در این مقاله به نقد دو نظریه *پارادوکس تایید* و *ابطال گرایی* پرداخته ام که مربوط به حوزه فلسفه علم میباشند .
1 . پارادوكس تاييد
اين نظريه درباره روش علمی اولين بار توسط كارل گوستاو همپل از فيلسوفان علم كه به پوزيتيويسم منطقی گرايش داشت ، مطرح شده شده است . پارادکس تایید بیشتر به پارادکس کلاغها معروفند نامشان را از مثال مشهور همپل یعنی : "همهی کلاغها سیاهند." گرفته شده است .
این گزاره در منطق کلاسیک به صورت زیر قابل صورتبندی است :
S1 = "هر کلاغی سیاه است"
از طرفی این قضیه منطقا معادل است با :
S2 = "هر غیر سياهي غیر كلاغ است"
بنابراين در صورت تاييد گزاره و قضيه S2 ، گزاره S1 نيز به تبعيت آن تاييد ميگردد .
اين تئوري واكنشي به "سابی (سبزآبی)" نلسون گودمن بود كه بيانگر وجود مشكلاتی در استقراهای علمی بود . مطابق اين نظريه ، اگر زمردهايی كه تا زمان T ديده شده به رنگ سبز بوده اند و زمردهايی كه پس از زمان T مشاهده و كشف شده اند آبی رنگ هستند و به همين علت گودمن چنين چيزی را در مقاله معروف «معمای جدید استقرا» سابی مينامد .
به نظر من اين نظريه پارادوكس تاييد صحيح ميباشد ، اما دارای اشكالي است كه در هر جايی جواب نميدهد و لازم است تا برای اصلاح آن ، تبصره ای به اين قاعده افزوده گردد . برای مثال به مثال زير توجه فرماييد :
S1 = "هر ديو انسان است"
از طرفی این قضیه منطقا معادل است با :
S2 = "هر غیر انسان غیر ديو است"
در اين مثال قضيه S2 ، به راحتی تاييد ميگردد اما تاييد اين گزاره به معناي تصديق S1 نميباشد . اشكال كار كجاست ؟ اشكال ا آنجا سرچشمه ميگيرد كه اصلا ديوی وجود ندارد و زمانی كه ديو اصلا وجود خارجی نداشته باشد ، نتيجتا هر موجود غير انسانی به دليل آنكه ديو وجود ندارد ، پس ديو نيز نميباشد . اما برای اصلاح اين قاعده چه بايد كرد ؟ برای اصلاح اين اصل بايستی از بندهای الحاقی كمك گرفته شود . بندهای الحاقی به تبصره هايی گفته ميشوند كه هنگامی كه استثناها و شرايطي مزاحم قاعده و نظريه شما ميباشند ، با استفاده از آنها ميتوانيد از شر آن مزاحمتها خلاص شويد و در مورد مسئله پارادوكس تاييد ، بايد اين بند الحاقي و تبصره به اين اصل ضميمه گردد كه بايستی ابتدا تشخيص داده شود كه آيا موضوع گزاره نخست (در مثال ما ديو) آيا وجود خارجی دارد يا خير و در صورت موجود بودنش ميتوان صحت يا كذب آن را آن را از طريق تبديل به گزاره S2 متوجه شد .
2 . ابطالگرايی
ابطال گرايی قاعده ای است كه توسط كارل پوپر استاد منطق و فيلسوف علم بريتانيايی برای حل پاره ای از مشكلات روش علمی استقرايی وضع شد و اين باور او انقلابی را در عرصه معرفت شناسی پديد آورد . اين قاعده بر خلاف باور اثباتگرايان (پوزيتيويست ها) بيان ميكند كه اصلا چيزی در علم با استقرا و مشاهده و تجربه قابل اثبات نيست و چنين چيزی تصديق آن را ممكن نميسازد بلكه برعكس ، نظريات علمی تنها فرضيه هايی موقتی ميباشند كه با آزمون پذيری و تجربه به جاي اثبات آن ، تنها ميتوان به ابطال و تكذيب آنها پرداخت و در علم نيز بايستی سعی در ابطال فرضيات علمی نمود نه اثباتشان .
پوپر و میلر در مقاله مشترکی در سال 1983 کوشیدند تا بار دیگر این داوری رایج در فلسفه علم را که: «فرضیات میتوانند توسط مشاهدات متوالی تجربی از حمایت استقرایی (مبتنی بر تئوری احتمالات) برخوردار شوند» ، رد نمایند . من از طرفی چنين رٲيی را قبول دارم اما از نظر منطقی با روش حصول اين نظر مخالفم زيرا معتقدم كه تناقضی درون آن نهفته است ، چون برای اثبات خود اين موضوع كه استقراهای پی در پی نميتواند به يك مدعا اعتبار ببخشند و صدق آن را محتمل تر سازند ، از استقرا استفاده شده است يعنی آنكه با توجه به اينكه در موارد بسيار ، مشاهده شده است كه بسياری از استقراها به نتيجه های درستی نينجاميده و پس از مدتی ، بسياری از اين تئوری های مبتنی بر استقرا مردود گشته اند ، پوپر و ميلر به عدم اعتبار اثبات استقرايی رسيده اند در حاليكه خودشان براي توجيه مدعايشان از اثبات استقرايی استفاده نموده اند . در حقيقت اين رٲی متضمن دو تناقض است : 1- اين فرضيه با اينكه اثبات استقرايی را نامعتبر ميدانند ، خود از اثبات استقرايی برای توجيه باورش استفاده مينمايد . 2- اين فرضيه ، تمام تئوريها را فرضيات موقتی ميپندارند كه نميتوان رٲی به صدق آنها داد و تنها ميتوان در صورت امكان آنها را ابطال و تكذيب نمود . در حاليكه باورمندان به اين تئوری به صدق و ثبوت همين قضيه و تئوری ايمان دارند بر خلاف آنكه معتقدند صدق فرضيات معلوم نيست و نبايد آنها را تصديق نمود .
به هر حال روش پوپری با تمام محاسنش چنين معايبی را نيز داراست كه بايستی برای حل آنها از سوی صاحب نظران مربوطه چاره جويی گردد .
مايلم تا علاقه مندان اين مباحث در اين فضا به بحث و تبادل بپردازند .