تا پیش از نوآم چامسکی، فیلسوف و زبان شناس برجسته ی معاصر، زبان شناسان و نیز روان شناسانی چون اسکینر بر این باور بودند که زبان یک امری کاملا قراردادی و رفتاری است که کودک بدون فهمی پیشین، با بودن در محیط، از خانواده و اجتماع پیرامون خود، زبان را با *یادگیری* می آموزد. اما نوآم چامسکی، با رد این نظریه و ارائه ی فرضیه ای دیگر، انقلابی در زبان شناسی به وجود آورد و افق و مسیری جدید برای این دانش گشود. او ادعا کرد که ما به طور ذاتی و فطری به زبان مجهزیم و محیط تنها محرک همین ساختار و معرفت زبانی پیشین ما است! او می گوید که زبان های طبیعی ساخته ی انسان ها چون زبان فارسی، عربی، سریانی، عبری و ... همگی به مثابه نرم افزارهایی هستند که ما انسان ها تولید می کنیم اما از پیش به یک سخت افزار زبانی مجهزیم که اصلا بر اساس آن چنین زبان هایی را می سازیم و بر همان اساس این ها را یاد می گیریم و در واقع همه ی ما علی رغم چنین زبان های ساختگی متفاوتی، مجهز به یک زبان پیشین مشترک با گرامری ثابت و مشترک به شکل غریزی می باشیم. چامسکی برای دفاع از چنین ادعای ظاهرا عجیبی، دلایلی هم اقامه کرده است که برخی از آن ها دلایل فلسفی و عقلی و برخی دیگر، دلایلی علمی و تجربی هستند. یکی از دلایل فلسفی اش این است که ما تعدادی محدودی لغت و قواعد دستوری از یک زبان می دانیم اما زبان امری زایاست یعنی آن که با دانستن همان تعداد محدود قواعد دستوری و واژگان می توانیم بی نهایت جمله ی درست ساخت معناداری بسازیم که حتی پیش از این آن ها را نه جایی خوانده ایم و نه جایی شنیده ایم پس گویا ما به چیزی فراتر از دانستن این لغات و قواعد محدودی که از دنیای بیرون فراگرفته ایم مجهزیم که این توانایی خاص زبانی را داریم. یکی از دلایل تجربی چامسکی هم این است که طبق آزمایش هایی که شده است، کودکان با شنیدن الفاظ عجیب و غریبی که مربوط به هیچ کدام از زبان های ساختگی بشر نیست(مثلا مسخره بازی های مهران غفوریان که ادای انگلیسی حرف زدن را در می آورد)، می توانند دروغین بودن آن زبان را تشخیص دهند در عین آن که می توانند با شنیدن یک زبان ناآشنای واقعی(مثلا شنیدن کلمات و عباراتی به زبان چینی برای کودکی ایرانی که اصلا چین را هم نمی شناسد!)، بفهمد که این زبان، یک زبان واقعی ساخت انسان هاست. این دلیل هم موید این است که گویی زبان های ساخت انسان ها، محصول و معلول یک زبان ذاتی و فطری مشترکی است که همگی بدان از لحظه ی تولد مجهزیم و درک شهودی واقعی بودن یا دروغین بودن یک زبان بدون داشتن شناختی در مورد آن، این گونه قابل توجیه است. شاید دلیل شباهت آوایی بسیاری از کلمات زبان های طبیعی انسانی هم همین باشد. این که مثلا مادر، ام و mother یا آسمان، سماء و sky آواهای مشابهی دارند.
بنده در این مقاله (essay) قصد دارم که فرضیه ای درباره ی چیستی چنین زبان ذاتی مشترکی که دیگر زبان های طبیعی بر اساس آن ساخته می شوند، با فرض بر صحت این ادعا، مطرح نمایم. از نظر رضا خامکی، این زبان، زبان دانس-تن(Dunstan) می باشد. زبان Dunstan چیست؟ همان طوری که در صفحه ی انگلیسی وی کی پدیا می توانید مشاهده نمایید، چنین زبانی، زبان بین المللی و مشترک مخصوص نوزادان تازه به دنیا آمده است که اخیرا روان شناسان آن را کشف نموده اند که در آن، نوزاد با صداهای خاصی که با نحوه ی گریستن و خندیدنش در می آورد، خواسته هایش را هم چون نیازش به غذا، خواب و ... مطرح می نماید. این زبان مجهز به 5 لغت یه مثابه بازتابش صوتی می باشد. مثلا اگر نوزاد با حالتی غمناک یا گریه ناک، صدایی شبیه کلمه ی Neh را از خودش در بیاورد، منظورش این است که من گرسنه هستم! به نظرم این که واژه ی گرسنه در زبان فارسی نیز به "نه" با آوای neh ختم می شود یا معادل انگلیسی آن یعنی hungry با همان آوای h و n آغاز و تلفظ می گردد، قابل تامل است. طبق دیدگاه نگارنده این است که ما پیش از یادگیری زبان های طبیعی ساخت انسان ها، به زبانی ذاتی مجهزیم که بر اساس آن، زبان هایی چون انگلیسی، لاتین، عربی، فارسی و... ساخته می شوند و نیز این زبان ها، بر ساختار چنین زبان فطری مشترک سوار می شود و گرامر مشابه و همچنین لغات شبیه به هم این زبان ها را باید در این زبان جست که این زبان، همان زبان بین المللی کودکان یعنی زبان دانس-تن است که نوزادان با صداهایی که از خود در می آورند، نیازهای شان را ابراز می نمایند.