكي دنبال آن است از قضا در رياضيات است. نظريه مجموعه‌ها مي‌تواند يك هستي‌شناسي مابعد فيزيكي بري از وحدت و جوهر براي ما فراهم كند، كه در كنار آن مي‌شود يك نظريه سوژه ساخت كه نكته اصلي فلسفه هم هست و در آنجا هم با آن منطق واسازي كه خود سوژه را هم مفهوم مي‌كند روبه‌رو نيستيم.

شرحي از هستي‌شناسي بديو

ما با مفهوم وضعيت روبه‌رو هستيم. وضعيت يك مجموعه است و مجموعه يك سري عناصر. اين عناصر خودكثير هستند و هر عنصري مي‌تواند مجموعه‌اي از عناصر ديگر باشد و هر عنصري باز مجموعه‌اي از عناصر ديگر. كل قضيه مجموعه‌اي از مجموعه‌ها مي‌شود. بدون اينكه بخواهيم به مفهوم مجموع مجموعه‌ها برسيم. در خود نظريه مجموعه‌ها فقط شمردن عناصر مهم است، آن مجموعه اوليه را داريم كه داراي n عنصر است و عناصرش را هم مي‌شماريم و اسم اين شمردن را «نمايش» مي‌گذاريم. چيزي به نام حالت وضعيت داريم كه اين زيرمجموعه‌هاي آن مجموعه اول است. در نظريه مجموعه‌ها هر مجموعه‌اي كه n تا عضو داشته باشد مي‌تواند 2 به توان n زير مجموعه داشته باشد پس همواره در زيرمجموعه‌هايتان بيشتر از عناصر مجموعه اوليه‌تان است.
مجموعه زير مجموعه‌ها را باز مي‌شماريم اسم آن را «بازنمايي» مي‌گذاريم. سه عنصر را در ارتباط با «نمايش» و «بازنمايي» مي‌توان مطرح كرد: 1ـ عناصر نرمال كه هم در مجموعه اول هستند و هم در مجموعه دوم. هم رابطه عضويت و هم رابطه شمول در آنها صدق مي‌كند. مسأله اين است كه برخي عناصر هم در نمايش هستند و هم در بازنمايي، 2ـ عناصر ديگري هستند به نام عناصر سينگولار (يگانه) كه در «نمايش» هستند ولي در «بازنمايي» نيستند، به عبارت ديگر در «بازنمايي» ما از جهاني در عرصه نمادين سياست، اخلاق، هنر عناصر جهان را به شكل‌هاي مختلفي دسته‌بندي مي‌كنيم و از ميان آنها انواع ايدئولوژي، ايماژ، ديد، اثر، سياست، اعتقاد، شريعت را بيرون مي‌كشيم. اين عناصر در حوزه نمادين و «بازنمايي» نيستند و غيرقابل بيان شدن در حوزه نمادين هستند و 3ـ عناصري كه در حوزه نمادين و «بازنمايي» هستند و در «نمايش» نيستند. هر انقلابي به يك نظام حقوق و قانوني منجر مي‌شود كه خود يك نوع بازنمايي از جهان است. از درون اين نظام قانوني و حقوقي كه نگاه مي‌كنيم كنش‌ها و حوادث تاريخي را به دو دسته قانوني و غيرقانوني مي‌توان تقسيم كرد.
حوادثي كه در رژيم سابق رخ داده از اين ديد مي‌تواند غيرقانوني باشد. بعد از آن حوادثي كه بعد از «انقلاب» رخ داده بعضي‌هايش مي‌تواند قانوني و بعضي‌هايش غيرقانوني باشد، ولي يك حادثه است كه در هيچ يك از اين دو جا نمي‌گيرد و آن هم خود حادثه «انقلاب» است. اين حادثه قانوني نيست زيرا اين نظام جديد را اين حادثه، كنش و قيام به وجود آورده است كه يك پا بيرون و يك پا درون نظام قانوني ما دارد و در داخل خود اين نظام غيرقابل تعريف است. اما در عين حال نمي‌توان آن را غيرقانوني دانست زير مبناي قانون جديد است. اگر بگوييم غيرقانوني است در واقع خود قانون مسخره مي‌شود پس اين امر نه قانوني و نه غيرقانوني است. انقلابي است كه در تاريخي و جايي اتفاقي افتاده ولي قابل بازنمايي در عرصه ما نيست. اين همان عنصر يگانه است.
از ديد بديو «رخداد حقيقت» همان عنصر يگانه است كه در مجموعه اوليه است، در عرصه نمادين غيرقابل بيان بوده و به صورت حفره خود را نشان مي‌دهد. اين نشان دهنده اين است كه «رخداد حقيقت» از ديد بديو همان امر واقع «لاكاني» است. يعني يك جور امر واقع حقيقت داريم، عنصري كه قابل نمادين شدن و بازنمايي نيست و در وضعيت متعارف معرفت موجود هم نمي‌گنجد.

