تردید در داروین: نگاه جری فودور درباب اینکه داروین دربارة چه چیزی اشتباه کرد
مترجم: علی حسین خانی
جری فودور، پرفسور فلسفه و علوم شناختی در دانشگاه راتگرز (Rutgers University) است. وی مؤلف آثار بیشماری است، از جمله «زبان اندیشه» (The Language of Thought)، «پیمانهای بودن ذهن» (The Modularity of Mind)، «روان-معناشناسی» (Psychosemantics)، و اخیراً کتاب «داروین درباب چه چیزی اشتباه کرد» (What Darwin Got Wrong).
پرسش: چند سال پیش، جنب و جوشی را با مقالهتان به نام «چرا خوکها بال ندارند؟» (Why Pigs Don't Have Wings) در «مرور کتب لندن» (London Review of Books) ایجاد کردید، با حمله به مفهوم «انتخاب طبیعی» در نظریة تکاملی (evolutionary theory). مقالة شما انتقادات سنگینی را از طرف بسیاری از همکارانتان دریافت کرد. ریشة شک شما درباب نظریة داروین چه بود؟
فودور: من مدتی است که تردیدهایی درباب وجوه گوناگون تبیین داروین از انتخاب طبیعی داشتهام؛ بسیاری از آنها به التزامات داروینگرایی در روانشناسی شناخت (the psychology of cognition) مرتبط میشود. یکی آنکه، شباهت و مقایسة نظریة داروین با نظریة یادگیری اسکینری (Skinnerian Learning Theory) مرا آزار میداد. همانطورکه الان هر کسی عملاً با این موضوع موافق است، اگر «حرکت پیشرونده» («تدریجیگرایی» (gradualism)) در یادگیری کار نمیکند، چرا باید انتظار داشت که چنین چیزی دربارة تکامل کار کند؟ دیگر آنکه، نمیتوانم یک تبیین مبتنی بر حرکت پیشرونده را برای تکامل ساختارهای روانشناختیِ پیچیده، مستقل و اغلب آزاد تصور کنم، همچون بازنمایی یا نمایش درونیِ (internal representation) گوینده/شنونده از نحو (یا گرامر) زبان وی. اگر چیزی شبیه به یک جهش (saltation) وجود داشته باشد، آن چیز زبان است. سوم آنکه، از پیامدهای بکارگیری تز انطباقگرایانه (adaptationist thesis) میترسم، که بر اساس آن، خصیصههای ظاهری (phenotypic traits) [همچون رنگ پوست، موها و غیره] باید بخاطر کارکردی انتخاب شده باشند که در محیطی که در آن انتخاب رخ میدهد دارند: (همچون اینکه «تندباد» یک راهبرد یا استراتژی مولد [برای ازدیاد نسل] بوده است و غیره). اغلب به من گفته میشود که اگر به دیدگاه داروین در باب انتخاب طبیعی باور ندارم، حتماً به این بخاطر است که، در اعماق وجودم، به خدا باور دارم. اما نه، من به خدا باور ندارم و چنین نیست. (بعلاوه، من بطورخودکار نسبت به هر چیزی که همه به آن باور دارند، مشکوکم).
پرسش: آیا دیدگاه شما، در پرتو انتقاداتی که به تفاسیر جدیدتر شما به آن وارد شده است، تغییر کرده یا متکاملتر شده است، خصوصاً حالا که این ایده در کتاب جدیدتان «داورین درباب چه چیزی اشتباه می کرد؟» بصورت کاملتری بسط پیدا کرده؟
فودور: نه. انتقاداتی که من تا حالا دیدهام، اکثراً بیمغز و نابخردانه بوده است؛ اقلیتی قابل توجه از آنها، اساساً حتی به قصد اینکه مستقیماً به آن چیزی برسند که فرضاً باید استدلال من باشد شکل نگرفتهاند؛ خصوصاً، پیرامون اینکه چرا مصداقی نبودن «انتخاب-برای» (intensionality of 'select-for') چنین نقش محوری در استدلال من دارد. اما بنظرم، همه چیز دیر یا زود روشن میشود. من عجلهای ندارم.
پرسش: اصلیترین حمله به استدلال شما علیه انتخاب طبیعی چیست؟
فودور: عمدتاً، نه زیستشناسان و نه فلاسفه با این سوال مواجه نشدهاند: رابطة این ادعا که یک خصیصة معین انتخاب شده است (selected) با این ادعا که آن خصیصه انتخاب شده است-برای [یک کار یا هدفی] (selected-for) چیست؟ (مثلاً، انتخاب شده-برای ایجاد سازگاری صعودی). تا آنجاییکه من میتوانم مسائل را ببینم و بفهمم، هیچ بحث جدیای دربارة این رابطه در ادبیات فلسفی یا زیستشناختی وجود ندارد. (پیشنهادی که درحال حاضر مورد توجه است، یعنی اینکه چنین رابطهای، تعریفی و مرتبط به تعریف (definitional) است، فقط نشان میدهد که این خصیصهها تا چه حد ناامیدکننده و بی مایه شده اند).
