محصلان شب امتحانی را همه ما میشناسیم. شاید خودمان از آن دسته بودیم یا فرزندمان اینچنین است. این دسته از محصلان همانهایی هستند که تمام فلسفه سال تحصیلی را نفی میکنند و کل تحصیل یک ساله یا یک ترمه را در شب امتحان خلاصه میکنند.
درس و تحصیل برای آنها در ایام امتحان در فضایی احساسی، پرفشار و عصبی شکل میگیرد و پس از امتحان با رهایی پرهیجانی به پایان میرسد. طوطیوار میخوانند و دعا میکنند آنچه خواندند از یادشان نرود. نتیجه یا با افسوس، اعتراض، تجدیدنظرخواهی، ملامت والدین و بستگان همراه است یا خوشحالکننده است، هر چند لب مرز و با نمرههای کم یا متوسط. مهم این است که قبولی حاصل شده و سال تحصیلی پشتسر گذاشته شده، اما آنچه دیگر موضوعیت ندارد، دانش، یادگیری و رشد است. کمتر سطری از آن خواندههای شب امتحان به سواد دانشآموزان و دانشجویان شب امتحانی تبدیل میشود. پس تحصیل و دانش عملا رخ نمی دهد و به جایش نمایی ملتهب از آن در شب امتحان خود را نشان میدهد.
همین بچههای شب امتحانی هستند که در آداب و فرهنگ سیاسی، به ملت شب انتخابات تبدیل میشوند؛ شهروندانی که همه ادای سهمشان به دموکراسی و ارتقای فرهنگ سیاسی کشورشان، در شب انتخابات است. شبهایی پر از احساسات برافروخته، عصبیت، مناظره، اطلاعات مشکوک تلنبار شده، شعار و شعر و سرود. حال یا پس از اعلام نتایج مدتی افسوس است و ناراحتی یا شادی و پایکوبی. دیگر سیاست، دولت و تجربه عمومی آن به خواب میرود و نابود میشود. کسی سوال نمیکند و اگر هم چیزی بپرسد پی پاسخ نمیرود، البته کسی هم معمولا زمان پرسش و پاسخ نمیدهد و برای جواب آماده نیست. اینجا سیاست به یک تجربه شب انتخاباتی تبدیل میشود، نه یک عنصر مهم در زیست شهروندان و طبیعی است که چیزی به نام فرهنگ سیاسی مطلوب هم در لابهلای هیاهوی شب انتخابات ساخته شدنی نیست (مگر آن محصلان در شب امتحان دانشی آموختند که حال شهروندان شب انتخابات، فرهنگ سیاسی مطلوبی بیافرینند.) میتوان گفت چیزی به نام سیاست اساسا رخ نمیدهد، زیرا سیاست امری ساخته شده در تداوم زندگی شهری است، همان طور که دانش در تداوم و پیوستگی علماندوزی، رخ میدهد. این نوع مواجهه با مساله حال چه سیاست چه تحصیل، مثل گفتوگوی والدین و فرزندانی است که تنها در نقاط بحرانی با عقدهها، عصبیتها و توقعات انباشته شده به درگیری با یکدیگر میپردازند. در صورتی که ارتباط خوب آنها و برآورده شدن همان توقعات و تلطیف عقدهها در یک گفتوگوی مداوم و متقابل میسر میشود. البته قدری اضطراب و سرعت در شب امتحان برای نمره بهتر مفید است و به همان اندازه هیجان و شعار در شب انتخابات سوخت آن فرهنگ سیاسی و راهی برای شفاف شدن اندیشههای نهفته و فشرده شده در جامعه است، پس غرض انکار آن هیجان نیست بلکه تائید تداوم مشارکت شهروندان در سرنوشت خود است؛ سرنوشتی که در درون دولتها هر روز شکلی تازه میگیرد و غفلت از آن شبیه غفلت از سرنوشت خود است.
