پيش از تجزيه و تحليل مفهوم فلسفه تعليم و تربيت بايد به اين نکته توجه داشت مجموعه بحثهايي که در اين جا مطرح ميشوند، به قلمرو معرفتي ديگري مربوطند که به لحاظ طولي، فراتر از فلسفه تعليم و تربيت است و بر آن احاطه و اشراف علمي دارد.
«پرسش درباره [مسائلي چون] ماهيت، محتوا و فايده فلسفه تعليم و تربيت، پرسشي نيست که درون فلسفه تعليم و تربيت پديد آيد، بلکه پرسشي است که درباره فلسفه تعليم و تربيت مطرح ميشود؛ در نتيجه، اين پرسش، مستلزم تفکر فلسفي دربارة فلسفه تعليم و تربيت است، نه درباره تعليم و تربيت؛ به همين جهت، به متا فلسفه تعليم و تربيت، يعني به فلسفه فلسفه تعليم و تربيت مربوط ميشود»* (Ducasse , 1956 ,P 169).
در باره مفهوم فلسفة تعليم و تربيت، ديدگاههاي گوناگوني وجود دارد که پرداختن به همه آنها از حوصله اين مقام خارج است**. اينجا برخي از مهمترين آنها را ارائه و در سرانجام ديدگاه خود را مطرح ميکنيم.
نيوسام (1956 , P. 162) ديدگاههاي رايج در تعريف فلسفة تعليم و تربيت را در سه طبقه به شرح ذيل طبقه بندي کرده است:
1. فلسفه تعليم و تربيت به صورت ديدگاه درباره تعليم و تربيت؛
2. فلسفه تعليم و تربيت به صورت کاربرد فلسفه در تعليم و تربيت؛
3. فلسفه به صورت نظرية عمومي تعليم و تربيت.
وي ديدگاه دوم را عموميترين ديدگاه ميخواند و رويکرد استنتاج نکتههاي تربيتي از فلسفههاي نظامدار را هم در همين ديدگاه تلقي ميکند (Ibid).
ويليام فرانکنا (1956 ,P. 287) بعد از تقسيم بندي فعاليتهاي فلسفي در سه بخش فلسفه نظري (speculative philosophy)، فلسفه هنجاري (normative philosophy) و فلسفه تحليلي ((analytical philosophy از سه نوع فلسفه تعليم و تربيت نظري، هنجاري و تحليلي سخن به ميان ميآورد. به اعتقاد وي:
فلسفه تعليم و تربيت نظري در جستوجوي فرضيههايي دربارة انسان و جهان است که با فرايند تعليم و تربيت ارتباط دارد. فلسفه تعليم و تربيت هنجاري، اهداف لازم التحقق و اصول لازم الاتباع را در فرايند تربيت انسانها مشخص و توصيههايي را در باب وسايل دستيابي به اين اهداف عرضه ميکند. و فلسفه تعليم و تربيت تحليلي در پي ايضاح مفاهيم بسيار مهم است. از اين سه، فلسفههاي تربيتي نظري و هنجاري به فلسفه فرايند تعليم و تربيت، و فلسفه تربيتي تحليلي به فلسفة رشته تعليم و تربيت تعلق دارد* (Ibid , P.291).
کينگسلي پرايس (1956 , PP . 126 – 127) بعد از تقيسمبندي فلسفه تعليم و تربيت به چهار شاخه فرعي: تحليل تعليم و تربيت، متافيزيک تعليم و تربيت، اخلاق تعليم و تربيت، و معرفت شناسي تعليم و تربيت، اين تعريف را از فلسفه تعليم و تربيت عرضه ميدارد:
بررسي تحليلي تعليم و تربيت، همراه با کوشش براي ارتباط دادن آن به شيوهاي خاص با متافيزيک، اخلاق و معرفت شناسي (P. 125).
به اعتقاد وي، تحليل تعليم و تربيت يعني «روشنگري واژههاي مورد نياز در تعليم و تربيت» (Ibid). متافيزيک تعليم و تربيت، يعني «تبيين واقعيتهايي که به وسيله تعليم و تربيت بيان ميشود» (P.126)، اخلاق تعليم و تربيت، يعني «توجيه و تصحيح توصيههاي اخلاقي تعليم و تربيت» (P.129)، و معرفت شناسي تعليم و تربيت، يعني «معرفي و تبيين معيارهاي لازم براي کسب معرفت» (P.130).
