چکیده
از مباحث باز و از چالش های به روز معرفتشناسان نظریه دست اندازی پراگماتیسم (Pragmatism encroachment) است که بر خلاف دیدگاه سنتی معتقد است که سازنده های معرفت شناختی تحت تاثیر خواست و انگیزه های ما قرار دارد. در دیدگاه سنتی سازنده های شناخت صرفا ازواقعیات (truth- conditions) نشأت می گیرند. معرفت شناسان معتقد به دست اندازی پراگماتیسم در اینکه کدام عامل تحت تاثیر خواست و انگیزه قرار می گیرند توافق نظر ندارند. این مقاله درباره دیدگاهی است که خود دانش تحت تاثیر انگیزه قرار می گیرد. این نظریه را انگیزه گرایی در شناخت و یا دانش حساس به انگیزه (interest sensitive invariantist) می نامند، از بانیان این نظریه می توان از جیسون استنلی و جان هاوتورن نام برد. این نظریه را نباید با سنت پراگماتیسم اشتباه گرفت، بانیان این نظریه چندان به سنت پراگماتیسم پایبند نیستند.
مقدمه
برای دستیابی به تعریفی برای شناخت، ناگزیر از آن هستیم که بدانیم؛ سازنده های دانش چه چیزهایی هستند، وقتی ما حکم به دانستن چیزی می دهیم ادعا می کنیم که چیزی را می دانیم، این دانستن ما به چیزهایی بستگی دارد؟ تمایلی حقیقت جویانه در واکاوی های فلسفی وجود دارد که شناخت را مفهومی مستقل و وجهی از حقیقت تلقی کند. بگونه ای که وقتی کسی ادعا کند که گزاره ای را می داند، ما بتوانیم نتیجه بگیریم که آن گزاره درست است و هر فرد دیگری که در آن زمینه قرار گیرد بتواند به آن شناخت دست یابد. اما در این نگرش واقعگرایانه، مشکلات زیادی رو در روی معرفت شناسان قرار دارد. افراد در موقعیت های یکسان حکم به شناخت یکسان نمی دهند. این موقعیت های مختلف به زمینه های مختلف تعبیر شده که در پی آن زمینه گرایی شکل گرفت، البته زمینه گرایی هم مانند دیگر دیدگاه های سنتی، شناخت را ماحصل چگونگی دستیابی به درک گواهی که فرد برای کسب دانش خود می جوید می داند و امیال و خواست خود فرد را در حکمی که برای دانستن می دهد را دخیل نمی داند.[1] درکنار تبیین چندحکمی بودن یک موقعیت یکسان شناخت، عمدتاً در مخالفت با زمینه گرایی، نظریه انگیزه گرایی در شناخت بوجود آمد که دارای جنیه هایی از پراگماتیسم بود. به این صورت که شناخت که علاوه بر اینکه به موقعیت دست یابی به حقیقت بستگی دارد به انگیزه های خود فرد نیز بستگی دارد. دو فرد که هر دو از رادیو خبر شنیده اند که در خیابانی ترافیک وجود ندارد، ممکن است یکی بگوید می داند که در آن خیابان ترافیک وجود ندارد و دیگری که عبور از آن خیابان برایش خیلی مهم است ممکن است دیر به سر کارش برسد دیگر به آن خبر بسنده نکند و از افراد دیگری هم بپرسد که آیا در آن خیابان ترافیک هست یانه. به عبارتی دانستن اینکه در آن خیابان ترافیک هست یا نه به اینکه آن گزاره چقدر برای آن فرد مهم است هم بستگی دارد. این دیدگاه که در صورتبندی هایش سعی می کند رابطه بین دانستن و تصمیم نیز ایجاد کند از چالش های مهم معرفت شناسان حال حاضر است. در این مقاله به طور خلاصه نقطه شروع انگیزه گرایی در دانش معرفی، نحود ارتباط آن با پراگماتیسم تشریح می شود.
از کجا شروع می شود
با کشیده شدن بحث های زبانشناختی به معرفت شناسی و بحث بر سر چند بعدی بودن فعل دانستن، و اینکه آیا فعل دانستن علاوه بر زمان و مکان به عوامل دیگری حساس است یا نه. آزمایش های ذهنی و استدلال هایی مطرح شدند که نشان دهنده این بود که فعل دانستن تحت تاثیر عواملی دیگری هم هست.
