فرشاد قربانپور: «باب آشنایی با ریچارد ررتی» عنوان كتابی است كه بهتازگی توسط عبدالحسین آذرنگ منتشر شده است. ررتی از مهمترین فلاسفه قرن بیستم آمریكا است كه البته عمرش به قرن بیست و یكم هم رسید. او را در اصل باید ماركسیستی آمریكایی پنداشت.
البته نه ماركسیست به معنای دقیق كلمه بلكه همانگونه كه گفتم از نوع آمریكاییاش. درواقع بهتر است بگوییم ررتی به دنبال ماركسیسم بدون ماركس آن هم تنها برای آمریكا بود. از این جهت او را باید دنبالهروی متفكرینی همچون جان دیویی و همفكران دیگرش پنداشت. كسانی همچون ویتمن و دیویی و در نوع جدیدتر، ررتی در یك خط قرار میگیرند.
اما آذرنگ در این كتاب به شرح زندگی و دیدگاههای او میپردازد. بزرگترین فیلسوف معاصر آمریكا در بستری میزیست كه سرشار از اندیشههای مختلف و نیز انتقاد بود. او مدام مورد انتقاد قرار میگرفت. یكی از انتقادها هم این بود كه میگفتند او با بازتولید ناسیونالیسم آمریكایی است و در شمایلی دیگر میكوشد. پربیراه نمیگفتند البته. ررتی به واقع به دنبال چنین چیزی بود. آمریكا را مانند امپراتوری بزرگ و قدرتمندی میدانست كه برای نجات جهان باید قدرتمند و تجهیزشده باقی بماند. او میگفت اگر آمریكا قوی و قدرتمند و بزرگ نباشد آنوقت آینده جهان چه خواهد شد؟ سوال خوبی است. بدون آمریكا آینده جهان چه خواهد شد هیچ؛ بدون آمریكا هم میتوان زندگی كرد. اما باور این موضوع برای ررتی سخت بود. شاید ادامهدهنده چنین راهی را به نظر من بتوان در اندیشههای چامسكی مشاهده كرد.
در كتاب باب آشنایی با ریچارد ررتی، عبدالحسین آذرنگ پس از توضیحی كوتاه درباره زندگیاش به فلسفه و سیر فكری ررتی میپردازد. او را كه پراگماتیسم و سپس پراگماتیست نو خواندهاند به شرح و نقد میكشد تا در ورای این نظریه چهره واقعیتری از ررتی نشان دهد.
ریچارد ررتی بزرگترین فیلسوف آمریكایی است. وی نظرات بدیعی در سنت پراگماتیستی ارائه كرده است.
ررتی در ۴ اكتبر ۱۹۳۱ در شهر نیویورك و در خانوادهای چپ، اصلاحطلب و ضداستالینیسم متولد شد. طبق گفته خود خانواده او اگر تروتسكیست نبودند، لااقل سوسیالیست بودند. در ۱۹۴۹ مدرك كارشناسی علوم انسانی و در ۱۹۵۲ كارشناسیارشد خود را دریافت كرد.
ررتی همچنین سفری به ایران داشت. در خردادماه ۱۳۸۴ به ایران آمد و چند سخنرانی داشت. در آن زمان سخن ررتی در ایران هیچ جدی گرفته نشد. بسیاری گمان كردند كه او سواد چندانی ندارد و ما مقهور یك آمریكایی با مدرك دكترا قرار گرفتهایم. اما حقیقت چیزی جز این بود. ررتی فلسفه زبانی را دنبال میكند از این جهت بعید نبود كه او مسالهای بنیادین و سخت را در گفتاری ساده دنبال كند و این در گمان برخیها به بیسوادی و سهولت مبحث منجر شود.
در هر حال پس از این اتفاق بود كه كتاب «كشورشدن كشور» نوشته ریچارد ررتی توسط عبدالحسین آذرنگ به فارسی ترجمه شد. خشایار دیهیمی نیز كتابی از او را ترجمه كرد كه این دو به فهم ما از گفتمان ررتی كمك كرد.
كتاب كشورشدن كشور نیز كتاب بسیار مهمی است. ررتی در این كتاب درواقع تمام رویاهای خود درباره آمریكا را به رشته تحریر در میآورد.
این كتاب از نظر چهارچوب و نظریه بسیار به كتاب «امپراتوری» نوشته مایكل هارت و آنتونیو نگری پهلو میزند و از سویی در همین كتاب ررتی میتوان رگههایی بسیار مهم و برجسته از نظر و آرای ویتمن و دیویی را مشاهده كرد.
در هر حال شناخت این فیلسوف آمریكایی كاری است كه میتواند به دریافتهای ما از نوع تفكر فلسفی آمریكای جدید كمك كند. ریچارد ررتی فیلسوفی نیست كه بدون آن بتوانیم آمریكا را بشناسیم.
از این گذشته شرح مفصلی درباره آنچه نظریه نوپراگماتیسم ریچارد ررتی میخوانند در این كتاب آمده است.
هرچند خود ررتی نسبت به اتلاق این نظریه به خود منتقد بود و حتی به آنانی كه او را پستمدرن میخواندند میتاخت اما با همه اینها او را باید در سنت پراگماتیستها جای داد یا اینكه برای او جایگاه جدیدی در جدول مندلیف فلسفی یافت. از این رو كتاب جدید آذرنگ كه دومین كتابش درباره ررتی است لااقل میتواند به ما نشان بدهد ررتی چگونه زیست و به چه چیزهایی فكر میكرد.