عمل گرايي(پراگماتيسم) و تربيت
تفکر عمل گرايانه يا فلسفه عمل گرايي در آمريکا شکل گرفت و بزودي در انگليس و آلمان وسپس در بقيه نقاط اروپا طرفداران زيادي پيدا کرد.
پراگما يک واژه يوناني به معني کار يا کار و عمل سودمند است . پراگماتيسم يا عمل گرايي نيز فلسفه اي است که در پاسخ اين پرسش که معيار حقيقي بودن يک قضيه چيست؟ مي گويد: سودمندي در عمل.
عمل گرايي در واقع يک جريان فکري آمريکايي قرن 19 است که بوسيله پيرس تنظيم شد. وي مي گفت ما نبايد بيهوده در پي نايافتني ها بگرديم.براي اينکه به حقيقت اشيا و امور پي ببريم بايد درمورد تاثير عملي و نتيجه اي که آنها براي ما دارند تحقيق کنيم .ويليام جيمز نظريات پيرس را توسعه داده اظهار داشت هرچه در محيط بيروني و دروني ما مي گذرد اگر براي زندگي ما سودمند باشد حقيقت دارد.
پيرس
جان ديوي نيز انديشه هاي جيمز را با ماده گرايي علمي پيوند داد و بيان داشت که هيچگونه شناخت واقعي به غير از شناختي که با روش تجربي علوم طبيعي بدست آمده باشد وجود ندارد. پيرس بيشتر تحت تاثير پيشرفتهاي علم فيزيک و رياضي بود. فلسفه جيمز بيشتر جنبه شخصي و روان شناختي و حتي ديني داشت.ديوي هم بيشتر تحت تاثير پيشرفتهاي جامعه شناسي و زيست شناسي قرار داشت.
جيمز
ريشه هاي فرهنگي رشد و توسعه چنين تفکري در آمريکا بيشتر به نحوه تشکيل و توسعه اين کشور مربوط مي شود که پس از برخورد مهاجران اروپايي با اين سرزمين جديد و کوشش براي ساختن جامعه اي بدون تاريخ گذشته و سابقه شکل گرفته است.
عامل ديگر توسعه و تحکيم مباني فلسفه عملگرايي،تحرک و پويايي اجتماعي در آمريکا بود.
ديويي
اعتقاد به آزادي فردي و توجه به تاثير علوم و تکنولوژي در بهبود شرايط زندگي اهميت فوق العاده اي پيدا کرد به طوري که در نظر ساکنان آمريکا دموکراسي و علوم مهمترين وسيله براي پيشرفت افراد تلقي شد که پيشرفت يکي تاثير عمده اي در رشد و توسعه ديگري دارد.شايد بتوان گفت که اين عامل در تشکيل و گسترش فلسفه عمل گرايي در آمريکا بيش از عوامل ديگر تاثير داشت.
انسان از ديدگاه عمل گرايان
انسان از ديدگاه عمل گرايان موجودي زيستي و در عين حال اجتماعي است .ارگانيسمي است فعال و تجربه گر که تنها در اجتماع و با تاثير و تاثر متقابل مي تواند زندگي کند.او پيوسته در حال سازش دادن خود با محيط يا سازگار کردن محيط با خود است.استعدادهاي او به تبع تاثيرات اجتماعي که مي پذيرد نهايتي ندارد.
عمل گرايان براي انسان اراده آزاد قايل نيستند و آزادي انسان را به صورت اميد و آرزو ترسيم ميکنند.آنها مي گويند هر قدر انسان بر طبيعت پيرامون خود از طريق علم و تکنولوژي تسلط يابد اميد و آرزوي او براي آزادي تحقق مي يابد.
مواد و محتوي درس
عملگرايان روش حل مسئله خود را براي انتخاب محتوي دروس نيز توصيه مي کنند و مي گويند که در انتخاب محتوي بايد به روش زير عمل کرد.
1- انتخاب موقت موضوع درسي بر طبق معيارهاي معين
2- طرح فرضيه اي مبني بر اينکه موضوع انتخابي براي هدف منظور خاصي مناسب است
3- تعيين شرايط آزمون فرضيه
4- پيش بيني متون دقيق و عيني براي تعيين نتايج و ارزشيابي آنها
5- مقايسه نتايج با فرضيه به منظور روشن کردن اينکه فرضيه تا چه حد با هدف و منظوري که داشتيم تطبيق مي کند.
6- انتخاب محتوي نهايي
روش تدريس
روش تدريس در نظر عملگرايان با ويژگيهاي اساسي تفکر يکسان است و بهترين روش از نظر آنها همان روش حل مسئله است.زيرا از نظر آنها اين روش نوعي آمادگي براي زندگي است.آنها توصيه مي کنند که هم معلم وهم شاگرد بايد به جاي پيروي از ساخت سنتي محتوي درسي متوجه معلوماتي باشند که مفيد بودن آنها در حل مسئله اي خاص به اثبات رسيده است. روش حل مسئله از نظر آنها قابليت کاربرد در تمام دوره هاي تحصيلي را دارد.
نقد و بررسي تربيت بر بنياد عمل گرايي
تربيت بر مبناي عمل گرايي با وجود محاسني که دارد داراي اشکالاتي است که اهم آنها عبارتند از:
1- عدم اعتقاد به هدف هستي و در نتيجه عدم تعيين هدف غايي براي تربيت
2- ترسيم سيماي ناقص و عمل زده از انسان که وجدان و اخلاق او تخت سيطره فرهنگ جامعه است
3- تعيين ملاک سودمندي براي حقيقت به جاي تطبيق انديشه با واقعيت بيروني به عنوان يک ملاک ارزشمند
4- تاکيد بيش از حد روي روش حل مسئله که تنها مي تواند موجب کسب نوعي خاص از معرفت يعني معرفت تجربي بشود.کارايي اين روش در کسب انواع ديگر معرفت ها مورد ترديد است
5- قابل انتقادترين بخش فلسفه عمل گرايي نظريه ارزش شناسي آنها است که همه چيز را نسبي تلقي ميکنند که تاثير سوئي در تربيت انسانها برجاي مي گذارد.
6- هدف و وسيله را يکي تلقي مي کنند و سلسله هدفها را بدون توجه به ناظر بودن آنها به يک هدف غايي تا بينهايت قابل تداوم مي دانند.که مخالف روحيه هدف جويي و آينده طلبي انسان است
7- نظر آنها در مورد تلقي کردن تربيت بصورت عين زندگي نيز در عين داشتن عناصر مثبت قابل پذيرش کامل نيست.زيرا مدرسه يک موقعيت مصنوعي است که بوسيله جامعه سازمان داده مي شود و نمي تواند دقيقا ًبا مسايل زندگي واقعي تطابق يابد.
8- بالاخره تاکيد آنها بر رشد اما بدون مشخص کردن جهت رشد،تاکيد چندان مطلوبي نمي تواند باشد.