مثال بانک
سعید و مریم زن و شوهری هستند که در ترافیک چهارشنبه بعد از ظهر گیر کرده اند. آنها چک بسیار مهمی دارند که باید شنبه صبح اول وقت حتما در حسابشان در یک بانک خصوصی[2] پول کافی باشد. ترافیک هم بسیار سنگین است و هوا هم خیلی گرم. سعید و مریم هر دو کلافه شده اند و ترافیک هم بسیار ناامید کننده است. سعید می گوید: فکر می کنی پنج شنبه صبح بانک باز باشد، که برویم خانه فردا بیاییم. مریم یک لحظه فکر می کند و می گوید: «آره فکر کنم باز باشد. من یک بار پنج شنبه صبح رفتم و باز بود.».
در این حالت ما نتیجه می گیریم : مریم می داند که بانک در پنج شنبه صبح باز است.
اما فرض کنیم که قضیه اینطوری تمام نشود و سعید ناگهان یادش بیاید که اگر چک برگشت بخورد آبرویش می رود و اعتبارش را در شرکتش از دست می دهد. سعید به مریم می گوید حواست هست که اگر خدای نکرده چک شنبه صبح رد نشود آبرویمان خواهد رفت و ممکن است قرار داد را از دست بدهیم و بیچاره می شویم. مطمئنی که بانک فردا صبح بازاست؟ مریم برای لحظه ای فکر می کند که این بانک خصوصی است و دائما در سال گذشته، ساعات کاری اش تغییر کرده است. شاید رئیس بانک به هر دلیلی به سرش زده باشد و همین هفته پیش برنامه را عوض کرده باشد. همان لحظه شک می کند و می گوید: «نمی دانم شاید برنامه بانک عوض شده است.»
ما این مورد را می توانیم اینطوری خلاصه کنیم: «مریم نمی داند که بانک در پنج شنبه صبح باز است.»
حال ما باید بررسی کنیم که چه اتفاقی افتاده؟ مریم و سعید هیچ اطلاعات تازه ای بدست نیاوردند، چرا وضعیت شناخت آنها تغییر کرده است.
ثابت گرایان ( invariantist) تغییر وضعیت شناخت را نفی می کنند و معتقد هستند مریم هنوز هم می داند فقط ترس و شک به او اجازه حکم دادن را نمی دهد بر عکس آنها شکاکان معتقدند که مریم نه قبلش می دانست و نه بعد از تذکر سعید، زمانی که ادعا کرد که می داند تنها فکر می کرده که می داند و در حقیقت نمی دانسته است.
اما رویکرد سومی هم وجود دارد که معتقدند مریم واقعا در حالت اول می دانسته و در حالت دوم دیگر نمی داند. این دیدگاه ها از جمله دیدگاههایی هستند که فعل دانستن را تابعی از سازنده هایی جز دریافت اطلاعات می دانند.
دو دیدگاهی که به تغییر وضعیت شناخت معقتدند یکی زمینه گرایی است و دیگری انگیزه گرایی. زمینه گرا معتقد است که زمینه گفتگو با تذکر سعید تغییر کرده است، به عبارتی مورد اول گفتگویی مستقل از گفتگوی دوم است و گفتگوی دوم در زمینه دیگر و شرایطی دیگر تغییر یافته است. به عبارتی استاندارد گفتگو تغییر یافته است. [3]
اما دست اندازی پراگماتیسم معتقد است که مریم در حالت دوم نمی داند، برای اینکه احساس خطر دانستن او را تخریب کرده است، نه اینکه گفتگو تغییر کرده باشد، به عبارتی دانستن علاوه بر سازنده های شناختی چون باور تابعی از انگیزه و خواست ما نیز می باشد.
زمینه گرایی و انگیزه گرایی
برای روشن شدن تفاوت بین زمینه گرایی و انگیزه گرایی رجوع به مثالهایی دیگری زمینه گرا و انگیزه گرا حکم یکسان نمی دهند مفید است، از جمله این مثالها، پارادوکس گورخر درتسکی است. در این مثال از فردی که به باغ وحشی رفته و گورخری را دیده می پرسند که آیا این باغ وحش گورخر دارد؟ و فرد پاسخ می دهد که «بله».