پرسش: کتاب شما چندین مفهوم فلسفی را معرفی میکند، همچون «حیث التفاتی» (intentionality)، «مفهوم» (intension) و «مصداق» (extension) – که تمام آنها نقش معناداری را در پیشبرد خط استدلال شما علیه انتخاب طبیعی ایفا میکنند. آیا میتوانید بطور خلاصه توضیح دهید که این اصطلاحات چگونه در چارچوب استدلال شما عمل میکنند؟
فودور: فرآیندهای تقریباً (اما به اندازة کافی بستة) غیرمصداقی (intensional) فرآیندهایی هستند که میتوانند بگونة متفاوتی در حوزههای هم حدود و ثغور (coextensive domains) بکارگرفته شوند. سادهترین مثالهای آن که از دل مباحث فلسفی بیرون میآید برای ما آشنا است: قلب، سر و صدای ناشی از ضربان قلب را ایجاد میکند و خون را پمپاژ میکند. ایجاد سر و صدای ناشی از قلب و پمپ کردن خون هم حدودند؛ کاری که هر یک از این دو انجام میدهد، درواقع هر دو انجام میدهند. اما احتمالاً، قلب انتخاب شده است-برای اینکه پمپ خون باشد، نه اینکه سر و صدا ایجاد کند. این موضوع، هم مفهومی (غیرمصداقی) بودن «انتخاب-برای» را روشن میکند و هم نزدیکی مشکلات پیرامون انتخاب طبیعی با مشکلات پیرامون غایتشناسی طبیعی (natural teleology) را. هیچکدام از این دو معلوم و مفهوم نیست، و تلاشهای پیاپی برای اینکه آنها را یکبار دیگر پالایش و و روشنتر کنند، بطور نا امیدانهای، به تسلسل یا دور (circular) افتاده است.
پرسش: ادعای شما این است که نظریة انتخاب طبیعی، تبیینهای قانون-مانند (law-like explanations) فراهم نمیکند، به آن معنایی که، مثلاً، قوانین نیوتن دربارة حرکت این کار میکنند. چرا؟
فودور: فکر نمیکنم که این موضوع حتی در میان داروینستها هم خیلی مورد بحث و تردید باشد. هدف از قوانین، عمدتاً پشتیبانی از شرطیهای خلاف واقع (counterfactuals) است: اگر این که Aها، B هستند، یک قانون است، پس نتیجه میشود که اگر چیزی A بوده است (یا باید A بوده باشد)، آن چیز باید B باشد (یا B بوده باشد). هیچ چنین تعمیمهای پشتیبانی از شرطیهای خلاف واقع وجود ندارد که مثلاً [بگوییم] یکسری از خصیصهها باید بر اساس آن تعمیمها [یا قوانین]، در برخی از محیطها انتخاب شوند (بجز تعمیمهایی که طوری ساخته میشوند که فاقد عمومیت و عطف به ماسبق هستند).
پرسش: همچنین تأیید کردهاید که انتخاب طبیعی، آماری (statistical) است. منظور شما از آماری بودن چیست؟
فودور: من اصلاً چنین چیزی نگفتهام. من گفتهام که هیچ فرآیندی همچون انتخاب طبیعی وجود ندارد؛ که این کاملاً مسئلة دیگری است.
