وضعیت کنونی فلسفه تعلیم و تربیت در ایران
در سال 1366 این رشته به تصویب شورای عالی برنامهریزی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری رسید و مدتی بعد، در سالهای آغازین دههی 1370 با تأسیس گروه «مبانی فلسفی و اجتماعی آموزش و پرورش» در دانشکدهی علوم تربیتی دانشگاه تهران، دورههای بعدی این رشته در این گروه و دیگر گروههای علوم تربیتی دانشگاههای سراسر کشور راه اندازی شد و اکنون شاهد دوران جدیدی در تحولات فلسفه تعلیم و تربیت در ایران هستیم.
در این دوران، با حضور نسل جدیدی از دانشآموختگان این رشته که از یکسو، در دامان پیشکسوتان و اساتید ایرانی پرورش یافته و از سوی دیگر، با حضور در دانشگاههای مطرح بینالمللی، با اندیشهها و نظریات فیلسوفان بزرگ تعلیم و تربیت جهان و رویکردهای مختلف موجود آشنا شده بودند، فلسفه تعلیم و تربیت در ایران تولد دوبارهای یافت.
توصیف و تبیین اندیشههای جدید فلسفه تعلیم و تربیت جهان، خصوصاً رویکردهای تحلیلی و پساتحلیلی، در این دوران رواج و گسترش قابل توجهی داشته است. آثار تألیفی و ترجمهای برخی از اساتید نسل جدید در این زمینه، تأثیر بسیاری بر آشنایی دانشجویان و پژوهشگران تعلیم و تربیت کشور با اندیشههای جهانی داشته است که در ادامه به معرفی برخی از مهمترین آنها در این دو رویکرد میپردازیم.
از جمله آثاری که به توصیف و تبیین رویکرد اول، یعنی فلسفه تحلیلی تعلیم و تربیت، پرداختهاند میتوان به کتابهای «فلسفه تعلیم و تربیت» (1374) (اثر ویلیام هیر و جان پی. پرتلی)، و «زمینهای برای باز اندیشی در فلسفه تعلیم و تربیت» (1377) با ترجمهی دکتر سعید بهشتی؛ «کلیات فلسفه آموزش و پرورش» (1375) (اثر هری شفیلد) ترجمهی دکتر غلامعلی سرمد؛ «فلسفه تعلیم و تربیت معاصر» (1376) ترجمه و تألیف دکتر خسرو باقری و دکتر محمد عطاران، «درآمدی بر فلسفه آموزش و پرورش» (1376) (اثر رابین بارو و رونالد وودز) ترجمهی دکتر فاطمه زیباکلام؛ و «فلسفه آموزش و پرورش: موضوعات اصلی در سنت تحلیلی» (1381) (اثر پل اچ. هرست و پاتریسیا وایت) انتخاب، تدوین و ترجمهی دکتر بختیار شعبانی ورکی و محمدرضا شجاعرضوی اشاره داشت.
همچنین، از جمله آثاری که به توصیف و تبیین رویکردهای پساتحلیلی تعلیم و تربیت پرداختهاند میتوان به کتابهای «دیدگاههای جدید در تعلیم و تربیت» (1375) ترجمهی دکتر خسرو باقری؛ «آموزش و پرورش در شرایط پستمدرن» (1382) تألیف دکتر محمدرضا آهنچیان؛ «پست مدرنیسم و تعلیم و تربیت» (1383) تألیف دکتر محسن فرمهینی فراهانی؛ «نوعملگرایی و فلسفه تعلیم و تربیت: بررسی پیامدهای دیدگاه ویلارد کواین و ریچارد رورتی در تعلیم و تربیت» (1386) تألیف دکتر خسرو باقری اشاره داشت.
بررسی آثار منتشر شده در این زمینه در دو دههي اخير نشان میدهد اگرچه آثاری در رویکردهای پساتحلیلی تعلیم و تربیت وجود دارد، اما نقش رویکرد تحلیلی بسیار پُررنگتر بوده است. بهعنوان نمونه، در رویکرد نظریهی انتقادی تعلیم و تربیت پس از ترجمههایی که قبل از انقلاب اسلامی و دههی نخست پس از آن، از آثار نسل اول نظریهپردازان این رویکرد (مانند پائولو فریره و ایوان ایلیچ) صورت گرفت، فعالیت بسیار مختصری در معرفی و تبیین این دیدگاه در جامعهی علمی کشور ما انجام شده است. البته تألیف کتابی با عنوان «ناسازههای گفتمان مدرسه: تحلیلی از زندگی روزمره دانشآموزی» (1386) از سوی یکی از دانشآموختگان رشتهی مطالعات فرهنگی در علوم اجتماعی (دکتر محمد رضایی) که نتیجهی پژوهشی بومی بر اساس این رویکرد است، نویدبخش توجه دیگر حوزههای علوم انسانی به مسایل تعلیم و تربیت است؛ هرچند که این امر وظیفهي فیلسوفان تعلیم و تربیت کشورمان بوده است.
