ویتگنشتاین در 1889 در وین متولد شد و در 1951در کمبریج در گذشت و در سالهای میانی به تابعیت بریتانیا درآمد. پدرش ثروتمندترین و پر قدرتترین صاحبان فولاد در اتریش بود. ویتگنشتاین بدون شک به علت این زمینه خانوادگی و مسلما به تشویق خانواده، به ماشین آلات علاقه شور انگیز پیدا کرد، و این امر الگوی تحصیلاتش قرار گرفت. پدر و مادرش او را به مدرسهای مخصوص آموزش ریاضیات و علوم طبیعی فرستادند. پس از آن، ویتگنشتاین دانشجوی مهندس مکانیک شد و در نوزده سالگی برای تحقیق در مهندسی هوانوردی به دانشگاه منچستر در انگلستان رفت و در آنجا شیفته مسایل فلسفی درباره بنیاد ریاضیات شد.کتاب گرانقدر برتراند راسل، اصول ریاضیات، را خواند، و این بظاهر مانند نوعی مکاشفه برای او بود. مهندسی را رها کرد و برای خواندن منطق زیر دست راسل، به کمبریج رفت. دیری نگذشت که دست به تصنیف کارهای ابتکاری و بدیعی زد که از آن زمان تا امروز بسیاری کسان بر این نظر بودهاند که محصول نبوغ است. تنها کتاب او که در دوران حیاتش به چاپ رسيد، رساله منطقی فلسفی بود که معمولا به نام کوتاه رساله از آن یاد میشود و نخستین بار در 1921 در اتریش منتشر شد، و بعد در 1922 در انگلستان منتشر شد، و گرچه آنقدر کوتاه است که از طول یک مقاله تجاوز نمیکند، بدون تردید یکی از پر تاثیرترین آثار فلسفی در قرن بیستم بوده است. اما درست در همان سالهایی که رساله چنین نفوذ و تاثیر عظیمی کسب میکرد، خود ویتگنشتاین روز به روز از آن ناخرسندتر میشد و سر انجام به جایی رسید که معتقد شد بنیاد آن بر خطاست و، در نتیجه، فلسفه یکسره جدیدی به وجود آورد و فلسفه گذشته خود را مردود شمرد. این فلسفه دوم در حیات ویتگنشتاین فقط به دانشجویان خودش در کمبریج القا میشد و از طریق آنان به دیگران میرسيد؛ ولی پس از مرگ او بسیاری از نوشتههایش که جمع شده بود به چاپ رسید که مشتمل بر آن فلسفه نیز بود. مهمترین این نوشتهها کتابی به نام تحقیقات فلسفی بود که در 1953 انتشار پیدا کرد و کمکم دارای همان دامنه نفوذ گستردهای شد که سی سال قبل رساله شده بود.
چنین پدیدهای در تاریخ فلسفه منحصر به فرد است: یعنی فیلسوف نابغهای که دو فلسفه مختلف ایجاد کند که با یکدیگر منافات داشته باشند، و هر یک تاثیر قطعی و تعیین کننده در تمام افراد یک نسل بگذارد.