افراد ناشنوا بر اساس "صدای درونی" خود فکر می کنند. آنهایی که کاملا ناشنوا به دنیا آمده اند و تنها زبان اشاره را آموخته اند به زبان اشاره فکر میکنند. به نظر می رسد که این موضوع از فرد ناشنوا به فرد ناشنوای دیگر، بسته به میزان ناشنوایی و آموخته های صوتی تفاوت دارد.
تأثیری که ناشنوایی بر مغز میگذارد بیش از نابینایی است نه به این خاطر که افراد کر و لال مغز متفاوت یا توانایی ذهنی متفاوتی نسبت به افراد عادی دارند، بلکه بیشتر به این دلیل که زبان بر نحوه عملکرد مغز اثر میگذارد. مغز به زبانی برای تفکر از طریق ایجاد صدای درونی مجهز است.
تحقیقات اخیر نشان داده است که زبان بر برخی عملکردهای مغز مانند حافظه، تفکر انتزاعی، و خودآگاهی مؤثر است. زبان مانند "نرم افزاری" است که بسیاری از "سخت افرار"های مغز را به کار می اندازد. از این رو ناشنوایانی که تشخیص ناشنوایی آنها در سنین پایین انجام نگرفته یا زبان اشاره را نیاموخته اند دارای ناتوانی ذهنی هستند هرچند مغز آنها سالم است. موضوع مهم این است که زبان نقش کلیدی در مراحل اولیه رشد مغز ایفا میکند. ناشنوایانی که زبان اشاره را در سنین بالا آموخته اند معمولا مشکل یادگیری دارند.
بحث های زیادی وجو دارد در مورد اینکه حداقل میزان برخورد برای تحریک مراکز زبانی مغز لازم چقدر است، ولی روشن است که کودکان ناشنوا برای داشتن ارتباط در زندگی به آموزش سریع زبان اشاره نیاز دارند.
امروزه کودکان ناشنوا زبان اشاره را در سنین پایین می آموزند و زبان آوایی هم بعنوان زبان دوم به آنها آموخته میشود.