مائوتسه دون مقاله زير را برمبناي سخنرانيش در سال 1958 درباره اثر استالين، "مسائل اقتصادي سوسياليسم در اتحاد شوروي" به رشته تحرير درآورد. اين مقاله در آن زمان بطور گسترده در چين انتشار يافت. درست در آستانه جهش بزرگ به پيش، سخنراني مائو بخشي از تلاشهاي فزاينده او جهت جمعبندي از تجربه شوروي ـ منجمله احياي سرمايه داري در آن كشور ـ ، ترسيم مسيري نوين براي ساختمان سوسياليسم در چين و تدوين تئوري ادامه انقلاب تحت ديكتاتوري پرولتاريا بود؛ همين تئوري بود كه راه را براي انقلاب فرهنگي هموار ساخت. بدنبال اين مقاله، ما يادداشتهاي مائو پيرامون كتاب آموزشي اقتصاد سياسي شوروي كه در همان مقطع منتشر گشته را ارائه ميدهيم ـ جهاني براي فتح
درباره مسائل اقتصادي سوسياليسم در اتحاد جماهير شوروي (1)
كميته هاي محلي و منطقه اي بايد اين كتاب را مطالعه كنند. در گذشته، همه اين كتاب را بدون آنكه از آن تاثير عميقي بپذيرند مورد مطالعه قرار مي دادند. اين كتاب را بايد در ارتباط با شرايط مشخص چين بررسي كرد. در سه فصل اول، مطالب جالب توجه و مطالب درست بسيار است، گرچه نكاتي هم هست كه احتمالا خود استالين آنها را بوضوح مطرح نكرده است. براي مثال، در فصل اول او تنها به ذكر چند نكته در مورد قوانين عيني و چگونگي برنامه ريزي بسنده مي كند، ولي عقايد خود را نمي شكافد. البته شايد در نظر او برنامه ريزي اقتصادي در شوروي خود منعكس كننده قوانين عيني حاكم بر برنامه ريزي است. در زمينه صنايع سنگين و سبك كشاورزي، اتحاد شوروي به صنايع سبك و كشاورزي تاكيد كافي نكرد و در نتيجه ضررهائي ببار آمد. بعلاوه، آنها در امر تلفيق منافع كوتاه مدت و بلند مدت مردم چندان موفق نبودند. آنها، عمدتا روي يك پا راه مي رفتند. اگر برنامه ريزي ما با برنامه ريزي آنها مورد مقايسه قرار گيرد، بايد پرسيد به واقع كداميك از ما توانسته ايم، به "توسعه برنامه ريزي شده متناسب" دست يابيم؟
يك نكته ديگر: استالين تنها بر تكنولوژي و كادرهاي تكنيكي تاكيد مي كرد. او هيچ چيز جز تكنولوژي و كادرهاي متخصص را نمي خواست: نه سياست را و نه توده ها را. اين هم راه رفتن روي يك پا است!
در زمينه صنعتي هم آنها روي يك پا گام بر مي دارند چرا كه توجه آنها تنها معطوف به صنايع سنگين است و عنايتي به صنايع سبك ندارند. بعلاوه، آنها جنبه عمده تضادها در مناسبات ميان بخشهاي گوناگون صنايع سنگين را روشن نكردند. آنها در ذكر اهميت صنايع سنگين اغراق كرده مدعي اند كه فولاد بنياد و ماشين آلات قلب و روح را تشكيل مي دهند. موضع ما اينست كه گندم بنياد كشاورزي و فولاد بنياد صنايع است و اگر فولاد را بنياد بيانگاريم و مواد خام نيز در دسترس قرار داشته باشد، آنگاه صنايع ماشيني نيز پديد خواهد آمد. در فصل اول، استالين پرسش هائي طرح كرده و قوانين عيني حاكم را بر شمرده ولي نتوانسته پاسخ هاي قانع كننده اي عرضه كند.
در فصل دوم، كالا و در فصل سوم قانون ارزش مورد بحث قرار گرفته است. من كم و بيش با بسياري از نظريات طرح شده موافقم. اين نكته در خور مطالعه است كه توليد را به دو بخش عمده تقسيم كنيم و ابزار توليد را در مقوله كالاها بشمار نياوريم.
