یک فیلسوف معروف از فیلسوف دیگری که در حال طرح نظریهاش دربارۀ آگاهی بود، پرسید که آیا داستان مردی را که ادعا میکرد دستگاه حرکت دائم را ساخته، شنیده. این مرد چیزی را که ساخته بود در آزمایشگاه بزرگی جای داد که پر از انواع اجزای تشکیلدهنده بود. چرخهای بزرگ، پیستونهایی به بزرگی درخت، دندانهها، دندهها، لولههایی در همه جا و اهرمهای فراوانی در آنجا قرار داشتند. این مرد با افتخار به حضار اعلام کرد که هر چیزی که برای دستگاه حرکت دائم او لازم است در آنجا وجود دارد بجز یک چیز کماهمیت که هنوز نتوانسته تصاحب کند. او درحالیکه انگشت اشارهاش را مرتب بالا و پایین میبرد، گفت کل چیزی که لازم دارد ابزار کوچکی است که این کار را برای همیشه انجام دهد!