رشته های علمی مختلف برای تبيين انواع مختلف پديده ها طراحی شده اند. تبيين اينكه چرا لاستيك، الكتريسيته را هدايت نمیكند، كار فيزيك است. تبيين اينكه چرا لاك شت ها عمری چنين طولانی دارند، كار زيست شناسی است. تبيين اينكه چرا نرخ های بهره ی بالا تورم را كاهش ميدهند، كار اقتصاد است و همين طور الی آخر. خلاصه آنكه ميان علوم مختلف تقسيم كار وجود دارد: هر يك در تبيين مجموعه ی خاص پديده های خود تخصص دارد. اين توضيح نشان ميدهد كه چرا علوم معمولا رقابتی با يكديگر ندارند -مثلا چرا زيست شناسان نگران نيستند كه شايد فيزيك دانان و اقتصاددانان به حيطه ی كار آنها تجاوز كنند.(١)
با اين همه بسياری معتقدند كه شاخه های مختلف علم همه در يك مرتبه قرار ندارند: برخی از آنها بنيادی تر از بقيه هستند. معمولا فيزيك را بنيادی ترين علم در ميان همه ی علوم می دانند. چرا؟ زيرا اشيائی كه علوم ديگر مطالعه می كنند، در نهايت همه از ذرات فيزيكی تشكيل شده اند. مثلا ارگانيسم های زنده را در نظر بگيريد. ارگانيسم های زنده از سلول تشكيل شده اند كه خود از آب، اسيدهای نوكلئيك(از قبيل دی.ان.ا)، پروتئين، قندها، ليپيدها(چربی ها) ساخته شده اند كه همه ی آنها از مولكول ها يا زنجيره های طولانی مولكولی كه به يكديگر پيوسته اند، تشكيل شده اند. اما مولكول ها از اتمها ساخته شده اند، كه ذرات فيزيكی هستند. بنابراين، اشيائی كه زيست شناسان مطالعه میكنند در نهايت فقط هستی های بسيار پيچيده ی فيزيكی هستند. در مورد ديگر علوم، حتی علوم اجتماعی هم همينطور است. مثلا اقتصاد را در نظر بگيريد. اقتصاد رفتار شركت ها و مصرف كنندگان و پيامدهای اين رفتار را در بازار مطالعه ميكند. اما مصرف كنندگان انسان هستند و شركت ها از انسانها تشكيل شده اند؛ و انسانها ارگانيسم های زنده و از اين رو هستی های فيزيكی هستند.(٢)
سؤال: "اين به معمایی فلسفی منتهی میشود. چگونه ممكن است علمی كه هستی هایی را مطالعه ميكند كه در نهايت فيزيكی هستند به فيزيك تقليل پذير نباشد؟"(٣)
مدتی برايم سؤال شده بود كه آيا روان شناسی و جامعه شناسی دو علم مستقل ميباشند يا فقط يكی از آنها دارای اصالت و استقلال ميباشد؟ پيش خودم به اين انديشه رسيده بودم كه روان شناسی دارای استقلال و اصالت نيست ولی جامعه شناسی مستقل است، زيرا انسان، مجموعه و تركيبی است از عوامل و مسائل زيستی كه به علومی چون پزشكی، فيزيولوژی، عصب شناسی، زيست شناسی، ژنتيك و... مربوط ميشود و همچنين از ساختارهای فرهنگی و اجتماعی تشكيل يافته است كه به علم جامعه شناسی قابل تحويل است و در اينجا، جایی برای روانشناسی تجربی به منزله ی علم مستقل باقی نمی ماند.
در جامعه شناسی دو نظريه ی كاملا متضاد وجود دارد كه يكی جامعه را به مثابه يك كل مورد مطالعه قرار می دهد و ديگری معتقد است كه جامعه ی انسانی مجموعه ای است از افراد كه نميتوان برای آن ماهيتی مجرد از افراد قائل شد، يعنی افراد انسانی اگر گرد هم آيند به ماده ی تازه ای مبدل نميشوند. اين هر دو نظريه، در تقابل با يكديگر، از اعتبار و اهميت يكسانی برخوردار هستند و بزرگانی چون آگوست كنت و جان استوارت ميل، از سلسله داران نظريه ی اول و نظريه ی دوم هستند. آگوست كنت روانشناسی را فاقد موضوع مستقل میدانست و بنابراين، آن را از حوزه ی علوم بيرون انداخت و جان استوارت ميل، بلعكس، روانشناسی تجربی را محور اصلی علوم اجتماعی و انسانی ميدانست. در كنار اين دو، جامعه شناس فرانسوی، گابريل دوتارد، معتقد بود كه جامعه شناسی نميتواند علمی مستقل باشد. او جامعه شناسی را شاخه ای از روان شناسی ميدانست كه موضوع آن مطالعه ی نفسياتی است كه در نتيجه ی تلاقی وجدان های مختلف فردی حاصل می آيد.(٤)
اين پرسش، مدتی از دغدغه های نگارنده ی مطلب بوده و بنده سعی خواهم نمود كه مقام انگيزه ی اين سؤال، به علاوه جواب خودم به اين پرسش به همراه توجيه و دليل آن و همچنين نتيجه ی ديگری را كه علاوه بر اينها در حوزه ی علم شناسی بدان دست يافته ام، مطرح كنم.