در كشاورزي چين، هنوز ابزار توليدي متعددي وجود دارد كه بايد بعنوان كالا باقي بماند. به نظر من آخرين نامه از سه نامه اي كه در ضميمه كتاب استالين آمده (2)، كاملا غلط است. اين نامه مبين يك نگراني عميق و اين اعتقاد است كه نميتوان به دهقانان اعتماد كرد تا ماشين آلات را پس بدهند و اينكه آنها ماشين آلات را در اختيار خود نگاه خواهند داشت. استالين از سوئي مي گويد كه ابزار توليد متعلق به دولت است، و از سوي ديگر مدعي است كه دهقانان توان مالي داشتن اين ابزار را ندارند. حقيقت اين است كه او خود را مي فريبد. دولت دهقانان را بشدت هر چه تمامتر و بدون هيچ انعطافي كنترل مي كرد. استالين هيچگاه نتوانست براي مسئله دو گذار راه حل و طرق مناسبي بيابد و اين كمبود همواره گريبانگير او بود.
سرمايه داري شكل كالائي را از خود بجا مي گذارد و ما مجبوريم براي مدتي اين شكل را حفظ كنيم. در توليد ما، قوانين ارزش حاكم بر توليد كالائي، هيچ نقش تنظيم كننده اي بعهده ندارند. در نظام ما، اين كار از طريق قوانين برنامه ريزي، از طريق جهش بزرگ به پيش تحت برنامه ريزي و از طريق تفوق سياست، انجام ميگيرد. استالين تنها از روابط توليدي سخن مي گويد و ذكري از روبنا و روابط بين روبنا و زيربناي اقتصادي به ميان نمي آورد. در چين كادرها در توليد و كارگران در مديريت شركت مي كنند. اقداماتي از قبيل فرستادن كادرها به سطوح پائين تر جهت آبديده شدن و بيرون ريختن قوانين و مقررات كهنه، همه با مسئله روبنا، با ايدئولوژي مربوطند. استالين تنها اقتصاديات را ذكر مي كند و نه سياست را. او درباره از خود گذشتگي در كار سخن مي گويد حال آنكه در واقع حتي يك ساعت كار اضافي نيز با بي رغبتي و اكراه صورت مي گيرد و به هيچوجه از خود گذشتگي وجود ندارد.
در كتاب ذكري از نقش مردم و زحمتكشان نيامده. بدون وجود يك جنبش كمونيستي، تصور گذار به كمونيسم دشوار است. "همه مردم براي من، من براي همه مردم." اين يك شعار درست نيست. چون همه چيز را به "من" وصل ميكند. برخي مدعي اند كه ماركس جمله فوق را گفته است. اگر او چنين چيزي گفته باشد، بيائيد تبليغش نكنيم. "همه مردم براي من" يعني همه مردم در خدمت من، من فردي است. "من براي همه": مگر در خدمت چند نفر مي توان بود؟
حق بورژوائي تبلور خود را در قوانين و آموزش بورژوائي مي يابد. ما قصد آن داريم كه بخشي از حق بورژوائي را نابود كنيم. منظورم، برخوردهاي ارباب مآبانه، سه سبك (بوروكراتيك، سكتاريستي و ذهنيگرا) و پنج روحيه (رئيس مآب، متكبر، بي علاقه، ولخرج و تافته جدا بافته) است. ولي گردش كالا، شكل كالائي و قانون ارزش را نمي توان يكباره از ميان بر داشت، حتي با اينكه هر يك مقولات بورژوائي هستند. البته بياد داشته باشيد كه اگر هم اكنون براي نابودي تام و تمام ايدئولوژي حق بورژوائي تبليغ كنيم، معقول نخواهد بود.
