ملاصدرا، عرفان و میل به معبود را وارد فلسفه میکند
جستجوی معبود
صدرالدین محمد شیرازی، حکیم و فیلسوف سده 11 هجری از مکتب اصفهان که بزرگان نامآشنایی چون میرداماد، شیخ بهایی و میرفندرسکی در آن حضور داشتند، برخاسته و بلندآوازه گشت. صدرای شیرازی با احاطه و تسلطی که بر علوم عقلی و نقلی داشت، توانست پیوندی میان این علوم برقرار سازد و مفاهیم و موضوعات فلسفی را با آیات و روایات اسلامی تبیین و تعریف نماید و بنیان مستحکمی از فلسفه اسلامی را که تا امروز پیروان بسیاری دارد بنا کند.
ملاصدرا در ایجاد و تکمیل فکر فلسفی خویش از اسلاف فلسفه و عرفان بسیار سود جسته و اغلب کتب متقدمین خود را همان گونه که در مقدمه اسفار بیان میکند، مطالعه و در آنها تفکر کرده است، اما از آنجا که مانند سایر فلاسفه این دیار یک ایرانی است (ایرانیان و عموما ملل شرق فطرتا به مبانی اشراقی و بعد سلوکی به دلیل کشش ذاتی معطوف هستند)، لاجرم به مبانی اشراقی و کشفی بذل توجه کرد و در آثار خویش از اهل کشف و معرفت بسیار سخن گفته یا به آثار و گفتار ایشان استناد نموده است و آن را اصلح و مبتنی بر اتصال حقیقی و روی به حقایق الهیه مفروض داشته است. وی در میان فلاسفه نیز به شیخ اشراق توجه ویژهای داشته و تاثیرات بسیاری از این فیلسوف و حکیم ایرانی گرفته است (ملاصدرا از سهروردی با عنوان شیخ کامل یاد نموده است) تا جایی که فلسفه وجود وی متاثر از فلسفه نور سهروردی شهید است. (صدرالدین شیرازی همچنین در آثار خویش به اقوال و آرای عرفا نیز نظری جامع داشته و از حلاج، بایزید، ابوسعید، ابن عربی و... سخن به میان آورده و ایشان را ستوده است که این امر نشان از تمایل باطنی به مشرب عرفانی و کشفی ـ شهودی وی دارد.) سیدجعفر سجادی در این باره مینویسد: «در نظام نوریه سهروردی اصل نورالانوار است و همه انوار طولیه و عرضیه از نورالانوار نشات میگیرند و قدرت و حیات و علم و اراده همه نورند. انوار صادره از نورالانوار هرچه به مبدأ نور حقیقی و اصلی نزدیکتر باشند در نورانیت خود قویترند. ملاصدرا نیز همه چیز و همه جا را وجود میبیند، وجودهای مختلف هرچه به وجود حقیقی و ذاتی نزدیکتر باشند کاملترند.»1
و نیز منوچهر صدوقی سها درباره مشی فکری و فلسفی صدرای شیرازی مینویسد: «مشرب او ممزوجی است از مبانی مشائیه با معارف اشراقیه.»2
ملاصدرا طریق رسیدن به اشراق را طی طریق در مشاء (توجه به درس و فحص و استدلالات عقلی) دانسته و از این روست که خود وی پس از فراگیری علوم عصر و درس و بحث فلاسفه و مقولات گوناگون فلسفی انزوا اختیار نموده، در کهک قم به ریاضت مشغول میگردد و در آنجا افاضه تفضلی حضرت حق پردهها را از دیدگان وی کنار زده حقیقت را مینمایاند. فیلسوف شهیر هانری کربن در این باره مینویسد: «ملاصدرا در طول 9 یا 11 سال که در کهک گذرانده بود، به کشف حقایق معنوی نائل آمده و به مقام مشاهده رسیده بود که فلسفه مقدمه لازمی از برای آن است و بدون آن به نظر او همه آنان که پیرو مکتب فکری او هستند، فلسفه جز یک اقدام و کوشش عقیم و واهی نیست.»3
تاکید بر مبانی اشراقی و علم الهی برای کشف حقیقت نفس الامری در تفکر صدرایی جایگاه بسیار ویژهای دارد تا جایی که تنها راه وصول به این حقیقت را تهذیب نفس و سلوک برشمرده و علوم دیگر را معیار اعتبار نمیداند و در مقدمه اسفار بیان میدارد که درس و بحث دوران جوانی و غوطهور شدن در کتب اسلاف برای وی حاصلی نداشته و حقیقتی را منکشف ننموده است، همچنین در رساله سه اصل نیز براین موضوع اشاره نموده، میگوید: «آن علمی که مقصود اصلی و کمال حقیقت است و موجب قرب حق تعالی است علم الهی و علم مکاشفات است، نه علم معاملات و جمیع ابواب علوم. اعمال غایتش مجرد عمل است و فایده عمل تصفیه و تهذیب ظاهر و باطن و فایده تهذیب باطن حصول صور علوم حقیقه است.»