اجازه دهيد با بررسی خواص آب و اكسيژن و هيدرون و علت به وجود آمدن آب، به طور نمونه به عنوان آزمون ذهنی، برای پاسخ به سؤال مان بهره گيريم:
اگر دو اتم اكسيژن با يك اتم هيدروژن تركيب گردند، آنگاه مولكول آب تشكيل می شود.
مولكول آب، مايع است و نميسوزد و ميتواند آتش را خاموش نمايد و قابل استنشاخ نيست و ميتواند موجب خفگی گردد.
علت به وجود آمدن *آب*= تركيب دو اتم اكسيژن و يك اتم هيدروژن.
خاصيت *آب*= مايع- نميسوزد- ميتواند آتش را خاموش كند- غير قابل استنشاخ- ميتواند خفه كند.
خاصيت *اكسيژن*= غير مايع(گاز)- ميسوزد- ميتواند آتش را شعله ورتر سازد- قابل استنشاخ- در نبود آن انسان خفه می شود.
خاصيت *هيدروژن*= آتش زا- در صورت استنشاخ آن، انسان خفه می گردد.
استقلال علم های خاصيت شناس:
علم١: بررسی خواص اكسيژن.
علم٢: بررسی خواص هيدروژن.
علم٣: بررسی خواص آب.
**با توجه به آنچه كه در مورد خواص اكسيژن، هيدروژن و آب بيان شد، به اين ميرسيم كه: "چنين نيست كه خواص آب برابر با خواص اكسيژن+خواص هيدروژن باشد و نتيجتا چنين نيست كه بررسی خواص آب برابر با بررسی خواص اكسيژن+خواص هيدروژن باشد."**
علم٤: بررسی علت به وجود آمدن آب.
**با توجه به آنچه كه در مورد خواص اكسيژن، هيدروژن و آب و همچنين علت به وجود آمدن آب بيان شد، به اين ميرسيم كه: "چنين نيست كه علت به وجود آمدن آب برابر با مجموع خواص دو اتم اكسيژن+ يك اتم هيدروژن باشد و نتيجتا چنين نيست كه بررسی علت به وجود آمدن آب برابر با بررسی مجموع خواص دو اتم اكسيژن+ يك اتم هيدروژن باشد."**
اكنون از اين مقدمات به نتايج زير می رسيم:
- بررسی خواص يك چيز برابر نيست با بررسی خواص علل به وجود آورنده ی آن چيز.(نكته ی علم٣)
-بررسی علل يك چيز، برابر نيست با بررسی خواص يك چيز.(نكته ی علم٤)
تشريح مبسوط تر نتايج به دست آمده:
ديدن يك خاصيت جديد، ما را ملزم نمی كند كه آن خاصيت را به جزئی جديد در يك چيز ارجاع دهيم و يا به دنبال يافت جزء جديدی در مورد آن چيز باشيم چرا كه اين خاصيت جديد، ممكن است كه به تركيبی از همان اجزای شناخته شده ی قبلی يك چيز ارجاع داشته باشد هر چند كه آن اجزا هر كدام به تنهايی، خواص ديگری داشته باشند و نيز آن تركيب خاص اجزا، به طور مستقل از همان اجزا، دارای هويت مستقلی نباشد.
*ما با صرف مطالعه ی يك چيز، نميتوانيم برای اجزای آن چيز و نيز خواص آن اجزا، حكمی علمی دهيم كه اين كار، "مغالطه ی تقسيم(division)" ميباشد. ارتكاب مغالطه ی تقسيم در جايی است كه اگر كل يك مجموعه دارای وصفی باشد، حكم كنيم كه حتما اجزا و افراد آن نيز دارای آن وصف خواهند بود. برای مثال: او در يك مؤسسه ی بسيار مهم و معتبر كار ميكند؛ بنابراين بايد آدم مهمی باشد. مغالطه ی تقسيم را ممكن است بسيای از افراد، صحيح و معتبر بشمارند، اما در اين جا نيز مانند مغالطه ی تركيب بايد توجه داشت كه حكم و وصف يك مجموعه با حكم و اوصاف اجزا و افراد آن تفاوت دارد و الزاما دارای حكم واحد نيستند.(٥) همچنين صرفا با مطالعه ی اجزای يك چيز، نميتوانيم حكمی علمی برای تركيب آن اجزا ارائه دهيم وگرنه به "مغالطه ی تركيب(composition)" دچار خواهيم شد. ارتكاب اين مغالطه در جايی است كه وقتی اجزا يا افراد يك مجموعه دارای وصفی باشند، حكم شود كه كل آن مجموعه نيز دارای آن وصف است. مثلا: اين بهترين دستگاه است، زيرا تمام قطعات آن از بهترين نوع موجود می باشد.(٦)
وقتی كه موضوع يك علم، بررسی خواص و ويژگی ها و كاركردهای يك موضوع مركب از اجزا ميباشد، اين علم از هر علمی كه موضوع آن بررسی يكی از اجزای سازنده ی چنين تركيبی است، استقلال دارد و نتيجتا استلزام منطقی و معرفتی برای تقليل علمی كه موضوع آن، مطالعه ی امری مركب است، به علومی كه موضوع آنها، مطالعه ی هر كدام از اجزای اين تركيب است، نميباشد.
