در این یادداشت کوتاه، قصد دارم به شکل بسیار موجزی به بحث از مساله هستی شناسی مفاهیم از دیدگاه فرگه بپردازم. بعد از آن نشان خواهم داد که به چه علت تفسیر پدیدارشناسان ساحل شرقی از مفهوم Sinn فرگه، ناکافی است و اثباتشان از عدم اینهمانی آن با مفهوم هوسرلی «نوئما» اشتباه می باشد. در نهایت هم استدلالی را در رد دیدگاه فرگه در مورد هستی شناسی مفاهیم بیان خواهم کرد. امید است دوستان در این باره نظراتشان را با من به اشتراک بگذارند:
همه ی ما با مقاله ی مشهور فرگه با عنوان «درباره ی معنی و مصداق» ( Über Sinn und Bedeutung) آشنا هستیم. در این مقاله فرگه به تمایز میان «معنی» و «مصداق» می پردازد. بر اساس این دیدگاه گزاره ای منطقی همواره شامل موضوع هایی با محتوای «مصداقی» و محمول هایی با محتوای «مفهومی» هستند و ساختار منطقی آنها به شکل (f(x است، که تابع fمفهوم مور نظر ما و متغیر x شئ ماست.
کواین، در «نسبیت هستی شناختی» به این پرسش می پردازد که اگر ما در زندگی با اشیاء به مثابه هستنده هایی سرو کار داریم، و به بررسی این می پردازیم که چه جور هستنده هایی هستند، در مورد مفاهیم با چه نوع هستندگانی سرو کار داریم؟ به عبارت دیگر اگر می توانیم اشیاء را در افق پدیداری ذهن خود نظاره کنیم، چگونه می توانیم مفاهیم را به مثابه هستندگانی دریافت کنیم؟ وی همچنین در «دو جزم تجربه گرایی» به این می پردازد که چگونه دو مفهوم می توانند با یکدیگر اینهمان باشند. وی در نهایت امکان هر گونه اینهمانی میان مفاهیم را انکار می کند و معتقد است گزاره های تحلیلی که معطوف به این اینهمانی هستند، در واقع گزاره های ترکیبی و تجربی هستند. در واقع پس از اینکه پوزیتیویست ها، گزاره های ترکیبی پیشینی کانت را مردود دانستند، کواین گزاره های تحلیلی پیشینی را هم مردود دانست. فارغ از اینکه من رهیافت کواین در این مقاله را کاملا مغالطی می دانم (!)، قصد دارم بگویم که هر گونه پاسخ به این رهیافت کواین نیز معطوف به همین مساله هستی شناسی مفاهیم یا معانی است.
فرگه در اواخر عمر خود کوشید پاسخی برای این مساله پیدا کند. وی در یکی از آخرین دست نوشته هایش با عنوان «یادداشت هایی درباره ی معنی و مصداق» (Ausführungen Über Sinn und Bedeutung) کوشید به ماهیت مفاهیم بپردازد. اهمیت این مقاله در این است که اولا نشان می دهد که چگونه از دیدگاه فرگه می توان برخلاف نگرش قبلی که صرفا اشیاء را موضوع قلمداد می کرد، می توان مفاهیم را نیز موضوع تلقی کرد، ثانیا چگونه می توان درکی از اینهمانی مفاهیم داشت و در نتیجه به چالش کواین پاسخ گفت و ثالثا به چه معنی مفاهیم، ساختارهایی عینی هستند و برخلاف نظر پدیدارشناسان ساحل شرقی، فرگه در بند درون نگری، آن طور که کانت افتاده بود، نیفتاده است.