در يك جامعه سوسياليستي، هستند اندك كساني ـ چون زمينداران، دهقانان مرفه و عناصر دست راستي ـ كه به سرمايه داراي متمايل اند و آن را تبليغ مي كنند. البته اكثريت مردم در فكر گذار به كمونيسم اند. ولي اين كار را بايد قدم به قدم انجام داد ـ با يك گام نمي توان به بهشت رسيد. براي مثال، كمونهاي خلق را مورد نظر قرار دهيد: آنها بايد از يكسو در جهت ايجاد يك اقتصاد خود كفا بكوشند و از سوي ديگر مبادله كالا را توسعه دهند. ما از مبادله كالا و قانون ارزش بعنوان ابزاري در راه توسعه توليد و تسهيل امر گذار استفاده مي كنيم. ما ملتي هستيم كه توليد كالائي آن سخت عقب افتاده است. در سال پيش، ما 7،3 تريليون كاتي دانه هاي غذائي توليد كرديم. از اين رقم، دانه هاي كالائي نزديك به 800 تا 900 ميليارد كاتي را در بر مي گرفت. بجز دانه هاي غذائي، توليد محصولات صنعتي از قبيل پنبه و كتان نيز بسيار عقب افتاده است. در نتيجه، ما بايد اين مرحله رشد کالائي را پشت سر بگذاريم.
در حال حاضر، در بسياري از مناطق غذا كاملا رايگان است ولي هيچيك از اين مناطق توان پرداخت حقوق ندارند. سه منطقه از اين نوع در ايالت هوپه وجود دارد. منطقه چهارمي هم هست كه مي تواند حقوقي بپردازد. ولي اين حقوق چندان زياد نيست و از سه تا پنج ين فراتر نمي رود. پس هنوز بايد توليد را توسعه بخشيم و چيزهاي قابل فروشي جز دانه هاي غذائي توليد كنيم. كنفرانس كشاورزي سيان به اين نكته توجه كافي نكرد. در كل، ما كشوري هستيم كه تجارت آن عقب افتاده است. ولي با اين حال از بسياري جهات ما وارد مرحله سوسياليسم شده ايم. ما بايد بخشي از حق بورژوائي را نابود كنيم ولي هنوز بايد توليد كالائي و مبادله را حفظ كرد. اين روزها اين احساس در مردم پديد آمده كه مرحله كمونيسم هر چه زودتر بيايد بهتر است. برخي حتي پيش بيني ميكنند كه ما در پنج سال اين گذار را پشت سر خواهيم گذاشت. در منطقه فان در ايالت شانتوگ حتي گفته شده بود كه چهار سال هم كمي طولاني است!
اين روزها اقتصادداناني پيدا مي شوند كه از اقتصاد خوششان نمي آيد. ياروشنكو (3) يكي از اينهاست. ما فعلا بايد كماكان به كمون ها كمك كنيم و اين امر قاعدتا براي مدتي ادامه خواهد يافت. ما بايد توليد كالائي را نيز گسترش دهيم، در غير اينصورت ما قادر به پرداخت حقوق و يا بالا رفتن سطح زندگي مردم نخواهيم بود. برخي از رفقا كه از درك نادرستي برخوردارند، هر بار كه به كالا و توليد كالائي مي رسند قصد نابودي كامل و يك روزه قوانين بورژوائي را پيدا مي كنند و مي گويند كه حقوق و رتبه و غيره مخل نظام عرضه رايگان است. ما در سال 1953 نظام عرضه رايگان را با نظام دستمزدي تعويض كرديم.(4) اين برخورد اساسا درست بود. در آن زمان لازم بود كه ما گامي به پس برداريم. ولي مسئله اي وجود داشت: ما در زمينه رتبه ها نيز گامي به پس برداشتيم و حاصل آنكه بلبشوئي در اين زمينه بوجود آمد. پس از يك دوره اصلاح سازي، رتبه ها پائين آورده شدند. نظام رتبه اي مانند رابطه پدر ـ پسري و رابطه سگ و گربه است. هر روز بايد به آن حمله كرد. فرستادن كادرها به سطوح پائين تر و اداره مزارع آزمايشي (5) در واقع راههائي براي تغيير نظام رتبه اي است، در غير اينصورت جهش بزرگي در كار نخواهد بود!در شهرها، سرمايه داران مي توانند وارد كمون هاي خلق شوند و در مقام كارمند خدمت كنند. البته صفت سرمايه دار بايد بر آنان باقي بماند. در ارتباط با سوسياليسم و كمونيسم، منظور از ساختمان سوسياليسم چيست؟ ما دو نكته مطرح مي كنيم:
1 ـ بيان فشرده ساختمان سوسياليسم عبارتست از متحقق ساختن مالكيت سوسياليستي همگاني (6) در تمامي زمينه ها.
