بعضی از فلاسفه سوژه وابژه را یکی میدانند.
در فلسفه ی قاره ای موریس مرلو-پونتی ودر تحلیلی چرچلند ودنیل دنت این را مطرح کرده اند.
مشکل اساسی این است که تمام یافته های عصبشناسی موافق این نظریه هستند.
فعالیت های مغز موازی هستند و یک ترمینال خاص که به سوژه ختم شود ندارند.بلکه احساسات خود مستقل هستند.
حقیقت امر این است که برای وجود سوژه هیچ یافته ی تجربی وجود ندارد.
نظر شما چیست؟