برای مطالعه ی خواص و ويژگيها و كاركردهای يك چيز، مطالعه ی علل و اجزای سازنده ی آن پديده و مطالعه ی آن علل و اجزای سازنده، كافی نميباشد.
*علوم خاصيت شناس قابل تقليل به علوم علت شناس(علت مادی سازنده) نيستند، هر چند كه با آنها داد و ستد دارند.
بنابراين بحث هايی چون تقليل علوم طبيعی و حتی علوم رفتاری به علومی بنيادی تر بيهوده و به لحاظ معرفتی خطاست و همچنين چنين بحث هایی درون علوم انسانی نيز روا نيست و تقليل روانشناسی به جامعه شناسی و يا جامعه شناسی به روان شناسی ممكن نميباشد. تركيب عوامل و ساختارهای اجتماعی انسان با مسائل زيستی-ژنتيكی به مثابه يك كل، يك خاصيت جديدی را توليد ميكند كه نه ميتوان اين خاصيت را به عوامل و ساختارهای اجتماعی انسان، نه به مسائل زيستی-ژنتيكی و نه به هر دوی اينها به طور جداگانه تقليل داد و به منظور بررسی و مطالعه ی همين تركيب و كل، به علمی جديد و مستقل نياز است.
همچنين همان طور كه در سطور پيشين با استدلال بيان شد كه "ديدن يك خاصيت جديد، ما را ملزم نمیكند كه آن خاصيت را به جزئی جديد در يك چيز ارجاع دهيم و يا به دنبال يافتن جزء جديدی در مورد آن چيز باشيم؛ چرا كه اين خاصيت جديد، ممكن است كه به تركيبی از همان اجزای شناخته شده ی قبلی يك چيز ارجاع داشته باشد هر چند كه آن اجزا هر كدام به تنهايی، خواص ديگری داشته باشند و نيز آن تركيب خاص اجزا، به طور مستقل از همان اجزا، دارای هويت مستقلی نباشد"، پس در دنيای علم، با كشف يك خاصيت جديد پديده ای، اولا به لحاظ معرفتی اجباری نيست كه حتما آن خاصيت جديد را به اجزای شناخته شده ارجاع و تقليل دهيم و ثانيا در صورت غيرقابل ارجاع بودن آن خاصيت به اجزای شناخته شده اش، نظرا لازم نيست كه حتما به دنبال هويت يا جزء جديدی برای آن شيئ و پديده به منظور ارجاع دهی آن خاصيت باشيم مگر آن كه اين احتمال با شواهد و ادله رد شده باشد كه خاصيت جديد، معلول همان اجزای شناخته شده ی قبل به مثابه يك كل و تركيب ميباشد. بنابراين وقتی كه در رفتارها و احساسات آدمی به ويژگيهایی برمی خوريم كه نميتوان به عوامل فيزيولوژيك و جسمانی و يا ساختارهای اجتماعی اش نسبت دهيم، الزام نيست كه حتما اين ويژگيها را به هويت جديدی به نام روح ارتباط دهيم؛ تا وقتی كه اين امكان رد نشده است كه اين خصوصيات، محصول همان عوامل فيزيولوژيك و جسمانی و ساختارهای اجتماعی انسان به مثابه يك تركيب كلی ميباشد.
ارجاعات:
١- درآمدی بر فلسفه ی علم، سمير اكاشا، ترجمه ابولفضل حقيری قزوينی،شركت سهامی كتابهای جيبی، ص ٧٩
٢- درآمدی بر فلسفه ی علم، سمير اكاشا، ترجمه ابولفضل حقيری قزوينی،شركت سهامی كتابهای جيبی، صص ٧٩-٨٠
٣- درآمدی بر فلسفه ی علم، سمير اكاشا، ترجمه ابولفضل حقيری قزوينی،شركت سهامی كتابهای جيبی، صص ٨٠-٨١
٤- آغازی بر يك پايان، مرتضی آوينی، ص ٨٥
٥- مغالطات، علی اصغر خندان، نشر بوستان كتاب، چاپ چهارم، ص ٣١٩
٦- مغالطات، علی اصغر خندان، نشر بوستان كتاب، چاپ چهارم، ص ٣١٦