2 ـ ساختمان سوسياليسم يعني تبديل مالكيت جمعي كموني به مالكيت همگاني. برخي رفقا با متمايز ساختن اين دو نوع نظام مالكيت مخالفند، و چنان وانمود مي كنند كه كمون ها كاملا در مالكيت همگاني قرار دارند. در واقع، دو نوع نظام مالكيت وجود دارد: يكي مالكيت همگاني است كه نمونه آن را مي توان در كارخانه آهن و فولاد آنشان سراغ گرفت و ديگر مالكيت جمعي كموني. اگر اين نوع دوم را ارتقاء ندهيم، پس فائده ساختمان سوسياليسم در چيست؟ استالين هنگامي كه از شروط سه گانه سخن گفت خط و مرز را مشخص كرد. اين شروط سه گانه كاملا منطقي بنظر مي رسند و آنها را مي توان بشرح زير خلاصه كرد: محصول اجتماعي را افزايش دهيم، مالكيت جمعي را به مالكيت همگاني ارتقا دهيم، از مبادله كالا به مبادله محصولات و از ارزش مبادله به ارزش مصرف گذر كنيم.
در ارتباط با دو نكته فوق، ما چيني ها مشغول اقدامات زير هستيم:
1 ـ گسترش توليد و كوشش در جهت افزايش آن، تقويت همزمان كشاورزي و صنعت با قائل شدن ارجحيت براي رشد صنايع سنگين،
2 ـ ارتقاء مالكيت جمعي كمون هاي كوچك به مالكيت همگاني و سپس به مالكيت همگاني همه جانبه و در همه زمينه ها. آناني كه حاضر نيستند اين تمايزات را برسميت بشناسند ظاهرا بر اين نظرند كه ما قبلا به نظام مالكيت همگاني دست يافته ايم. اين نادرست است. استالين زماني كه از شروط سه گانه و رشد مادي و آموزش تمام خلق صحبت مي كرد، در واقع فرهنگ را مد نظر داشت. براي اين امر، او چهار پيشنهاد كرد:
1 ـ شش ساعت كار در روز،
2 ـ تركيب آموزش فني با كار،
3 ـ بهبود وضعيت مسكن،
4 ـ افزايش حقوق. البته در اين رابطه، افزايش حقوق و كاهش قيمت ها نقش بسزائي دارند، ولي شرايط سياسي از قلم افتاده است.
همه اين شرايط اساسا در جهت افزايش توليدند. زماني كه توليد فراوان باشد، آنگاه مسئله ارتقاء مالكيت جمعي به مالكيت تمام همگاني آسانتر خواهد بود. براي افزايش توليد، ما بايد شعار زير را رعايت كنيم: "بيشتر! سريعتر! بهتر! با صرفه تر!"؛ براي تحقق اين امر نيازمند اجراي اصل تفوق سياست، چهار پيشبرد همزمان، جنبش هاي نوسازي و نابودي ايدئولوژي حق بورژوائي هستيم. اگر كمون هاي خلق را نيز بر اينها بيافزايم، آنگاه تحقق بخشيدن به شعار "بيشتر! سريعتر! بهتر! با صرفه تر!" هر چه آسانتر خواهد شد!
پي آمدهاي مالكيت همگاني همه جانبه كدام است؟ اين پي آمدها دوگانه اند:
1 ـ ابزار توليد جامعه به مالكيت تمام خلق در مي آيد،
2 ـ محصول اجتماعي در مالكيت تمام خلق قرار مي گيرد.
