(نه توصیف هستومندانه هستندگانِ درون جهانی به خودی خود به پدیدار «جهان» ره می یابد نه تفسیر هستی شناختیِ هستی ِ این هستندگان. در هردوی این گونه های دسترسی به «هستی عینی» ، پیشاپیش وهر آینه «جهان» به شیوه های گوناگون «مفروض» است.)
عبارت فوق را از کتاب هستی و زمانِ هایدگر برگزیده ام تابهانه ای داشته باشم برای شنیدن سخنان آموزنده و گاه تندِ! استادم آقای رهام.
آنگاه که پرسش در باب جهان مطرح می شود، مقصودمان کدام جهان است؟ نه جهانی همچون مکان مظروفِ درون جهانی ها و نه جهانی همچون جهان متعدد افراد چون جهان من و جهان تو و جهان دیگری.... بل جهانیت جهان از حیث کلی.
جناب آقای رهام، با فلسفه تحلیلی چگونه می توان به سراغ چنین پرسشی رفت؟
برای پدیدار شناسان تکلیف کار پیشاپیش تعیین شده است. موضوع تحلیل آنها باید در- جهان - بودن و در نتیجه ، همچنین جهان در افق هر روزینگیِ میانه در مقام بلا فصل ترین نوع هستی دازاین باشد. آنان باید در - جهان- بودن ِ هر روزینه را پی گیرند، و با پشتوانه پدبدارینِ آن چیزی چون جهان را فرادید آورند.
شما چه؟ شما برای فرادید آوردن چیزی چون جهان چه می کنید؟