"منطق علم یا صناعتی است که در آن طرق مختلف انتقال ذهن از معلوم به مجهول آموخته میشود و انتقالات صحیح از انتقالات غیر صحیح ممتاز میگردند. بعبارت دیگر منطق علمی است که کیفیت کشف مجهولات را بوسیله معلومات بیان میکند و طرق صحیح استخراج مجهول از معلوم را بازمینماید و بتعبیر ساده تر علمی است که طریق فکر صحیح(یعنی تعریف صحیح و استدلال صحیح) را می آموزد."
تعریف منطقیان متاخر از علم منطق:
"منطق آلتی است قانونی که بکار بستنش ذهن را از خطای در اندیشه محفوظ میدارد."
تعریف کتاب دبیرستان درباره منطق:
"منطق فن درست تعریف کردن و درست استدلال کردن است."
نقد تعاریف ارائه شده از منطق:
١- اندیشیدن یا در مورد مسائل تجربه پذیر است و یا در مورد مسائل ورای تجربه. آن چه که باعث صیانت از خطای اندیشیدن در مورد مسائل تجربی میگردد خود علوم تجربی میباشند که خطاهای فکری در آنها ناشی از عدم علم تجربه و مشاهده کافی نسبت به مسائل تجربی میباشد که راه رفع این گونه خطاها، کسب علوم بیشتر و کاملتر توسط آزمایش و مشاهده میباشد نه انجام قیاس و صورت بندی مشاهدات استقرایی و چیدن صغری و کبری که چنین کاری، به قصد رفع خطا در مورد مسائل تجربی، بی فایده و مستلزم *دور* میباشد. مثلا در قیاس:
«جیوه فلز است»(مقدمه١) «هر فلز هادی الکتریسیته است»(مقدمه٢) پس «جیوه هادی الکتریسیته است»(نتیجه) "هادی الکتریسیته بودن جیوه" از مدلولهای قضیه "هر فلز هادی الکتریسیته است" میباشد که خود آن هم محصول استقرا و آزمایش است پس ما با این قیاس معرفتی جدید نیافته ایم و در صورت شک در نتیجه، تنها با آزمایش جیوه میتوانیم به معرفت درست در اینباره دست یابیم نه قیاس و استدلال صوری منطقی و اصلا شاید با اثبات خلاف نتیجه مذکور توسط آزمودن تجربی فلزی، مقدمه دوم که حاصل استقراء ناقص است؛ نقض گردد.
٢- مسائل غیر تجربی، یا بدیهی شمرده میشوند یا غیر بدیهی. تعریف و استدلال حقیقی مسائل بدیهی الثبوت را خود منطقیون غیر ممکن میدانند پس بکار بستن فن استدلال و تعریف درست(منطق) در آنها بیمعناست و مثلا معتقدند که در تعریف مفاهیم بدیهی چون وجود نمیتوان به تعریف حقیقی و منطقی و غیر دوری رسید و تنها میتوان از آنها مثلا شرح الاسمی ارائه نمود. در مورد مسائل غیر تجربی غیر بدیهی نیز اصلا نمیتوان بطور موجه و استدلالی اندیشید و در صورت نبود امکان اندیشیدن استدلالی، اعمال و استفاده منطق نیز در آن ناممکن و بیمعناست و فقط میتوان درباره اینها حدس هایی زد که قضاوت در مورد این حدسیات ناممکن است. به همین خاطر است که بحثهای مابدالطبیعی و فلسفی اخلاقی و سیاسی هنوز حل نگشته اند بر خلاف مسائل علم، و در صورت دقت و تحلیل شبه استدلالهایی که درباره این مسائل آورده شده، متوجه میشویم که آنها سفسطه و استدلالاتی غیر منطقی میباشند مانند تمام برهانهای نقد شده خداوند و اصلا امکان استدلال و تعریف و نتیجتا استفاده از قوانین منطق در این حوزه ها نیست و با این فرض یعنی نبود شیوه و امکان استدلال صحیح در این باره به این میرسیم که راهی برای تشخیص استدلال صحیح در این موضوعات وجود ندارد و تنها میتوان به فهم استدلالات غلط(مغالطات) در این مسائل دست یافت. به تعبیر کانت ما هیچ راهی نداریم که تعیین کند که دستگاه ذهنیمان در مورد چیزی ورای عالم تجربه ممکن و پدیدار غیر فطری و بدیهی قابل اعمال است و شرایط اولی و ماتقدمی قابل کشف منحصرا مقتضیات یک عالم تجربه شدنی است.
۳- کشف استدلالات اشتباه و مغالطه گونه و تصدیق بر غلط بودن استدلالاتی، دلیل بر وجود علم و ابزاری مستقل و خارج تجربه به منظور رسیدن بدینها نمیباشد و خود اینها حاصل تجربه و مشاهده میباشند. مثلا اینکه *استدلال پیدایشی* مغالطه میباشد؛ از تجربه هایی از این دست بدست آمده که مثلا با پرتاب مرغ، مرغ نمیشکند حال آنکه منشا پیدایشش یعنی تخم مرغ شکستنی باشد. پس در اینجا چیزی که توانسته جلوی خطای فکرمان را بگیرد، علوم حاصل تجربه بوده است.
تعریف نگارنده از منطق طبق نقدهای مذکور بر تعاریف پیشین:
"منطق عبارت است از تدوین نمونه های استدلال غلط و مغالطه که از طریق دستیابی به نمونه های نقیض آنها از راه تجربه بدست آمده اند."
رضا خامكی