سوژه حقيقت

سوژه حقيقت مي‌تواند فرد جمع باشد. در عشق هر دو نفر سوژه هستند. نكته مهم اين است كه افراد در برخورد با اين حقيقت سوژه مي‌شوند اين نيست كه سوژه‌اي از قبل وجود داشته باشد به اين علت حقيقت يك تجربه سوبژكتيو است. هميشه بايد كسي باشد كه نسبت به آن رخداد شهادتي بدهد و بشود سوژه. اين سوژه غيرمتافيزيكي و غيرجوهري و در عين حال به اعتقاد بديو ناميراست ولي متناهي است، هيچ امر آن جهاني و متافيزيكي عجيب و غريب در موردش صادق نيست و اگر آن رخداد تعميم‌ناپذير بود سوژه تشخيص‌ناپذير است. سوژه مجبور به مخاطره است و در آن لحظه رخداد رخ مي‌دهد. درست و يا غلط بودنش را بر اساس معرفت موجود نمي‌توان سنجيد بنابراين سوژه بايد مخاطره‌اي كند. سوژه بايد از ميان دو امر غيرقابل تشخيص بگذرد، كه اين مخاطره كردن تعيين كننده، تفكر براي سوژه است. سوژه حقيقت متناهي اما ناميراست، براي اينكه عواقب اين حقيقت يك امر نامتناهي است.
سوژه با حقيقت سه پيوند دارد. «سن پل» معتقد بود در ارتباط رخداد عيسي و رستاخيز مسيح مي‌توانيم سه پيوند داشته باشيم: ايمان، اميد و عشق. «سن پل» معتقد بود از ميان اينها عشق از همه برتر و قوي‌‌تر است. بديو از اين سه يك تجربه كاملاً ماترياليستي به دست مي‌دهد و مي‌گويد: از لحاظ زباني ترجمه يوناني خود «سن پل» هم درست نبوده و به جاي ايمان اعتقاد، به جاي عشق وفاداري و به جاي اميد پايداري و اصرار ورزيدن را در كامل كردن حقيقت مي‌گذارد. در دو مورد اول با يك رخداد يگانه روبه‌رو شده و به آن اعتقاد مي‌آوريد يعني آن رخداد را به عنوان يك رخداد تشخيص مي‌دهيد.
وفاداري يعني اينكه از اين به بعد از طريق ارتباط و وفاداري‌اش به اين حقيقت و دنبال كردن اين حقيقت و پيامدهايش در ارتباط با شكل جديدي از معرفت و شكل جديدي حتي از زندگي سوژه، سوژه است.
نكته سوم به چيزي بازمي‌گردد كه بديو اسمش را شكل‌گيري حقيقت به مثابه يك مجموعه ژنريك يعني يك مجموعه نامتناهي از زيرمجموعه‌ها مي‌گذارد، يعني پس از رويارويي با عنصر يگانه و وفادار شدن به آن. حالا اين مسأله هست كه شدن و كار اين حقيقت را بتوانيد دنبال كنيد.
اينجاست كه با مجموعه نامتناهي از زير مجموعه‌ها روبه‌رو مي‌شويد. به اين دليل مي‌گويد مجموعه «ژنريك حقيقت» زيرا هرگز و در هيچ كجا نمي‌توان اين مجموعه سير نامتناهي تحولش با يك مفهوم تلاقي نخواهد كرد. نمي‌توانيد همه اين مجموعه را در ذيل يك مفهوم جمع‌آوري كنيد و يا كشف قوانين طبيعي را با تحول خود فيزيك قانونمند كنيد و يا تجربه‌اش را تحت قانون و قاعده‌اي درآوريد. اين تجربه نامتناهي و باز است. تصوري از كامل شدنش داريم ولي نمي‌توان آن تصور را در مفهوم قانون و قاعده آورد.
از ديد بديو كامل كردن حقيقت و حقيقت كامل هميشه به صورت نوعي توگويي وجود دارد. من حقيقت كامل را از طريق خيال مي‌سازم. در ذهنم مي‌توانم عشقم يا مجموعه قوانين فيزيكي را كامل كنم ولي اين فقط يك فيكشن است و در اينجا دوباره پاي لاكان به ميان مي‌آيد.

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
 
فرهادپور: آلن بديو و رخداد حقيقت
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
پایگاه اینترنتی حکمت و فلسفه ابیورد :: شناخت فلسفه :: فلسفه سیاسی-
پایگاه اینترنتی حکمت و فلسفه ابیورد :: شناخت فلسفه :: فلسفه سیاسی+
پرش به:  
©phpBB | منتدى مجاني | منتدى مجاني للدعم و المساعدة | التبليغ عن محتوى مخالف | آخر المواضيع