توجه ملاصدرا به جنبههای سلوکی و ریاضت در دیگر آثار وی نیز به چشم میخورد. او در کتاب کسر اصنام الجاهلیه، فصل سوم آورده است: «... و چنین بیداری از خواب غفلت و نادانی کسی را دست ندهد، تا نفس خود را به وسیله ریاضتهای شرعی و مجاهدتها ورزیده نساخته باشد، ریاضتهایی چون نماز و روزه و پرهیز و عبادتها و زهد حقیقی از لذتهای دنیوی و مشتهیات دونپایه، تا آماده دریافت حقایق و فهم معارف گردد.»4 همچنین وی در این اثر ارجمند به گونهای زیبا خطر قشریت زدگی و خودرأیی را حتی در مورد متفکران گوشزد گشته و اعتبار صرف به عقل را نمیپذیرد: «خطر خطیر داشتن استبداد رای در حق خدا و صفات و آیات او سهمگین و پیامدهای آن مشکل است و عقول عموم مردم از درک جلال خداوندی قاصر و قلبهایشان در اثر فراگرفتگی شهوات از نور معرفت او محجوب و آنچه متفکران و استدلالیان با اعتماد به سرمایه عقلهای کمبهای خود گفتهاند ناموزون و استدلالشان متعارض است.»5 نیز در این کتاب که به نهج عرفانی تالیف شده و بهرهای اندک از فلسفه را به همراه دارد در فصل چهارم بیان میدارد که تنها عارف است که خداوند را عبادت میکند و این درحالی است که فلاسفه غالبا انسان کامل را متصل به عقل فعال میدانستهاند، نه یک عارف گسسته از ماده: «غیرعارف بندگان این و آن و جویندگان هوا و دلخواههای خودند، از این رو عبادت و زهد آنان چیزی جز داد و ستد نیست که متاعی کمبها را با چیزی کم ارزش عوض میکنند و اندکی را در برابر ناچیزی میدهند یا فانی را در برابر فانی دیگر.»6
این صبغه گفتار نشان از جنبه روحانی و معنوی دارد که این حکیم سترگ ایرانی در ورای فلسفه و تفلسف به آن نظر داشته و اساس کار خویش را بر آن استوار نموده است یعنی گذر از فلسفه به حکمت و از حکمت به عرفان و سفرهای چهارگانه در قوس صعود و نزول برای همین است که انسان کامل از جنبه روحی و معنوی (با تحمل ریاضات و تهذیب نفس) پرده از دیدگانش کنار زده شده، وارد اجتماع گشته و ابنای بشر را به سوی رستگاری راهنمایی کند.
پانوشتها:
1 ـ سجادی سید جعفر، دیباچه بر حکمت متعالیه، طهوری 1384
2 ـ صدوقی سها منوچهر، تاریخ حکما و عرفای متاخر، حکمت 1381
3 ـ کربن هانری، مقام صدرای شیرازی در فلسفه ایران ترجمه سیدحسین نصر مجله دانشکده ادبیات شماره اول سال دوازدهم (1343)
4 ـ صدرالدین محمد شیرازی، کسر اصنام الجاهلیه ترجمه محسن بیدافر، الزهرا 1366
5 ـ همان
6 ـ همان
امیر هاشمپور / جام جم
http://press.jamejamonline.ir/Newspreview/1497983370413106727