ويژگي كمون هاي خلق در آنست كه آنها واحدهاي پايه اي هستند كه صنعت و كشاورز، ارتش و آموزش و بالاخره تجارت بايد در ساخت اجتماعي ما ادغام شوند. در شرايط فعلي، كمون سازمان اداري پايه نيز بشمار مي رود. ميليشيا با خطرهاي خارجي مخصوصا خطر امپرياليستها سر و كار دارد. كمون خلق بهترين شكل سازماني براي تحقق بخشيدن به دو گذار، از نظام سوسياليستي (امروزي) به مالكيت همگاني همه جانبه و از آن به مالكيت كمونيستي است. در آينده، زماني كه اين گذارها جامه عمل پوشيده باشد، كمون، مكانيسم اساسي جامعه كمونيستي خواهد بود.
بخش اول: فصول 20 تا 32 ـ باصطلاح تثبيت كامل"...نظام جمعي مزارع، كاملا تثبيت شده."
"تثبيت كامل" مفهومي است نگران كننده. تثبيت همه چيز نسبي است. چگونه مي تواند "كامل" باشد؟ چه مي شد اگر از آغاز بشريت هيچ كس نمي مرد و هر كس "كاملا" تثبيت مي شد؟ در اينصورت چگونه جهاني داشتيم! در عالم، در جهان ما، همه چيز بي وقفه به دنيا مي آيد، رشد مي كند و از ميان مي رود. هيچ كدام هرگز "كاملا" تثبيت نمي شود. براي مثال، به زندگي يك كرم ابريشم توجه كنيد. نه تنها در پايان بايد از ميان برود، بلكه در دوران حيات خود نيز بايد از چهار مرحله تكامل بگذرد: تخم، كرم ابريشم، پيله و پروانه، بايد از مرحله اي به مرحله ديگر حركت كند و نمي تواند خود را در هيچيك از مراحل كاملا تثبيت نمايد. در پايان، پروانه مي ميرد و طبيعت سابقش به طبيعت نويني بدل مي شود (زيرا تخم هاي متعددي از خود بجاي مي گذارد). اين يك جهش كيفي است. بدون شك ماحل گذار از تخم به كرم، از كرم به پيله و از پيله به پروانه هر كدام به معناي چيزي بيش از تغييرات كيفي هستند. البته در اين مراحل تحول كيفي صورت مي گيرد، ولي تحولي است قسمياقتصاد سوسياليستي كنوني ما از طريق دو شكل از مالكيت همگاني سازمان يافته است: مالكيت همگاني خلق و مالكيت جمعي. اين اقتصاد سوسياليستي تولد و تحول خاص خود را داشته است. چه كسي باور خواهد كرد كه اين جريان تغيير پايان گرفته و اينكه "اين دو شكل مالكيت براي هميشه تثبيت خواهد شد"؟ چه كسي باور مي كند كه فرمولهاي جامعه سوسياليستي از قبيل "بهر كس به اندازه كارش" و "توليد كالائي" و "قانون ارزش" براي هميشه به حيات خود ادامه خواهند داد؟ چه كسي باور خواهد كرد كه تنها تولد و تحول مطرح است و مرگ و تغييري در كار نيست و فرمولهاي فوق، بر خلاف ديگر چيزها، تاريخ ـ گريز ميباشند؟
سوسياليسم بايد به كمونيسم گذر كند. در آن زمان عناصري از مرحله سوسياليستي وجود خواهد داشت كه بايد از ميان برود. در دوران كمونيسم نيز تحول بي وقفه وجود خواهد داشت. كاملا ممكن است كه كمونيسم نيز از مراحل متعددي گذر كند. چگونه مي توان گفت كه پس از تحقق كمونيسم ديگر هيچ چيز تغيير نخواهد كرد و همه چيز "كاملا تثبيت" خواهد شد و تنها تغييراتي كمي وجود خواهد داشت و تغييرات كيفي قسمي در بين نخواهد بود.