و ما نتیجه می گیریم که «فرد می داند که در باغ وحش گورخر وجود دارد.»
در همین حال فردی او را به شک می اندازد و می گوید از کجا می دانی که واقعا گور خر بوده است، ممکن است که فقط قاطری را خیلی حرفه ای رنگ کرده اند و به جای گورخر قالب کرده اند و فرد که دچار تردید شده است پاسخ می دهد: «حق با شماست شاید گورخر نبوده باشد.»
و ما نتیجه می گیریم که «فرد نمی داند که در باغ وحش گورخر وجود دارد.»
در این مثال هم درست مانند مثال بانک با وجودی که اطلاعات فرد تغییر نکرده است اما وضعیت شناخت تغییر نموده است. در این مثال هم یک ثابتگرا ادعا می کند که فرد هنوز می داند که گورخر در باغ وحش هست و شکاک مدعی است که فرد نه در حالت اول و نه در حالت دوم نمی توانسته بداند که گورخری وجود دارد و در حالت اول فریب خورده است.
در این مثال یک زمینه گرا استدلال می کند در حالت دوم سطح گفتگو تغییر کرده است و دیگر گفتگوی سابق نیست چیزی که آنفرد در آن زمینه می دانست وقتی زمینه گفتگو تغییر کرد دیگر صحیح نیست. اما یک انگیزه گرا معتقد است که در این مثال وضعیت شناخت تغییر نکرده است هیچ دلیلی ندارد که احساس نکند که می داند و همچنان فکر خواهد کرد که می داند و از این رو انگیزه گرایی نوعی ثابت گرایی به شمار می رود.
انگیزه گرا فعل دانستن را تابعی از زمان و مکان و انگیزه می داند و درحالیکه زمینه گرا فعل دانستن را حساس به زمینه گفتگو می داند. البته تغییر انگیزه به تعبیر زمینه گرا تغییر گفتگو هم هست به همین دلیل در برخی مثال ها انگیزه گرا و زمینه گرا حکم های یکسان می دهند.
انگیزه گرایی، دست اندازی پراگماتیسم و سنت پراگماتیسم
انگیزه گرایی از بخشی از دست اندازی پراگماتیسم به حساب می آید. دست اندازی پراگماتیسم معتقد است که سازنده های معرفت شناختی چون باور، توجیه و یا دانش تحت تاثیر سازنده های کاربردی و عمل گرایانه قرار دارند. اما این را نباید با سنت پراگماتیسم اشتباه گرفت در سنت پراگماتیسم، جستجوی حقیقت و دستیابی به دانش در پی خواست و نیازها شکل می گیرد. در واقع دانش گزاره ای در پاسخ به سوالی است.[4] این نوع نگرش که هر پرسش خود تعیین کننده یک گفتگو است و هر گفتگو به یک زمینه اشاره دارد، دیدگاه زمینه گرایی را در خود می پروراند.
در حالیکه در دست اندازی پراگماتیسمی، دانش خود مفهوم مستقلی و بنیادی دارد و به پاسخ یک سوال تعبیر نمی شود. از این رو این نظریه بر خلاف زمینه گرایی که در سنت پراگماتیسمی جای می گیرد در مقوله نمی گنجد. اما ازآنجا که سازنده های دانش را تحت تاثیر نیات و خواست ما می داند جنبه هایی از نگاه پراگماتیسمی را در خود می پروراند. اما باید توچه داشت که دقیقا در حوزه نگاه پراگماتیسمی به حقیقت نمی گنجد. از آنجا که همین جنبه های پراگماتیسمی چنانکه در بخش بعد خواهیم دید، بین دانش و آگاهی از یک سو و رفتار و عمل از سوی دیگر ارتباط برقرار می کند از نگاه یک پراگماتیست این نظریه بسیار مهم است.
اصل اقدام آگاهانه (knowledge-action principle)
در سال 2008 در پی انتشار مقاله ای از جیسون استنلی و جان هاوتورن معرفت شناسان با مقوله ای مهم روبرو شدند و آنهم پیدا کردن اصلی فلسفی برای تبیین ارتباط بین دانش و عمل است. بر اساس این مقاله این دو معرفت شناس اصلی را بنا گذاشتند:
شخصS بر اساس گزاره P عمل می کند اگر تنها اگر S بداند که . P
بر این اساس اگر فردی نسبت به عملی آگاهی داشته باشد معقول است که بر اساس آن عمل کند و با به عبارتی تصمیم بگیرد.
