آنچه در ذیل خواهد آمد، بخشی از کتاب نگاهی دوباره به تربیت اسلامی نوشته دکتر خسرو باقری است که به بحث آسیب شناسی تربیتی مهدویت می پردازد.
آسيب ها خرافه پردازي وراز زدايي؛ سلامت: حق باوري:
در اين محور، آسيب هاي تربيت ديني، به طور کلي، عبارت از خرافه پردازي وراززدايي است. خرافه پردازي هنگامي در تربيت ديني، آشکار مي گردد که حقايق ماوراي طبيعي دين، دستخوش عوام زدگي گردد. آسيب زايي خرافه پردازي، نه تنها از آن جهت است که اين حقايق، تحريف مي گردد، بلکه همچنين از آن رو است که در افراد تحت تربيت، بلاهت را دامن مي زند. در قطب مقابل، راززدايي قرار دارد. راززدايي نيز از جمله آسيب هايي است که در کمين تربيت ديني قرار دارد. آسيب زايي اين امر در آن است که دين ومعارف ديني را در حد طبيعت، به زير مي کشد وعملاً مقصود عمده اي را که تربيت ديني، به عهده داشته، نقض مي کند وآن برکشيدن آدمي از خاک به سوي خدا بوده است. چنانکه در محورهاي پيشين نيز ذکر شد، داد وستد نهاني ميان دو قطب آسيب را نبايد ناديده گرفت. خسته شدن از خرافه پردازي، کار را به راززدايي مي کشاند، چنانکه راززدايي، در آخرين حد خود، جهان را کوچک وعبث مي گرداند وزمينه را براي خرافه پردازي آماده مي کند. در حالت سلامت، حق باوري قرار دارد. تربيت ديني، آدمي را به حق باوري سوق مي دهد. حق، نه خرافه است ونه به ضرورت، از هرگونه رازآميزي به دور است.
پس از اشاره کلي به محتواي آسيب وسلامت در اين محور، در خصوص مهدويت، به توضيح بيشتر آن خواهيم پرداخت.
قطب نخست آسيب، يعني خرافه پردازي، در زمينه مهدويت نيز همچون ساير معارف ديني، قابل گسترش است. به ويژه، از آنجا که امام زمان عليه السلام در غيبت به سر مي برد، مطامع سوداگران وخامي عاميان وعوام زدگان، بستر مناسبي براي خرافه پردازي فراهم مي آورد. نمونه هايي از اين امر را مي توان در داعيه هاي اين وآن، بر رؤيت امام زمان يا رؤياهاي مربوط به آن حضرت ملاحظه نمود. هر چند امکان اين امر، در اصل، منتفي نيست وبرخي از اخبار، حاکي از رؤيت آن حضرت توسط بعضي از بزرگان بوده است(15) اما اندک نيست قصه هاي بي بنيادي که در اين زمينه پرداخته اند. از اين رو، در برخي از روايات آمده است که هر کس ادعا کند با امام زمان عليه السلام ارتباط دارد، او را کذاب بدانيد.
قطب دوم آسيب، يعني راززدايي، نيز در زمينه مهدويت، رخ داده ورخ مي دهد. در راززدايي، اين گرايش وجود دارد که امور، همواره چون اموري طبيعي نگريسته شوند وردپاي هر امر ماوراي طبيعي در آنها محو گردد. نمونه اين مواجهه با مهدويت را مي توان از جمله در مقدمه معروف ابن خلدون ملاحظه نمود. ابن خلدون که مالکي مذهب بود، امکان بي اعتبار شمردن اخبار مربوط به مهدي عليه السلام را نداشت زيرا اين اخبار در ميان اهل سنت نيز رواج داشته است. اما وي کوشيده است بر اساس ديدگاه فلسفي خود در باب جامعه بشري، مهدويت را تفسير کند. از نظر وي، عصبيت، اساس حکومت ونظام اجتماعي بشري را مي سازد وبر اين اساس، مي گويد چون عصبيّت فاطمي وبه طور کلي، عصبيت قريش، از ميان رفته، ظهور مهدي عليه السلام از خاندان فاطمه عليها السلام وبه پاداشتن حکومتي مقتدر وجهاني ممکن نيست. از اين رو، وي به اين تفسير روي مي آورد که مراد از ظهور مهدي، پيدايش حکومتي مبتني بر اتحاد قبائل سادات اطراف مدينه وحجاز است.(16)
آسيب زايي راززدايي از معارف الهي، نه تنها در اين است که حقيقتي، از نظر پنهان مي ماند، بلکه همچنين در اين است که آثار تربيتي وتحول بخش آن در زندگي فردي واجتماعي نيز فرصت بروز نمي يابد. راززدايي از مهدويت وتبديل نمودن آن به يک واقعه عادي در کنار ساير وقايع عادي، همه آثار تربيتي فردي، اجتماعي وتاريخي اين عقيده قدرتمند والهام بخش را زايل مي سازد. ظهور مهدي عليه السلام، چون وعده اي حتمي والهي، افق روشني براي بيدار نگاه داشتن اميد عدالت وکوشش نمودن در راه تحقق آن وانتقاد نمودن از حاکميت هاي جاري است. راززدايي از مهدويت، به منزله از ميان بردن تمام اين آثار گرانقدر وتحول آفرين است.