نحوه تكامل پديده ها چنان است كه مرحله اي به مرحله ديگر مي انجامد و تكامل بي وقفه ادامه دارد. اما هر مرحله حدود و ثغور معين خود را دارد. براي مثال، ما هر روز ساعت چهار شروع به مطالعه مي كنيم و ساعت هفت يا هشت آنرا به پايان مي رسانيم. اين يك حدود و ثغور است. نوسازي ايدئولوژيكي سوسياليستي يك وظيفه طولاني مدت است. ولي هر مبارزه ايدئولوژي پاياني يا بعبارت ديگر حدود و ثغوري دارد. در جبهه ايدئولوژيك، هنگاميكه تغييرات كيفي و تغييرات كيفي قسمي بلاانقطاعي را پشت سر گذارده باشيم، بالاخره روزي فرا خواهد رسيد كه كاملا از نفوذ ايدئولوژي سرمايه داري مبري خواهيم بود. در چنان زماني، تغييراتي كيفي امر نوسازي ايدئولوژيك پايان خواهد پذيرفت، ولي پيرو آن تغييرات كيفي با سرشتي نوين آغاز شد.
ساختمان سوسياليسم نيز حدو ثغور خاص خود را دارد. ما بايد بيلان اوضاع را در دست داشته باشيم. براي مثال، بايد بدانيم توليدات صنعتي بايد چه نسبت از كل توليد را تشكيل دهد، چقدر فولاد بايد توليد گردد. سطح زندگي مردم را تا چه حد مي توان بالا برد والخ. البته وقتي كه مي گوئيم ساختمان سوسياليسم حدود و ثغوري دارد اين اصلا بدان معنا نيست كه مايل نيستيم گام بعدي را بر داريم و گذار به كمونيسم را به مرحله عمل در آوريم. گذار از سرمايه داري به كمونيسم را ميتوان به دو مرحله تقسيم كرد: اولي از سرمايه داري به سوسياليسم، كه مي توان آن را سوسياليسم تكامل نيافته ناميد، و دومي از سوسياليسم به كمونيسم، يعني گذار از سوسياليسم نسبتا نيافته به سوسياليسم نسبتا تكامل يافته، كه آنرا مي توان كمونيسم خواند. شايد مرحله دوم از مرحله اول طولاني تر باشد. ولي هنگامي كه اين مرحله را پشت سر بگذاريم، توليد مادي و رفاه معنوي كاملا وافر خواهد بود، آگاهي كمونيستي توده ها عميقا بالا رفته و آماده خواهند بود كه به بالاترين مرحله كمونيسم گام نهند.
در صفحه 409 كتاب آمده است كه پس از تحكيم و تثبيت اشكال توليد سوسياليستي، توليد بطور پيوسته و گسترده رشد خواهد كرد. نرخ كارآئي توليد افزايش خواهد يافت. كتاب مفاهيم پيوسته و بي وقفه را مكررا بكار مي گيرد، ولي فقط براي مطرح كردن تغييرات كمي. كمتر ذكري از تغييرات كيفي قسمي در ميان است.
قسمت دوم: بخش هاي 29 ـ 24 ـ تضاد بين روابط توليدي سوسياليستي و نيروهاي مولده صفحه 334 كتاب تنها به بحث "عملكردهاي مشترك" روابط توليدي و نيروهاي مولده در سوسياليسم مي پردازد و تضاد ميان اين دو را مد نظر قرار نمي دهد. روابط توليدي شامل مالكيت بر ابزار توليد، روابط مردم در جريان توليد و نظام توزيعي جامعه مي گردد. بعبارتي، انقلاب در نظام مالكيت، اساس است. براي مثال، پس از آنكه تمام اقتصاد ملي از مالكيت جمعي به مالكيت همگاني خلق در آيد و در حقيقت به مايملك تفكيك ناپذير تمام خلق بدل شود، گرچه مالكيت خلقي براي مدتي نسبتا طولاني باقي خواهد ماند، اما بهر حال در هر يك از موسساتي كه در اين مقوله از مالكيت قرار دارند، براي مدتها مسائلي باقي خواهد ماند. مثلا آيا بايد دو قدرت تفكيكي بر اساس قدرت محلي و مركزي بوجود آورد؟ كدام موسسه، تحت مديريت كي قرار گيرد؟ در سال 1958، در برخي از واحدهاي ساختماني، نظامي به مرحله عمل در آمد كه بر حسب آن مسئوليتهاي مشخصي براي سرمايه گذاري ثابت تعيين شد. حاصل اين برنامه شكوفا شدن بي حد و حصر شور و شوق توده ها بود. زماني كه مركز نمي تواند بر قدرت ابتكار خود متكي باشد، بايد در شكوفا ساختن ابتكار و خلاقيت موسسات و يا مناطق محلي كوشا باشد. اگر مانعي در راه اين ابتكار پديد آيد، به امر توليد ضرر خواهد خورد.