پیشتر تصور می شد که منظور فرگه از Sinn یک امر ذهنی و درونی است. خود فرگه تاکید می کرد که «اندیشه ها» برخلاف نظر برنتانو، اموری کاملا عینی و بین الاذهانی هستند. منظور از «اندیشه» در نظر فرگه معنایی می باشد که از کل گزاره مستفید می شود. فرگه در این مقاله متاخر کوشید نشان دهد که مفاهیم یا معانی، به خودی خود اموری واقعی و عینی هستند. ریشه ی این بحث به افلاطون و حتی قبل از او باز می گردد. پرسش افلاطون این بود که کلیات چجور هستندگانی هستند؟ او باور داشت اگر اشیاء زیبا وجود دارند، خود «زیبایی» هم باید وجود داشته باشد. بسیاری دیگر بر این باور بودند که کلیات، برخلاف جزئیات که اشیاء واقعی هستند، اموری صرفا ذهنی هستند. برای مثال اسب ها وجود عینی دارند، اما «اسب بودن» یک واقعیت عینی نیست، بلکه تنها در ذهن وجود دارد. پدیدارشناسان ساحل شرقی بر این باورند که مفهوم هوسرلی نوئما، در عین اینکه امری ذهنی است، واقعیت عینی هم دارد و خاصیت روی آورندگی نیز همین دو ساحتی بودن آن است، اما مفهوم فرگه ای Sinn مانند مفهوم مثل افلاطونی، امری صرفا ذهنی است.
فرگه در این مقاله به اینهمانی دو شئ، و همین طور مفهوم اندراج در مورد معانی می پردازد، که در نظر کواین در «دو جزم تجربه گرایی» مفهوم گنگ و مهملی است. بر حسب نظر او:
«شئ A با شئ B اینهمان است، اگر A مدلول هر معنی ای باشد، B نیز مدلول همان معنی باشد.»
لایب نیتس همین اصل را در قالب سلبی «دو شئ اینهمان اند هرگاه نتوان بین آنها تمایز قائل شد.» بیان کرده است. اما فرگه علاوه بر این شرط اینهمانی مفاهیم و معانی را نیز ذکر می کند:
«دو معنی A و B اینهمان اند اگر تمام مصداق هایشان مشترک باشند.»
این تعریف از اصل تساوی مجموعه ها، برآمده است، به گونه ای که:
1: هر x که مدلول معنی A است، مدلول معنی B نیز هست. (مجموعه ی مدلول های معنی A، زیرمجموعه ی مجموعه ی مدلول های معنی B است.)
2: هر x که مدلول معنی B باشد، مدلول معنی A نیز هست. (مجموعه ی مدلول های معنی B، زیرمجموعه ی مجموعه ی مدلول های معنی A نیز هست.)
---------------------------------------------------------------------
از (1) و (2): مجموعه ی مدلول های معنی A، با مجموعه ی مدلول های معنی B مساوی است.
تا اینجای کار فرگه شرط اینهمانی معانی را توضیح داده است. اما عینی سازی معانی را چطور انجام می دهد: فرگه برای هر معنی، به همین شکل یک مجموعه تعریف می کند که اعضایش «تمامی مصادیق» آن معنی باشند. با این بیان، مفهوم «گربه بودن» متناظر است با تعریف مجموعه ای که اعضایش همه ی گربه ها باشند. بنابراین «گربه بودن» معادل است با «آنچه «x، گربه است.» بر آن دلالت دارد.» بنابراین حالت اسنادی معانی، شکل خود را حفظ می کنند، از این رو معانی همواره در حال اسناد به یک حالت شئ واقعی هستند و از این جهت، به اندازه ی آن شئ عینی هستند.
به همین صورت، مفهوم اندراج تبدیل به مفهوم «زیرمجموعه» می شود:
«معنی A مندرج در معنی B است، اگر و تنها اگر هر X ای که مدلول A باشد، مدلول B نیز باشد.»
این نشان می دهد که رویکرد فرگه تا چه حد نزدیک به هوسرل می باشد و در واقع فرگه در نهایت، صورت بندی Sinn خود را مطابق با مفهوم نوئما انجام داده است. فرمول بندی اخیر نشان می دهد که «معنی» در نظر فرگه همانند نوئما در پیوند با شئ است که معنادار است. از نظر فرگه اینکه مفاهیم را به صورت هستنده های مستقل در نظر بگیریم، اشتبا است، بلکه مفاهیم تنها در پیوند با وجود، معنادار هستند. بنابراین نمی توان تصوری از «اسب بودن» یا «گربه بودن» به طور مستقل داشت، بلکه هستی این مفاهیم در اسنادی بودنشان است، یعنی در نسبتی که با یک شئ عینی دارند.