در این دوران، دانشآموختگان بسیاری در مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری تحصیل کرده و از پایاننامهها و رسالههای خود که به معرفی دیدگاه یا بررسی جنبهای از مسایل فلسفه تعلیم و تربیت میپرداختند، دفاع کردهاند که در جای خود قابل توجهاند. همچنين، در خصوص وضعیت این رشته در دانشگاههای کشور میتوان اظهار داشت که در حال حاضر، اغلب گروههای علوم تربیتی در دانشگاههای سراسر کشور از اعضای هیأت علمی متخصص در این رشته برخوردار بوده و تعداد بسیاری از آنها در مقطع کارشناسی ارشد این رشته دانشجو میپذیرند. همچنین، گروههای علوم تربیتی دانشگاههای تهران، تربیت مدرس، تربیت معلم، شهید چمران اهواز، اصفهان، شیراز، و فردوسی مشهد نیز تا کنون متصدی برگزاری دورههای دکتری این رشته بودهاند.
دربارهی محتوای برنامهی درسی این رشته در کشورمان باید گفت که تا قبل از انجام برخی اصلاحات، شباهت بسیاری میان دو گرایش «برنامهریزی درسی» و «فلسفه آموزش و پرورش» وجود داشت و دانشجویان هر دو گرایش موظف به گذراندن30 واحدی بودهاند که فقط دو درس آنها با هم تفاوت داشت (شورای عالی برنامهریزی، 1366). اما، پس از ارزیابیهای انجام شده در اینخصوص و پیبردن به نقاط ضعف این برنامهها، این دو رشته بهطور کامل از یکدیگر تفکیک شده و برنامههای درسی دورهی دکتری این گرایشها، برای هر گرایش 18 واحد درسی، جدای از بخش پژوهشی (انجام رساله)، در نظر گرفته شد و طراحی و ارزیابی آنها برعهدهی دانشگاهها گذاشته شد. همچنین، «تعلیم و تربیت اسلامی» بهعنوان رشتهی فرعی هر دو گرایش لحاظ شد (شورای عالی برنامهریزی، 1379). از جمله دروس رشتهی «فلسفه آموزش و پرورش» میتوان به «مکاتب فلسفی و آراء تربیتی»، «تاریخ اندیشههای تربیتی غرب»، «فلسفه تربیتی اسلام»، «مبانی فلسفی آموزش و پرورش ایران»، «برنامهریزی درسی»، «روشهای تحقیق»، و «نظریههای یادگیری و تدریس» اشاره کرد.
همچنین، در این زمینه مطالعاتی نیز انجام شده است که با توجه به نتایج آنها میتوان جهتگیریهای آینده در خصوص برنامهی درسی این رشته را اصلاح و تکمیل کرد (شعبانی ورکی و موسیپور، 1376؛ نوروززاده و آرمند، 1383؛ یاری دهنوی، 1384، رهنما ، 2006؛ جعفری طاهری، 1387). در همهی اين پژوهشها ناكارآمدي برنامهی درسي رشتهی فلسفه تعليم و تربيت در ایران به تصوير كشيده شده و راهکارهای مفیدی برای اصلاح آن پیشنهاد شده است.
در این سالها، در ادامهی فعالیتهایی که در راستای ایجاد تحولات بنیادین در نظام آموزشی ایران انجام شده بود، اقدامات دیگری در این زمینه صورت گرفته که اشارات مختصری به آنها خواهیم داشت.
در ابتدا، زیباکلام (1379) با اذعان به لزوم تدوین یک فلسفه تعلیم و تربیت منسجم و برخاسته از اندیشههای ایرانی-اسلامی، اقدام به تألیف کتابی با عنوان «مبانی فلسفی آموزش و پرورش در ایران» کرد. وی در این کتاب به ریشهیابی پارهای از مشکلات و ناکامیهای موجود در آموزش و پرورش ایران پرداخته و بخشی از این مشکلات را ناشی از فقدان فلسفهای حاکم بر عملکرد این نظام دانسته است.
در ادامه، باقری (1382) بهعنوان فیلسوفی تربیتی، برای اولین بار در ایران به تدوین فلسفهای برای نظام آموزش و پرورش ایران پرداخت. او در پژوهش خود با عنوان «پژوهشی برای دستیابی به فلسفه آموزش و پرورش ایران» تدوين چنين فلسفهاي را شرط لازم و اجتنابناپذير تأمين انسجام فكري و عملي در سطوح تصميمگيري و اجرايي آموزش و پرورش دانسته و در پي فراهم آوردن صورتبندي اوليهاي براي فلسفه آموزش و پرورش كشور، عناصر و چارچوب اساسي چنين فلسفهاي را در انديشه اسلامي جستجو كرده است. سؤالهاي اصلي این تحقيق ناظر بر آن بوده است كه آموزههاي اساسي اسلامي در ابعاد هستيشناختي، معرفتشناختي و ارزششناختي مشخص گردیده و بنا به اقتضاي آنها، مفهوم تعليم و تربيت، هدف، مباني، اصول و روشهاي آن معين شود و نقش اين مجموعه، بهمنزلهی یك چارچوب معياري، در تحليل و نقد وضع جاري آموزش و پرورش تشريح گردد.
برگرفته شده از مقاله تاريخ فلسفه تعليم و تربيت در ايران نوشته شعباني وركي و چابكي؛ فصلنامه تعليم و تربيت سال 1387