به دور از دو قطب آسيب، يعني خرافه پردازي وراززدايي، حالت سلامت در اين محور عبارت از حق باوري است. چنانکه اشاره شد، حق باوري به معناي پذيرفتن معارف حق ديني است. حق باوري با خرافه پردازي متفاوت است زيرا در اينجا تنها پذيرش حقايق يا انديشه هاي مسلم ديني مورد نظر است؛ به علاوه، حق باوري با راززدايي نيز متفاوت است زيرا بسياري از حقايق ديني واز جمله مهدويت، رازآميز است.
در مسأله مهدويت، حقيقت هايي وجود دارد که رازآميز است وپذيرفتن آنها لازمه تربيت ديني است. از جمله امور رازآميز در مهدويت، خود مسأله غيبت بلند مدت مهدي عليه السلام است. هر چند پاره اي از حکمت ها براي غيبت ذکر شده، اما حکمت اساسي غيبت، نا آشکار است واز جمله اسرار الهي محسوب شده است که تنها پس از رفع آن، حکمتش آشکار خواهد شد. اين نکته، از جمله در روايتي آمده است که در آن، عبدالله بن فضل از قول امام صادق عليه السلام مي گويد: (همانا براي صاحب اين امر، غيبتي است چاره ناپذير که هر فرد گمراهي در آن ترديد مي کند. پس گفتم: چرا چنين است فدايت گردم؟ گفت: به دليلي که مجاز نيستيم آن را براي شما بازگوييم. گفتم: پس حکمت غيبتش چيست؟ گفت: حکمت غيبت وي چون حکمتي است که در غيبت هاي حجت هاي پيشين خدا وجود داشت. به راستي که حکمت آن، آشکار نمي گردد مگر بعد از ظهورش، چنانکه حکمت کارهاي خضر عليه السلام در سوراخ کردن کشتي، کشتن پسر بچه وبالا بردن ديوار، براي موسى عليه السلام آشکار نگرديد مگر به هنگام جدايي آن دو. اي پسر فضل، به راستي اين امر، از امور الهي، سري از اسرار خدا وغيبي از غيب هاي الهي است وهنگامي که دانستيم او حکيم است، تصديق مي کنيم که کارها وسخنان او همه حکمت است، هر چند که دليل آن براي ما آشکار نباشد).(17)
جنبه رازآميز ديگر، شکل زندگي مهدي عليه السلام وقيام ناگهاني وي است. در احاديث، به هنگام اشاره به شکل زندگي مهدي عليه السلام، شباهت وي با يوسف نبي عليه السلام مورد توجه قرار داده شده که برادران وي به هنگام مواجهه با او در زمان حاکميتش در مصر، وي را نشناختند. يزيد کُناسي از قول امام محمد باقر عليه السلام مي گويد: (صاحب اين امر را با يوسف شباهتي است، او فرزند کنيزي سيه چرده است، خداوند کار او را يک شبه برايش اصلاح مي کند).(18)
پاورقي
(15) به طور مثال، منتخب الاثر، الفصل الخامس
(16) همچنين بنگريد به مقدمه مترجم، آيت الله کمره اي، بر کتاب کمال الدين وتمام النعمه شيخ صدوق.
(17) عن عبد الله بن الفضل الهاشمي قال: سمعت الصادق جعفر بن محمّد عليه السلام يقول: (إنَّ لصاحب هذا الأمر غيبة لا بدَّ منها، يرتاب فيها کلّ مبطل)، فقلت: ولِمَ جُعلت فداک؟ قال: (لأمر لم يؤذن لنا في کشفه)، قلت: فما وجه الحکمة في غيبته؟ قال: (وجه الحکمة في غيبات من تقدَّمه من حجج الله تعالى ذکره، إنَّ وجه الحکمة في ذلک لا ينکشف إلاَّ بعد ظهوره کما لا ينکشف وجه الحکمة لما أتاه الخضر من خرق السفينة وقتل الغلام وإقامة الجدار لموسى عليه السلام إلاَّ وقت افتراقهما، يا بن الفضل إنَّ هذا الأمر أمر من أمر الله تعالى وسرّ من سرّ الله وغيب من غيب الله ومتى علمنا أنَّه عزَّ وجلَّ حکيم صدَّقنا بأنَّ أفعاله وأقواله کلّها حکمة وإن کان وجهه غير منکشف لنا). (منتخب الاثر، الباب الثامن والعشرون، ص 330).
(18) عن يزيد الکُناسيَّ قال: سمعت أبا جعفر الباقر عليه السلام يقول: (إنَّ صاحب هذا الأمر فيه شَبَه من يوسفَ، ابنُ أمَة سوداءَ، يصلح الله له أمره في ليلة). (غيبت نعماني، باب 10، ص 237).