این رویکرد به نظر من در پاسخ دادن به پرسش کواین ناتوان است. کواین می تواند بپرسد اگر مفاهیم و معانی، هستی مستقلی ندارند، ما چطور می توانیم بفهمیم «گربه بودن» به چه معناست و آن را با «سگ بودن» اشتباه نگیریم؟ بهتر است این مقایسه در مورد ادراکات بسیط تر مانند رنگ ها انجام گیرد. اگر مفاهیم مستقل از اشیاء معنادار نیستند، چگونه ممکن است که بتوانیم نتیجه بگیریم که دو شئ هم رنگ هستند؟ با این اوصاف، مفهوم کلیات زیر سوال می رود. مشکل دیگر این است که نمی توان مشخص کرد که «گربه بودن» حتی در مورد یک شئ خاص دقیقا به چه چیزی دلالت می کند.
برای مثال اگر بخواهیم به یک کودک برای اولین بار بفهمانیم «قرمز بودن» به چه معناست، ناچاریم یک شئ قرمز نشانش دهیم و بگوییم «قرمز!» آن وقت کودک قطعا متوجه نخواهد شد که منظور ما از «قرمز بودن» چیست. مجبوریم بگوییم «زرنگ این شئ، قرمز است.» ولی کودک درکی هم از رنگ ندارد! بنابراین چاره چیست؟ تها راهی که داریم این است که چند شئ قرمز به او نشان دهیم و از او بخواهیم وجه اشتراکشان را نشان دهد، حتی در این حالت هم امکان دارد کودک ویزگی مشترک دیگری را پیدا کند که مد نظر ما نبوده است.
از همه ی این استدلال ها در می یابیم که مفاهیم به واقع مستقل از اشیاء نیز واجد نوعی هستی هستند. دنیل دنت، که خودش را از پیروان کواین می داند، مفهوم کیفیات ذهنی یا کوالیا(Qualia) را برای این هستندگان پیشنهاد می کند. هنوز در عرصه ی فلسفه ذهن، ابزاری برای آشکار سازی مصادیق این مفهوم وجود ندارد.
اما در اینجا قصد دارم به نقد رویکرد فرگه در مورد اینهمانی معانی بپردازم. قبل از هر چیز یک اصل موضوع باید معرفی کنم، و آن اینکه یک مفهوم یا معنی، نسبت به فضای مرجع باید ناوردا باشد. این اصل به طور شهودی صادق است. اگر ما تعریف مشخصی برای «گاو بودن» داشته باشیم، تعریفی که بر اشیاء بخصوصی دلالت می کند، این تعریف باید مستقل از اینکه چه تعداد از اشیاء در فضای مرجع ما مدلول این معنی هستند، باشد. به بیان دیگر این نظریه ی فرگه در مورد اینهمانی مفاهیم، جدای از اینکه در کدام فضای مرجع برری شود، باید صادق باشد، علتش این است که این نظریه با معانیی سروکار دارد و از اینکه جهان خارجی چجور جهانی است، باید مستقل باشد. حال من می توانم فضای مرجعی تعریف کنیم که در آن تمامی اشیائی که «شاخ دار» هستند، «سیاه رنگ» هم هستند و بالعکس! یعنی در این فضای مرجع، شئی وجود ندارد که صرفا یکی از این دو ویژگی را داشته باشد و دیگری را نداشته باشد. بنابراین می توانیم بنویسیم:
«هر شئی که شاخ دار باشد، سیاه هم هست.»
«هر شئی که سیاه باشد، شاخ دار هم هست.»
-----------------------------------------------------------
مجموعه ی اشیاء سیاه و شاخ دار با هم مساوی هستند. بنابراین طبق تعریف فرگه، باید این دو مفهوم با هم اینهمان باشند.
حال اگر استثنا قائل شویم و فرض کنیم اصل موضوع تعریفی من، اشتباه باشد و معناشناسی فرگه وابسته به ساختار جهان خارجی باشد، برای فهم اینکه برای مثال مفاهیم «انسان» و «حیوان ناطق» هم ارز می باشند، لازم است که برویم و کل جهان را زیر ذره بین قرار دهیم و تمامی مصادیق را بررسی کنیم که به وضوح خلاف شهود است! به گمان من این مثال ها به خوبی نشان می دهند که نمی توان مفاهیم را از راه مصادیقشان تعریف کرد.