(3)درسگفتارهای زیباشناسی یونان و روم - جناب آقای دکتر سلیمان حشمت (قسمت سوم)
نخستین اسطورهای که داریم حماسه گیلگمش فرمانروای هوتوک در سومر است. با دوستش به نبردی میرود. هوسیدن (ایزد دریاها) همه دریاها را تدبیر میکند. ایزدهای مذکر ضعفهای مردان را دارند و ایزدهای مونث ضعفهای زنان را دارند. اما پهلوانان مردند و نیرومند، گرفتار دردند و سرنوشت که آنها را به سمتی رهنمون میکند و به مرگ میکشاند. شجاعانه با تحول اما با تلخی این سرنوشت را میپذیرند.
تراژدی در لغت از دو واژه منشق شده است. تراگوس= بز، چه نسبتی میان تراژدی و بز وجود دارد؟ برخی میگویند این نمایشهای در جشنهای ستایش الهه بز برگزار میشده است. یا ماسکی از سر بز به چهره داشتهاند. کلمه دیگر برای تراژدی آواز بز است. سرودهایی که میخواندهاند و نمایشهایی که نوشتهاند ادامه میتولوژی بوده است که بنیانگزار آن هومر و هزیود بوده است. این داستانها در واقع مصیبتنامه است و به فرجامی ناخوشایند ختم میشود. ارسطو گفته است که تراژدی کاتارسیس روح است زیرا روح را جلا میبخشد.
یکی از ایزدان در گیلگمش استار یا ستاره است. (ایشتر). یکی شَمَس نام دارد یا همان خورشید است. اینها وقتی میخواهند اینکیدو را بیافرینند دست در آب میبرند و آن را خلق میکنند. این تمدنها اهمیت بسیاری برای چشم قائلند و تماثیل بسیاری با چشم بیان میشوند و به نوعی انسان در حکم چشم میباشد. ان الله خلق آدم علی صورته؛ در این حدیث ضمیر (ه) میتواند به آدم بازگردد. یعنی نفی آنتونومورفیسم که برخی از ملل مسلمان هم به آن قائل شدهاند و به تشبیه تا حد تجسیم معتقد شدهاند. حتی آن را به شاگرد امام جعفر صادق علیهالسلام نسبت دادهاند. هشام بن حکم؛
ان الله خلق آدم علی صورته به شرطی صحیح است که این صورت را فرم و مورف نگیریم. خطر تنزیه محض آن است که آنقدر او را از خود جدا بکنید که اصلا ارتباط او با عالم امکان را نفی بکنی. پس یک مساله تعدد اله است و مساله دیگر اینکه همین مطلب هم در مورد اهالی توحید مطرح میشود که آنقدر او را تنزیه کنند که کلا رابطه انسان با خدا قطع شود. اما باید رابطهای میان انسان با خدا برقرار شود و نحوی محبت میان بنده و خدا برقرار باشد. پس مسیحیان پیامبر خودشان را مبعوث شده از سوی خدا میدانند.
اثر این رابطه در همه اعصار تاریخی و دورههای هنری گسترده است. حتی در ادیان هندی و بت بودا نیز تجسد خدا در قالب یک انسان است. همان سبوحیت و قدوسیت. تعالی الله عما یصفون، علوا کبیرا؛
هو: مقام ذات، ل
الله : مقام واحدیت بشرط شیء
احدیت: مقام بشرط لا
مسیح خدای متجسد است. خدایی است که مانند انسان است و در اسطورههای یونانی هم چنین است. حضرت مسیح به صلیب رفت و فدیه گناه نخستین را داد پس از شهادت از صلیب پایین آمد و به نزد حواریون رفت. این روح پس از شهادت دوباره به پدر و خدا پیوست و البته برای برخی ظاهر میشد.
Prousia این کلمه از جوهر است (usia) ظهور مجدد مسیح: غیر مسیحیها را از بین میبرد. هزاره برای آنها از این جهت مهم است. eschatology به معنای فرجامشناسی از ادیان آمده است. شباهتهای بسیاری میان این مفاهیم با اسطورههای یونانی وجود دارد به جز فرجامشناسی که در یونان وجود نداشت.
نیچه میگوید خدا مرده است. یعنی خدای پسر که به صلیب رفت دیگر مرد. نیچه میگوید دوباره مرد. یعنی روح او از جسد خارج شده است و مرده است. مسیحی که خدا بوده است مرده است چون کسی منتظرش نیست. و قرار نیست دیگر کسی را نجات دهد. انسان به نور علم منور شده و دیگر نیازی به نور جدیدی از سوی خدا (الله نور السماوات والارض) نیست. هر آنچه در این عالم توسط غرب آمده است دارای یک سرچشمه و اشتراکات بسیار است. دارای یک فرادهش است که از یونان برگرفته شده است و در دوره مدرن ظهوری جدید یافته است.
اگر انسان مثل مسیح تحریف شده باشد که مدام کتک و شکنجه بخورد، مردانه مبارزه میکرد و پهلوانانه ستیز میکرد بهتر بود. حالا که مسیح مرده است، نیچه به دنبال ابرمرد است. یکی از این ابرمردها که باید منتظر بازگشت او بود مسیح است. اسطورههای یونان باستان، ایران باستان، مصر، بینالنهرین و هند باستان اشتراکات بسیاری دارند.