«معناشناسی دو بعدی» (Two-Dimensional Semantics) که ابتدا توسط رابرت استلنکر (Robert Stalnaker) و سپس دیوید چالمرز (David Chalmers) ارائه شده است، دیدگاهی علیه موضع سائول کریپکی (Saul Kripke) در کتاب «نامگذاری و ضرورت» می باشد. او در سلسله درس گفتارهایش در این کتاب، به رد موضع راسل و فرگه درباره ی «توصیف گرایی» (descriptivism) می پردازد. بر اساس این نگره، یک نام خاص، خلاصه ای از یک توصیف طولانی می باشد. توصیفات، عبارت از مجموعه ای از ویژگی هاست که روند دلالت را ممکن می سازند. به باور راسل، در شرایطی که این ویژگی های محدودکننده به اندازه کافی جامع باشند، امکان دارد بتوانند یک شئ خاص را مشخص کنند.
به عنوان مثال می توان گفت که وقتی مفهوم «درخت بودن» را مد نظر قرار می دهیم، به تعداد بی شماری از اشیاء ارجاع می دهیم، حال اگر آن را به «درخت چنار بودن» تغییر دهیم، به اشیاء کمتری ارجاع می دهیم. سپس اگر تعداد برگها و شاخه ها، یا مکان قرار گرفتن آن را هم مشخص کنیم، ممکن است به تعداد کمتر یا حتی یک درخت خاص، ارجاع دهیم.
حال بر مبنای نظر کریپکی و هیلاری پاتنم (Hilary Putnam)، دلالت اسماء خاص از راه هیچ گونه توصیفی صورت نمی گیرد، بلکه از راه روند «علی» نامیدن صورت می گیرد. اگر این دیدگاه را به زبان فرگه بیان کنیم، «نام» اساسا دارای معنا (sense) نیست و اگر هم باشد، این معنا قادر به بر عهده داشتن نقش دال نیست. به باور کریپکی نامها، «نشانگر صلب» (rigid designator) هستند. صفت «صلب بودن» بیانگر حالتی است که یک شئ واحد در تمامی جهان های ممکن، برچشب گذاری می شود. به همین ترتیب می توان نتیجه گرفت که بخشی از اینهمانی ها (identities) ضرورتا صادق هستند. اتفاقا برخی از اینهمانی های ضرورتا صادق، همانگو یا تحلیلی نیستند، بلکه کاملا تجربی هستند. کریپکی این دسته از اینهمانی ها را «ضرورت های پسینی» نامید، یعنی آن دسته از گزاره ها که حقایق علمی را بیان می کنند: مانند «آب H2O است.»
این گزاره ضرورتا صادق است، چون آب از H2O ساخته شده است و نمی تواند از چیز دیگری ساخته شده باشد، چون در آن صورت آب نخواهد بود. پاتنم در تایید همین نکته مثال دوقلوی زمین (Twin Earth) را مطرح می کند. در این مثال ما با دو سیاره روبرو هستیم که در یکی از آنها ما و در دیگری موجودات سخنگوی دیگری زندگی می کنند که در سرزمین آنها مایعی با خواص آب وجود دارد و اتفاقا به آن «آب» گفته می شود، ولی ساختار شیمیایی متفاوتی دارد. رویکرد پاتنم-کریپکی ایجاب می کند که واژه «آب» در اینجا صرفا مشترک لفظی باشد و مراجع این واژه متفاوت باشد. در واقع اینجا با دو گونه شئ متفاوت روبرو هستیم که ذاتشان همان ساختار شیمیایی آنهاست. به باور کریپکی، این ضعف توصیف گرایی است که قادر نیست برتری این نحوه دلالت را بر دلالت مبتنی بر خواص ثانویه توضیح دهد.
چالمرز برخلاف کریپکی معتقد است که دو معنای (intension) متفاوت از یک گونه ی طبیعی وجود دارد:
«آب H2O است.» دو گزاره متفاوت را بیان می کند که معنای اولیه و معنای ثانویه هستند و با هم معنای گزاره را می سازند. معنای اولیه ی یک گزاره یا واژه عبارت از روشی است که آن را برای ما گویا و روشن می سازد. برای مثال ممکن است معنای اولیه ی «آب» توصیفی مانند «آنچه خیس می کند» باشد. معنای اولیه سطحی از معناست که برای عموم کاربران زبان و با توجه به کارکرد موضوع مورد بررسی، مطرح است. بنابراین در مثال «دوقلوی زمین»، با توجه به اینکه برای ساکنان سیاره ی دیگر، آن مایع ناشناخته، کارکردی مشابه ما دارد، می توان گفت که معنای اولیه ی این گزاره، میان ما مشترک است.
معنای دوم «آب» عبارت از چیزی است که آب در این جهان از آن تشکیل شده است. بنابراین می توان گفت که معای دوم «آب» همان H2O می باشد، چرا که «خیسی» در جهان ما ناشی از این ترکیب شیمیایی است. همین طور می توان گفت که «آب» در هر جهانی H2O است، چرا که برخلاف بازنمود «خیسی» که می تواند ناشی از ترکیبات دیگری نیز باشد، H2O نمی تواند چیزی غیر از خودش باشد.
استلنکر معتقد است که اشتباه کریپکی در آنجاست که دو گزاره ی اولیه و ثانویه را یکسان فرض می کند و با توجه به اینکه معنای اولیه پسینی، و معنای ثانویه ضروری است، به خطا تصور می کند که «آب H2O است.» یک گزاره ی ضروری پسینی است.
استدلال می کند که یک گزاره ضرورتا صادق است، هر گاه در تمامی جهان های ممکن صادق باشد. حال اگر شناخت ما شامل حالات مجموعه ای از جهان های ممکن باشد، در این صورت غیرممکن است که محتوای یک گزاره ی ضروری را ندانیم، چرا که آن گزاره بخشی از جهان های ممکن حیطه ی دانش ماست. بنابراین اگر گزاره ی ضروری باشد، ما باید آن را ضرورتا بدانیم!
در مورد معنای اولیه ی گزاره ی فوق، به این دلیل می دانیم «پسینی» است که کیفیاتش پس از تجربه آشکار می شود، اما معنای دوم به این جهت ضروری است که هیچ ماده ای نمی تواند جنسی جز خودش داشته باشد.