راز و مسئله
گابریل مارسل (1973-1889) فیلسوف نامآشنای اگزیستانسیالیست یکی از خطاهای بزرگ فیلسوفان در طول تاریخ را خلط دو مفهوم «مسئله» (problem) و «راز» (mystery) میداند.
مارسل میگوید: «راز چیزی است که خودِ من گرفتار آن هستم و از اینرو، تنها تصوری که از آن می توان داشت تصور قلمروی است که در آن تمیز و تمایز میان آنچه در من است و آنچه در برابر من است معنای خویش و اعتبار اولیه خود را از کف میدهد»؛ مثلاً مواجهه با چالشهایی همچون آزادی، معنای زندگی، وجود خدا، و .... در این چالشها من گرفتار همان چیزی هستم که درباره آن سؤال دارم. بهتعبیری دیگر، «رازها حقایقی نیستند فراتر از ما، بلکه حقایقاند فراگیرنده ما».
بهنظر مارسل، پرسش از هستی تحت مقوله راز اندراج مییابد، نه تحت مقوله مسئله؛ زیرا محال است بتوان عقب ایستاده و عالم واقع را بهنحوی آفاقی بررسی کرد. پژوهش درباره هستی باید با کندوکاو در تجارب شخصی آغاز شود. او معتقد است که احساس و ادراک نوعی مشارکت است نه یک حالت نفسانی صرف. او از طریق عشق، وفا، ایمان و امید به راز هستی راه یافته است. راز را تا آنجا میتوان بازشناخت که آدمی مشارکت خودآگاهانهای در زندگی داشته باشد، نه اینکه صرفاً ناظر زندگی باشد
بهطور کلی، فیلسوفان اگزیستانسیالیست با نقد متافیزیک لمّی یا پیشینی (مبتنی بر روشهای عقلی و بدون کمک هرگونه تجربه)، متافیزیک انّی یا پسینی (بر اساس نوعی تجربه) را پیشنهاد میکنند. در نتیجه، در هستیشناسی خود بهسوی انسان و فهم او گرایش پیدا میکنند و هستی انسانی را روشنیگاه هستی میدانند. از آنجا که انسان تجلیگاه هستی است (چون از هستی پرسش میکند) و خود انسان در زبان متجلی شده است، هستی در زبان تجلی یافته و یکی از دغدغههای مهم فلسفههای اگزیستانسیالیستی فهم زبان است. هم از اینرو، دانش هرمنوتیک جایگاهی اساسی در این فلسفهها دارد.