پرسش: فیلسوفان، فیلیپ کیچر (Philip Kitcher) و ند بلاک (Ned Block) در بوستون ریویو (Boston Review) به تز شما حمله کردهاند، با بیان اینکه این تز «بطور زیستشناختی نا مرتبط و به لحاظ فلسفی گیجکننده و مبهم است». آنها، از نظرگاه زیستشناختی، استدلال میکنند که شما کاملاً ارتباطتان را با عمل و رویة زیستشناسی تکاملی، در خصوص اینکه ادعاها دربارة انتخاب چگونه بکارگرفته میشوند، از دست دادهاید. و به لحاظ فلسفی، ادعا میکنند که «انتخاب-برای» را به غلط، به عنوان چیزی مفهومی (غیرمصداقی) تفسیر میکنید، درحالیکه بر اساس خوانش آنها، انتخاب، مصداقی (extensional) است. به چنین حملاتی چگونه واکنش نشان میدهید؟
فودور: اولاً، من «رویة زیستشناسی تکاملی» را مورد انتقاد قرار ندادهام؛ من نظریة انتخاب طبیعی را نقد میکنم، که مایلم فکر کنم که این نظریه، (برعکس عقیدة پذیرفته شده)، درواقع هیچ نقش بزرگی در رویة زیستشناسی تکاملی بازی نمیکند. ثانیاً، این ادعا که «انتخاب برای»، مصداقی است، از ظاهر امر، بنظر نامعقول است. بلاک و کیچر دو چیز را با هم اشتباه گرفتهاند، یعنی این عقیدة (صحیح) را که مدعیاتی شبیه به «صفت P (مثلاً بطور قانونمند) به صفت Q متصل است» مصداقی است (به این معنا که آنها، تحت هر گونه جانشینی هر یک از عباراتی که به صفات P و Q دلالت دارد، صادق باقی میمانند)، و این تز بوضوح کاذب که (با استفاده از مثال خودشان) «رنگ بالهای شاپرک برای انطباق با رنگ پسزمینهاش انتخاب شده است» مصداقی است. به استنتاج توجه کنید: «رنگ بالهای شاپرک برای انطباق با پسزمینه انتخاب شده است؛ رنگ پسزمینه، رنگ سگِ بابا بزرگ است؛ بنابراین، رنگ بالهای شاپرک، انتخاب شده است برای اینکه رنگ سگ بابا بزرگ باشد.» مهمل است!
موضوع تعیین کنندهای که باید به آن توجه شود این است که آنچه که به بحث از انتخاب طبیعی مربوط است مفهومی بودن (غیرمصداقی بودن) ادعاها دربارة ارتباطات میان صفات (properties) نیست؛ بلکه مفهومی بودن مدعیات پیرامون روابط میان نمونهها یا مصادیق این صفات است. (بطور خلاصه و کلی، وقتیکه شما توپخانة سنگین فلسفی را برای دفاع از آنچه که بنظر یک نظریة تجربی است بکار میگیرید، بسیار محتمل است که نظریهای که از آن دفاع کردهاید، صادق نباشد).
پرسش: اگر انطباقگرایی (adaptationism)، چنانکه استدلال میکنید، در بیان تمام داستان ناکام است، پس چه چیزی را برای جایگزینی با آن پیشنهاد میکنید؟
فودور: حدس میزنم که اساساً چیزی به عنوان یک نظریة (عمومی) تکامل وجود ندارد (درست همانطوریکه در نظریة اسکینر معلوم میشود که هیچ چیزی به عنوان یک نظریة عمومی یادگیری وجود ندارد). اسکینر و داروین، هر دو بر روی چیزهایی شرطبندی کردهاند که [اول] باید اثبات شود که جزء انواع طبیعی (natural kinds) هستند: یادگیری در مورد اسکینر و تثبیت خصیصه در مورد داروین. پیشبینی میکنم که تاریخ طبیعی، تقریباً تا آنجا که میتوان به آن نزدیک شد، یک تبیین تجربی از تثبیت خصیصه باشد؛ و این کم و بیش یک عقیدة مشترک و عام است که تاریخ طبیعی چیزها را مورد به مورد بر میگزیند و صرفاً تبیینهایی را ارائه میدهد که فاقد عمومیت و قطعیتاند (چنانکه درواقع هر نوع تبیین تاریخی دیگری اینطور است). من میدانم که به دلایلی، برخی زیستشناسان این پیشنهاد را سخیف و توهین آمیز مییابند. خب، همانطور که لونتین (Lewontin) در مورد مسئلهای مثل این گفت: «چه کنم!».
پرسش: آیا هیچوقت در خلال نوشتن این کتاب احساس کردید که کتاب شما برای طرفداران «خلقتگرایی» (creationism) یا «طرح هوشمند» (intelligent design) مهمات فراهم میکند؟
فودور: من در کار مهمات نیستم. اگر مردمان سبک مغزی، استنتاجهای ابلهانهای را از یک فلسفة خوب دربیاورند (یا از علمی خوب)، این مشکل آنها است، نه من. خدا به ما قدرت [تفکر] داده! پس میتوانیم بیشترین تلاشمان را برای بیان اینکه چه چیزی درست است انجام دهیم. من بیشترین سعی خودم را میکنم.
پرسش: در این چند هفته، از وقتیکه کتاب شما منتشر شده است، از سوی حوزههای بسیاری شدیداً مورد حمله قرار گرفته است. از آنچه که تا کنون از آنها خواندهاید، نقطة اصلی شکاف میان انتقاداتی را که علیه موضع شما مطرح شده است در کجا میدانید؟
فودور: من شک دارم که چیزی به اسم نقطة اصلی وجود داشته باشد؛ فقط تعداد زیادی از بدفهمیها و دیالکتیکهای معیوب، همراه با انبوهی از عصبانیت و هیستری.