با سلام
من منظور استاد ملکیان از بحث قرب به حقیقت را نمی فهمم.
می خواستم ببینم نظر شما در این باره چیست؟
اما تقریر استاد از این نظریه:
جهت تقریر این نظریه به آدرس زیر و بحثهای استاد در تقریر نظریه نیگل و نقدشان بر آقای عشاقی مراجعه کنید:
و هم چنین:
در جلسه ای که با استاد پرسیدم این سوال را از ایشان پرسیدم و ایشان اینگونه پاسخ دادند:
سوال من:در معرفت شناسی شما بحث تقرب به حقیقت را مطرح می کنید و می گویید ما به حقیقت نمی رسیم و باید به آن نزدیک بشویم .و اینکه شما می گویید انسان نسبت به عقایدش جزم و جمود نداشته باشد لازمه اش این است که انسان یقین صد در صد نداشته باشد که الا ولابد این حق است.فلذا می خواستم برایم ابتدا اً بحث تقرب به حقیقت را توضیح دهید .
استاد ملکیان: اونی که من خودم از تقرب به حقیقت مراد می کنم این است که :
قوای ادراکی ما آدمیان که در اختیار ماست –که به مجموع آنها عقل می گویم-
مرادم را در سه گزاره بیان می کنم:
اولا این عقل شرط لازم رسیدن به حقیقت هست ولی شرط کافی نیست جهان هستی را به قد و قواره ما آدمیان نساخته اند که فکر بکنیم حتما این جهان هستی روزی انعکاس می کند در قوای ادراکی ما.
جهان هستی به نظر من بسیار بزرگتر و عمیقتر و پیچیده تر از آن است که بیاید در طور عقل ما بیافتد.
نکته دوم این است که چون این عقل (به معنای مذکور) شرط لازم رسیدن به حقیقت نیست ولی شرط کافی نیست بنابراین می توانیم بگوییم که این عقل تنها شرط است برای نزدیک شدن به حقیقت ،چون این عقل فقط شرط است چون اگر کافی بود ما را می رساند به حقیقت .
نکته سوم ولی معنای این که من امروزبه الف ب است معتقدم ولی ممکن است ده سال دیگر براساس افزایش فهمم با قدرت تفکرم یا
علمم برسم به اینکه الف ب نیست. این اصلا معنایش این نیست که الان به الف ب نیست خودم التزام عملی نمی ورزم.
مثال می زنم :فرض کنیم خدای ناکرده شما یک بیمار قلبی داشته باشید فرض کنیم دکتر درست تشخیص بدهد بیماری شما را و برایتان تجویز کند داروی خاصی را ،این پژشک به شما چه خواهد گفت:خواهد گفت این بهترین داروییست که علم پزشکی توانسته است به آن دست پیدا کند ولی تنها یک عیب دارد و اینکه دهان شما را فاسد می کند ولی این را به شما بگوید که با توجه به سیر تاریخ علم پزشکی من یقین دارم با توجه به پیشرفت علم پزشکی دارویی وجود پیدا می کند که دارویی کشف می شود که آن دارو دندان شما را فاسد نمی کند.
شما نمی گویید 50 سال دیگر بایستم تا آن دارو را بخورم.می گویید فعلا خیر الموجودین این است.و من این دارو را می خورم ولو اینکه با این سیر پزشکی یقین دارم دارو بهتر پیدا می شود ولی خب چه کار کنم؟ من که الان نمی توانم صبر کنم تا 50 سال دیگه ،البته فرزندانم از این اقبال بهره خواهند برد.
من هم همین جور که من با صداقت و جدیت سیر کرده ام رسیده ام به الف ب است و تجربه قبلی من هم می گوید خیلی وقتها به یک الف ب است رسیده ام که دیده ام دو سال یا سه سال یا ... آینده رد شده است پس شاید این الف ب است که رسیده ای مشمول اون حکم باشه.
بله این هست .اما تا وقتی نرسیده ام باید به هر چه رسیده ام به آن التزام داشته باشم.چون نمی توانم منتظر بمانم تا یک وقتی برسم به این الف به نیست تازه اگر رسیدم با این استدلال هم نمی توانم به او التزام بورزم چون ممکن است در آینده رد شود.
کسانی که الذین جاهدو فینا ،هم جاهدو باید باشه-یعنی جهد داشته باشم و جدیت و استفراغ الوسع بکنم ،هم باید فینا باشد یعنی در راه هوی و هوس نباشه البته من به قرآن استدلال نمی کنم دارم استشهاد می کنم وگرنه من که کاری به قرآن ندارم!.
من می گویم اگر این صداقت و جدیّت باشه شما به هر چیزی رسیدی التزام بورز اما همچنان پرونده را مفتوح نگه دارید و این چیزیست که اگر خدا هم وجود داشته باشد ما زیان نکرده ایم چون به خدا می گوییم ما نهایت وسعمان را به کار گرفتیم .اصلا لا یکلّف عادل نفساً الا وسعها ،چون هیچ عادلی نمی توانه بر کسی بیشتر از توانش چیزی را واجب کنه .
چون توان فقط توان جسمی نیست که اگر من زخمی بر بدنم افتاد باید به جای وضو تیمم کنم یا وضوی جبیره بگیرم هم توان ماست ومن بیشتر از این توان نداشتم.
اشکالات من:
1.قرب به حقیقت در صورتی معنا دارد که ما بدانیم حقیقت کجاست تا بعد بگوییم بهش نزدیک شده ایم مثلا نمی دانیم مشهد کجاست نمی توانیم ادعا کنیم بهش نزدیک شده ایم.
2.خود این که باید به این گزاره التزام عملی بورزیم متوقف بر حجیت قطعی عقل عملیست.
3.من با احتمال خطا اصلا نمی توانم قطع پیدا کنم تا بعد بحث شود که باید از آن قطع تبعیت کرد.