بدينسان مي بينيم كه حتي در نظام مالكيت همگاني تضادهائي كه بايد جهت حل آنها اقدام كرد، تضادهائي مربوط به حيطه روابط توليدي ميباشند. بعلاوه، در زمينه روابط بين مردم در جريان توليد و نيز روابط توزيعي، بايد بي وقفه در جهت بهبود اين روابط گام برداشت. در اين زمينه ها بسختي بتوان گفت كه زيربنا چيست. مطالب بسياري است كه هنوز بايد در زمينه روابط انسانها در جريان توليد نوشته شود، مطالبي در زمينه هائي چون اتخاذ برخوردهاي مساوات گرايانه توسط رهبران، تغيير برخي قوانين و كردارهاي تثبيت شده، "دو مشاركت" (شركت كارگران در امر مديريت و شركت مديران در امر توليد)، "سه تركيب" (تركيب فعاليتهاي كادرها، كارگران و تكنيسينها) و غيره. مالكيت همگاني كمونهاي اوليه براي مدتها ادامه داشت، ولي در همين مدت روابط بين مردم در جريان توليد، شاهد تغييرات متعددي شد.
توضيحات
1 ـ اين سخنراني در "نقدي بر اقتصاد شوروي" (انتشارات مانتلي ريويو، نيويورك، 1977) تجديد چاپ شد. اين مقاله همچنين نظرات نقادانه مائو درباره يكي از كتابهاي آموزشي اقتصاد سياسي شوروي مربوط به همان دوره و نيز مقاله ديگري از مائو درباره كتاب "مسائل اقتصادي سوسياليسم در اتحاد شوروي" نوشته استالين را در بر ميگيرد.
2 ـ "پاسخ به رفقا آ. و. سانينا و وي. ج. ونژر" از كتاب "مسائل اقتصادي...".
3 ـ مخاطب نامه دوم استالين كه در منبع فوق الذكر بدان اشاره شده است.
4 ـ نظام دستمزدي كه در سال 1953 برقرار شد تاكيدي بسيار بر انگيزه هاي مادي كوتاه مدت فردي داشت. اين نظام يك سيستم هشت رتبه اي دستمزد شامل 139 تا 390 درجه مزدي ماهانه را در بر ميگرفت. كار يكسان در مناطق متفاوت، درجه معادلي را نصيب خود ميساخت. اما ارزش درجات كاري برحسب هزينه معيشت در مناطق مختلف با يكديگر تفاوت داشت. از سال 1956 نظام درجه بندي دستمزدي با يك نظام دستمزدي ديگر تعويض شد، اما ساختار هشت رتبه اي باقي ماند.
5 ـ مزارع آزمايشي با هدف رشد و پيشرفت تكنيكهائي نظير كشت شخم عميق و غيره. اگر اين تكنيكها در امر افزايش محصول موفقيت آميز بود، در سراسر چين اشاعه ميافت. مقوله مزارع آزمايشي بواسطه افزايش توليد و بنابراين افزايش كل منبع دستمزد ميتوانست زيربناي ايدئولوژيك سيستم رتبه بندي دستمزدها را تضعيف كند ـ اين كار با نشان دادن اينكه متخصصين ميتوانند از دهقانان بياموزند، انجام ميگرفت.
6 ـ در چين اين عبارت براي مالكيت توسط تمام خلق بكار ميرود.