جواد برخوردار
آقای فرويد! دين و فرهنگ، تاريخ و علوم اجتماعی، هنر و ادبیّات؛ همگی موضوعاتی هستند که درباره آنها ابراز عقيده کرده ايد اما هيچيک به اندازه مفهوم عقده ادیپ[1] بحث برانگيز نبوده است. اين مفهوم به تنهايي جنجال گسترده اي برانگيخت؛ رهبران دينی را در سراسر اروپا برآشفته کرد و حتّی دستماية نويسنده های طنزپيشه شد. از ميان روانکاوان نيز عدّه اي به مخالفت با اين عقيده پرداختند؛ پيش از آنکه به ايندسته از مخالفان بپردازم می بایست برای کسانی که اين نامه سرگشاده را می خوانند پيرامون عقدة ادیپ توضيحی ارائه دهم.
اديپ، يکی از شخصیتهای داستانی یونان و زادة تخيل سوفوکلس[2]، نمایشنامه نويس قرن پنجم پيش از ميلاد می باشد. سرگذشت وی چنين است که نادانسته پدر خود، لايوس را به قتل می رساند و مادر خود، يوکاسنه را بزنی ميگيرد؛ با آگاهی از اين موضوع، یوکاسنه خودکشی و اديپ نيز خود را کور می کند. افسانه اديپ، مايه بسياری از آثار هنری و ادبی می باشد؛ زيگموند فرويد نيز نام اين شخصيت را برای ناميدن عقيده اش در حوزه شخصیت بکار گرفته است. بر اساس اين باور، پسربچه ها بويژه در سنين چهار و پنج سالگی بشدّت به مادر علاقه ميورزند و از پدر دوری می جويند همچنين است بالعکس در دختربچه ها که اين يکی را عقدة الکترا[3] می نامد. فرويد بر اين باور است که اگر عقده اديپ و يا الکترا در افراد گشوده نگردد؛ اختلالات شخصيتی به بار خواهد آورد.
از ميان روانکاوان، کسانی مانند کارل يونگ و آلفرد آدلر از مخالفان فرويد به شمار می روند. اين دو اگرچه با فرويد در بنيانگذاری مجمع روانکاوان وين همکاری کردند اما پس از چندی به سلک مخالفان وی درآمدند چرا که تاثير عقده های جنسی را در شخصيت فرد بمانند فرويد باور نداشتند و به ابراز نظريه های ديگر شخصیت پرداختند. آدلر عقدة خود کم بینی[4] را در اختلالات شخصيتی دخالت می دهد و يونگ نيز به تاثير باورها، اساطير، سنّتها و آئينها در شخصيت فرد تاکيد می کند. همچنين اوتو رانک، روانکاو اتريشی و از نخستين شاگردان فرويد، مصیبت تولّد را بجای عقده های جنسی، عامل اختلالات شخصيتی می خواند و اريش فروم نيز ويژگیهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جوامع را در شکل گيری شخصیت فرد مهم می داند. نظريه شخصيت فرويد مخالفان ديگری نيز دارد؛ از آن جمله هری سالیون و پاول بلويلر مبدع اصطلاح اسکيزوفرنی[5] يا تقسيم خاطر می باشند.
اما فرويد با تمامی اين مخالفتها، گوئيا همچنان بر سر عقيده اش سخت ایستاده است؛ همينطور است آقای فرويد؟! به هرحال عقدة ادیپ از آندست مفاهيمی است که تاريخ ساز شدند. عقده اديپ و مبدع آن، زيگموند فرويد بر روند تاريخ علم همچنين تاريخ جوامع اروپايي در قرن بيستم تاثيرات دامنه داری نهاده است از همين رو تصميم به نوشتن چنين نامه ای گرفتم. ضمن آنکه در سرداشتم به بازگويي بهره ای اخلاقی پيرامون اصطلاحی روانکاوی بپردازم.