این اصل در برخورد اول بسیار بدیهی می نماید. برای مثال اگر ما بدانیم که باران می بارد پس معقول است که چتر برداریم. اگر بدانیم که تشنه ایم معقول است که آب بنوشیم. اما دوطرفه بودن حکم به واسطه لفظ اگر تنها اگر ایجاب می کند که اگر فردی عاقل دست به عملی مشروط می زند، پس حتما به آن شرط آگاهی داشته است. مثلا اگر واکسن زده ایم می دانستیم امکان دارد که بیمار شویم و اگر واکسن نزده ایم و فرد عاقلی باشیم، پس می دانستیم که بیمار نخواهیم شد. این اصل بر عمل عقلانی تکیه دارد و مفهوم عقلانیت تعبیر موری (Moorean) است یعنی عقلانیتی که بر اساس عقل سلیم و درک عام (common sense) تعیین می شود.
اصل اقدام آگاهانه و انگیزه گرایی در دانش
تا اینجا اصل اقدام آگاهانه به ما می گوید که عمل عقلانی بر اساس دانش صورت می گیرد و دانش درباره چیزی یک عمل به آن را عقلانی می کند. این اصل همواره بخشی از دست اندازی پراگماتیسم که معتقد است که سازنده های معرفت شناختی، تحت تاثیر انگیزه و نیات و خواست ما هستند می باشد. حال می خواهیم بدانیم که این اصل چگونه در مبانی انگیزه گرایی بکار گرفته شده است.
به مثال بانک بر می گردیم از نظر همه ما معقول است که مریم در حالت دوم به دلایل محکمتری برای باز یا بسته بودن بانک اتکا کند. به قولی عقل سلیم و درک مشترک ما (common sense) می گوید که مریم نباید بگوید که من می دانم چون قضیه بسیار حساس است و بهتر است مریم برای اینکه حکم به دانستن دهد اطلاعات موثق تری بدست آورد.[5] و به عبارتی تصمیم گیری بر اساس اطلاعات مریم نامعقول است.
بر این اساس وقتی که ما دو حالت را در نظر می گیریم که در این دو حالت اطلاعات مریم تغییری نکرده چرا در حالت اول تصمیم بر اساس دانش مریم عقلانی بود و در حالت دوم نه! اصل اقدام آگاهانه می گوید وقتی در حالت اول مریم می دانست پس عقلانی بود که بر آن اساس تصمیم گرفته شود اما در حالت دوم عقلانی نیست که بر آن اساس عمل کنیم پس مریم نمی داند.
با نگاهی تحلیلی تر، دانستن تغییر یافته است برای برخورد نکردن با تناقض ما با سه وضعیت روبرو هستیم:
1- مریم از اول نمی دانست که بانک باز است. این حکم یک دیدگاه شکاکانه افراطی است که ما را به پذیرش نادانی مطلق رهنمون می سازد.
2- مریم اول می دانست اما چون معقول است که دیگر بر اساس آن دانش عمل کند و بر اساس اصل اقدام آگاهانه چون فقط اگر مریم می دانست معقول بود که بر ان اساس تصمیم بگیرد و حال چون دیگر معقول نیست که بر این اساس تصمیم بگیرد پس نمی داند.
3- چون مریم اول می دانست و در اثر تغییر انگیزه دیگر نمی داند پس دانش تحت تاثیر انگیزه است.
به این ترتیب می بینیم که عقلانی بودن یک تصمیم تعیین می کند که یک گزاره دانسته شده یا نه، به عبارتی دانش تحت تاثیر عمل است.
اگر در استدلالات دقت کنیم می بینیم که استدلالات بر اساس دوری گزیدن از شکاکیت است. پذیرش اینکه مریم از اول نمی دانسته است، یعنی پذیرش شکاکیت که چالش اصلی معرفت شناسان است .