فيليپ اسميت (1965) در تبيين و تشريح مفهوم فلسفه تعليم و تربيت از چهار گونه ترکيب سخن به ميان ميآورد: فلسفه و تعليم و تربيت، فلسفه در تعليم و تربيت، فلسفه براي تعليم و تربيت، و فلسفه تعليم و تربيت (P.52).
فلسفه و تعليم و تربيت، دربردارنده اين مفهوم است که فلسفه به صورت دانشي که از ماهيت واقعيت، معرفت و ارزش سخن ميگويد، با تعليم و تربيت روابط آشکاري دارد. به ديگر سخن، ميتوان از مکاتب و نظامهاي فلسفي گوناگون، ديدگاه و طرحهاي تربيتي مختلفي را استنتاج کرد (P.53).
فلسفه در تعليم و تربيت يعني کاربرد تفکر فلسفي يا فلسفيدن در تعليم و تربيت (P.59). فلسفه براي تعليم و تربيت، يعني تلاش براي تهيه طرحهاي ويژهاي جهت عمل و سياست تربيتي و نيز تحليل مسائل تربيتي (PP.61-62)؛ و سرانجام، فلسفه تعليم و تربيت عبارت است از تجزيه تعليم و تربيت به مهمترين ابعاد آن به صورت شالودهاي براي تدوين نظرية تربيتي (P.69).
به اعتقاد ما ميتوان در يک نتيجهگيري کلي در سه سطح از مفهوم يا ماهيت فلسفة تعليم و تربيت سخن گفت: «سطح پيش استنتاجي»، «سطح استنتاجي»، و «سطح پسااستنتاجي». اين سه سطح در عرض يکديگر نيستند؛ بلکه در طول يکديگرند و به اصطلاح، به يکديگر ترتب دارند.
فلسفة تعليم و تربيت در سطح پيش استنتاجي، چيزي جز بازيافت، گردآوري، تنظيم و تدوين ديدگاههايي که فيلسوفان (اعم از متقدم و متأخر) در باب تعليم و تربيت مطرح کردهاند نيست. فلسفه تعليم و تربيت در اين سطح، ملازمهاي با خلق و ابداع ندارد؛ جز در حدّ باز نمودي تازه و هنرمندانه از آنچه پيشتر آفريده شده است. فلسفه تعليم و تربيت در اين مرتبه، جوهره و هويتي تاريخي دارد و به ارائه مجدد و تنسيق و تأليف دوبارة ديدگاههاي فيلسوفان محض ناظر است.
فلسفه تعليم و تربيت در سطح استنتاجي، کوشش فکري منظم، منطقي و قاعدهمند فيلسوف تعليم و تربيت براي کشف و استنتاج ديدگاههاي تربيتي فيلسوفان محض درسه حوزه اهداف، برنامهها و روشهاي تربيتي، از انديشههاي فلسفي آنها در سه قلمرو معرفت شناسي، وجود شناسي و ارزش شناسي است،* و سرانجام، فلسفه تعليم و تربيت در سطح پسااستنتاجي، يعني خلق و ابداع مباني فلسفي نو و انديشهها و ديدگاههاي تربيتي متناسب با آن.*
چنانکه ملاحظه ميشود، مفاهيم سهگانه پيشگفته از فلسفه تعليم و تربيت، در سه سطح يا مرتبه فکري متفاوت، يعني «بازيافت»، «کشف» و «خلق» قرار دارند. ناگفته پيدا است که براي دستيابي به فلسفه تربيتي اسلامي-ايراني، بايسته است مطالعات و تحقيقات بنيادي و کاربردي دامنهداري در هر سه عرصة مذکور انجام شود.**
بهطور خلاصه، فلسفه تعليم وتربيت، به لحاظ معرفتشناختي، يکي از علوم فلسفي يا فلسفههاي مضاف است که با روش عقلاني به تبيين و اثبات مبادي تصوري و تصديقي تعليم و تربيت ميپردازد.