اصطلاح شنونده خاموش، ابتکار فرويد و از اسلوب روانکاوی بشمار میرود. اين اصطلاح اگرچه بمعنای شنودن حرفهای بیمار، بمنظور دست یابی به ضمير ناخودآگاه وی و در نهايت درمان بيماری می باشد اما من از آن معنايي فراتر می یابم و آن اینست که چه نیکوست انسانها بجای يکسويه نگری و تک گويي و گاه " راندن اسب فصاحت در ميدان وقاحت" شنونده خاموش باشند. آقای فرويد! اگر انسانها درست مانند شما در درمان بیماران؛ در ارتباط با ديگری شنونده خاموش می شدند چه بسیار ستيزه هايي که به ميان نمی آمد و آنچه پيشتر نيز بوجود آمده بود از ميان می رفت. گواه گفته من سروده ايست از شاعر هموطنم، جلال الدّين محمد بلخی:
چار کس را داد مردی يک درم
آن يکی گفت اين به انگوری دهم
آن يکی ديگر عرب بُد گفت لا
من عِنَب خواهم نه انگور ای دغا
آن يکی ترکی بُد و گفت اين بَنُم
من نمی خواهم عنب خواهم اُزُم
آن يکی رومی بگفت اين قیل را
ترک کن خواهيم اِستافيل را
در تنازع آن نفر جنگی شدند
که ز سرّ نامها غافل بُدند
مشت بر هم می زدند از ابلهی
پُر بدند از جهل و از دانش تهی
صاحب سرّی عزيزی صد زبان
گر بُدی آنجا بدادی صلحشان
پس بگفتی او که من زين يک درم
آرزوی جمله تان را می دهم
گفتِ هر يکتان دهد جنگ و فراق
گفت من آرد شما را اتفاق
پس شما خاموش باشيد اَنصِتوا
تا زبانتان من شوم در گفت و گو
چنانچه از اين شعر برمی آيد آن چهار تن در واقع تنها يک چيز می خواستند که همان انگور می باشد اما اختلاف نامهای آن (انگور، عنب، ازم و استافيل) آنان را فريب داده بود تا بدانجا که با يکديگر گلاويز شده بودند. چنين اتفاقی در روابط انسانها بسیار رخ می دهد؛ اينکه دو يا چند نفر با داشتن خواستهايي مشترک به جدال می پردازند تنها بدين دلیل که نمی توانند مقصود همديگر را از ميان الفاظ گوناگون دریابند؛ اينان به واقع فريب خورده ظواهر گوناگون می باشند. حال آنکه بنا به گفته گاندی: با اينکه به خوبی مي دانيم که ظواهر اشياء، فريب آميز هستند؛ معمولاً فريب ها و ابتذال های بی ارزش و ناچيز را می پذيريم و واقعيت می شماريم.
اما آنچه به دعوای آن چهار کس پايان داد خردورزی مردی بود که آنان را به خاموشی و شنودن فراخواند. براستی که شنودن حرفهای ديگری، يک صفت اخلاقی است چرا که تنها از کسی برخواهد آمد که منصف و شکيبا باشد؛ از اينروست که صائب تبریزی، ديگر شاعر هموطنم بر داشتن چنين صفتی بر خود می بالد:
از بس شنيده ام سخن ناشنيدنی
گويم شنيده ام سخن ناشنيده را
[1] Oedipus Complex
[2] Sophocles از آثار وی می باشد که ارسطو آنرا نمونه کامل تراژدی خوانده است.) نمایشنامه اديپ پادشاه . (معاصر با آشيل، نمايشنامه نویس شهير یونانی بود
[3] Electra Complex(برگرفته از نام دختری اساطيری و از ديگر شخصيتهای تخيّل سوفوکلس می باشد.)
[4] Inferiority Complex
[5] Schizophrenia(نوعی اختلال مشاعر که بيمار را دچار رفتار نامناسب با وضع، در خود فرورفتن و اشتباه در جريانات ذهنی می کند.)