دانستن به جای باور
گفتیم که اصل اقدام آگاهانه اولین اصل فلسفی است که بین دانستن و عمل آگاهانه رابطه برقرار می کند، درسنتی نظریه تصمیم گیری آنچه که معیار تصمیم گیری قرار می گیرد باور است نه دانستن. اگر چه باور نیز در دیدگاه بسیاری از معرفت شناسان خود از سازنده های دانش است اما نظریه تصمیم گیری در حوزه دست اندازی پراگماتیسم قرار نمی گیرد. به این دلیل که در این نظریه تعبیری خاص از باور در نظر گرفته می شود به نام درجه باور که به روش بیزی برآورد می شود،[6] که درجه باور و دانستن رابطه ای مشخصی ندارند. به تعبیر بسیاری از معرفت شناسان درجه باور بخشی از باور است ولیکن به اعتقاد بیزگرایان تنها درجه باور است که با معناست و باید در تعابیر معرفت شناسان تنها درجه باور معیار قرار گیرد.
پاسخ بکرگرایان
بکرگرایی (purism) دانش را تحت تاثیر انگیزه ها و نیات نمی داند و در واقع نظریه و یا دیدگاهی است که در مقابل دست اندازی پراگماتیسم قرار می گیرد. همانطور که گفتیم انگیزه گرایی یکی راههایی است که معرفتشناسان برای دوری جستن از روبرویی با شکاکیت اندیشیده اند. بکرگرایان با رد اصل قانون عمل آگاهانه چاره ای دیگر اندیشیده اند:
برای دوری گزیدن از چاه شکاکیت دو دیدگاه وجود دارد: دیدگاه زمینه گرایان، که به در بخش های قبلی به آن اشاره شد که به جای گزینه تغییر نیات و انگیزه تغییر سطح گفتگو پیشنهاد می شود. اما دیدگاه ثابتگرایان بکر گرا بر این قرار است که وضعیت دانستن تغییر نیافته است و مریم هنوز هم می داند، اما عقلانی نیست که بر آن اساس تصمیم بگیرد. هیچ اصلی مبنی بر مطلق بودن یک عمل عقلانی وجود ندارد در حالت اول عقلانی تصمیم بر اساس حدس مریم عقلانی بود ولیکن در حالت دوم دیگر عقلانی نیست که بر اساس اطلاعات مریم تصمیم گرفته شود.
پارادوکس شکاکانه
معیار قرار دادن عقل جمعی در استدلالات انگیزه گرایان آنها را با دردسرهای شکاکانه روبرو می کند پارادوکسی به همین سادگی که عقلانی نیست که هرچه قدر هم از چیزی مطمئن باشی بر سر جان خود شرط ببندی.
اصل اقدام آگاهانه می گوید: اگر شما می توانید بر سر چیزی شرط ببندی، پس می توانی ادعا کنی که آن را می دانی، به عبارتی عقلانی است که اگر چیزی را بدانی و بتوانی بر سر آن شرط ببندی. برای مثال اگر کسی از شما بپرسد که در حیاط بسته است یا نه و اگر بسته باشد شما جایزه ای به قیمت 100 تومان می گیرید و اگر باز باشد، 5 تومان از دست می دهید، اگر شما می دانید که در بسته است پس عقلانی است که شرط را بپذیرید و اگر فکر می کنید که عقلانی نیست پس نمی دانید و یا به عبارتی مطمئن نیستید که در بسته است. [7]
و حال در مواردی که تاوان باخت بسیار سنگین است. (long-odds) به طور خلاصه مواردی هستند که درصورت برد یا چیزی بدست نخواهد آمد و یا بسیار ناچیز است، اما در صورت باخت تاوان بسیار سنگینی باید داد. مانند مورد بانک که اگر مریم درست حدس زده باشد و بانک در پنج شنبه باز باشد مریم و سعید چیزی بدست نخواهند آورد و لیکن در صورت اشتباه تاوان سنگینی خواهند داد پس بسیار نامعقول است که شرط را پذیرفت و ریسک کرد. بنا بر اساس اصل اقدام آگاهانه مریم نمی داند.
و حال اگر تاوان به سنگینی جان و زندگی باشد، بر اساس هیچ معیار عقلانی پذیرش این ریسک پذیرفتنی نیست. پس یعنی فرد هیچ نمی داند! و این به معنای پذیرش شکاکیت افراطی است. یعنی انگیزه گرایان که در برابر گریز از شکاکیت انگیزه گرایی را پیشنهاد دادند، حال از سویی دیگر با شکاکیت روبرو شده اند.
بکرگرایان با معیار قرار دادن تصمیم عقلانی برای سنجش دانستن مخالفند، چراکه عقلانیت ایجاب می کند که خطراتی که به آنها آگاهی نداریم جلوگیری کنیم. برای مثال اگر مادری که می داند فرزندش قارچ دوست ندارد و امکان ندارد که قارچ بخورد و ناگهان اخباری دریافت می کند که تمام بچه هایی در مدرسه قارچ خورده اند مسموم شده اند و در خطر مرگ قرار دارند و از مادران می خواهند که تمامی بچه هایی را که در مدرسه بودند قبل از حاد شدن مسمومیت برای چکاپ به دکتر ببرند و مادر می داند که فرزندش قارچ نمی خورد، شاید فکر کند بچه اش امکان ندارد که مسموم شده باشد. اما مادری که به همین بسنده کند و فرزندش را برای چکاپ به دکتر نبرد سرزنش خواهد شد. اگر مادر با وجودی که می داند که فرزندش قارچ نخورده، به دکتر برود به این معنی نیست که او نمی داند. بلکه عقلانی است با وجودی که می داند فرزندش قارچ نخورده ریسک نکند و چراکه اگر اشتباه کند به قیمت جان فرزندش تمام خواهد شد.
نتیجه گیری
شکاکیت چالش اصلی معرفت شناسی است و از سوی دستیابی به نظریه ای چیستی دانش و سازنده های آن را روشن کند نیز از اهداف اصلی معرفت شناسان است. دست اندازی پراگماتیسم هم از دیدگاههایی بوده که مدعی ارائه نظریه ای که شناخت را تبیین کند بوده است ولیکن جدای از اینکه دستیابی دانش تحت تاثیر خواست و انگیزه، دیدگاهی که با عرف عام و تعریفی که از حقیقت داریم جور در نمی آید با چالش هایی نیز روبرو که در این مقاله سعی شد که به جنبه هایی از آن پرداخته شود، این مسئله همچنان باز بوده و محل بحث معرفت شناسان است.
منابع
Dutant, J. “The Normative Sceptical Paradox”, 2011.
Engel, P. “Pragmatic encroachment and epistemic value”, Epistemic value,
Oxford university Press, 2009. URL:http://www.unige.ch/lettres/philo/enseignants/pe/
Hawthorne, J. and Stanley, J. “Knowledge and action”, Journal of Philosophy, 2008.
Stanley, J. Knowledge and Practical Interests, Oxford University Press,2005.
[1] البته باید متذکر شد که مراد از حکم به دانستن، حکمی است که در کمال صداقت داده شود.
[2] در این مثال بانک خصوصی فرض شده که تعطیل بودن در روز پنجشنبه به دلخواه رئیس بانک معقول باشد چراکه در ایران بانک های دولتی همیشه پنج شنبه ها تا ظهر باز هستند.
[3] در مورد زمینه گرایی در دو مقاله مفصلا بحث شده که در پایگاه فلسفه نو منتشر شده اند.
درآمدی زبانشناختی بر زمینه گرایی
زمینه گرایی پاسخی به شکاکیت
[4] مقاله ای از من در پایگاه فلسفه نو در این باره منتشر شده است که به طور مفصل به مباحث عملگرایانه و پراگماتیسمی در فلسفه زبان، علم و معرفت شناسی اشاره شده است.
تبیین نظریه های علمی از دیدگاه عملگرایانه
[5] در یک نظر سنجی گسترده در خانه فلسفه و وبلاگ شخصی خودم و دیگر جوامع مجازی تقریبا اکثریت افراد رای دادند که اگر جای مریم بودند در حالت دوم وقتی سعید خطری بودن قضیه را گوشزد می کند خواهند گفت «نه مطمئن نیستم… نمی دانم که بانک باز است.»
[6] در این باره نیز مقاله ای از من در پایگاه فلسفه نو منتشر شده است.
روش بیزی و فلسفه شناخت
[7] از جنبه های اخلاقی صرف نظر شده و تنها سود مادی در نظر گرفته شده است.