دولت تدبیر و امید در آستانه اجرای مرحله دوم قانون هدفمندی یارانهها، مردم را به مشارکت طلبیده است. از آنها خواسته که اگر نیاز ندارند یارانه نگیرند و اجازه دهند تا در یک مشارکت دو طرفه یارانه عادلانه توزیع شود و به دستان کسانی برسد که مستحق گرفتن آن هستند. این طلب مشارکت به نوعی کشیدن پای مردم به سیاست در زمانی جز «شب امتحان» است. غرض این است که در طول سال تحصیلی و زمانی که میتوان دانشجو یا دانشآموز شد؛ علم را اندوخت. مشارکت یعنی تبدیل به انسان سیاسی شدن. همان چیزی که شهروند فعال ایجاد میکند.
محاسبههای اقتصادی و سرنوشت پول انصرافدهندگان که هیچ، حتی انصراف دادن و ندادن موضوعی متفاوت است و در نظرگاه این نوشته در درجهای پایینتر از اهمیت، نسبت به اندیشه افراد به مساله عمومی و واگذاری تصمیم به شهروندان است. مهم واگذاری تصمیم درباره خود و مساله سرنوشتساز و مهم در اقتصاد کشور به دست خود کسانی است که در آن مساله سهیماند. نفس اندیشیدن و تصمیم گرفتن، فارغ از نتیجه و محاسبهها (ثبتنام کردن یا نکردن برای گرفتن یارانه) اهمیت دارد. گرفتن و نگرفتن یارانه مثل گرم شدن تنور انتخابات به معنای گرم شدن تنور سیاست در افقی منطقی و عقلانیتر است.اما اندیشه و مشارکت مردم یک سر این ماجرا و خود مشروط به رفتار دولت هم هست. هر دولتی در چنین مواردی برای تشریح نظر خود و دعوت شهروندان به تصمیم، بسته به رفتار و دیدگاه آن دولت، به رشد این فرهنگ دامن میزند یا آن را به حداقل میرساند. اتخاذ رویکردهای تبلیغی، هیجانی، احساسی نوعی اشتباه گرفتن مساله با شب انتخابات است؛ سرشار از اطلاعات مشکوک و سوءتفاهماتی که خاص آن زمان است، اما اتخاذ رویکرد توضیحی و اقناعی یعنی قلقلک دادن تفکرات مردم و تحریک نگاه آنها به سمت اتاق فکر اقتصادی کشور، البته در سطح و میزان درک متوسط جامعه. دولت تدبیر و امید عملا راه اول را انتخاب کرد. تبلیغات گسترده برای انصراف از یارانه تمام رسانهها را پر کرد و حتی پایش به سریالهای تلویزیونی هم کشیده شد. کمپینهای تبلیغاتی توسط شخصیتهای معروف اعم از ورزشکار، هنرمند و سیاستمدار شکل گرفت. عدهای در این کمپها تا جایی پیش رفتند که حتی درباره خرج شدن پول یارانه بگیران انصرافی، مواضعی اعلام کردند، مثل درخواست صرف یارانهها برای حل مشکلات محیط زیست و آلودگی هوا. پیشنهاد های فکر نشده و بیشتر احساسی اشخاص معروف غیرمتخصص به آن اطلاعات مشکوک و فضای غیراقناعی و مبهم دامن زده است. این در حالی است که باید قوای اقتصادی دولت و کارشناسان مستقل اقتصادی بار اصلی قانع کردن مردم را به دوش بکشند و مستقیم از دلایل اصرارشان بر انصراف اقشار بینیاز از گرفتن یارانه، به شکلی عمومی حرف بزنند و بنویسند.
اگر به مثال اول بازگردیم رویکرد دولت باید همچون رویکرد معلمی باشد که در پی افزایش دانش از طریق احترام به فهم دانشآموزان است و سعی میکند از آنها چیزی را بخواهد که به آنها در آموختنش کمک کرده، نه این که با قانون جایزه و تنبیه، تنها آنها را برای درس خواندن تهییج کند. این نوع از مشارکت حتی ترمیمی است برای زخم تاریخی دیگری به نام شکاف دولت و ملت در ایران، البته اگر با رویکرد توضیح و اقناع همراه باشد، زیرا رویکرد هیجانی ـ تبلیغی صرف در درازمدت این شکاف شوم را اتفاقا عمیقتر هم میکند. نوع مشارکتهای شب انتخابات را هم این همراهیهای مداوم دولت و ملت است که منطقی میکند و فرهنگ انتخاباتی را به طبع فرهنگ سیاسی، پخته و آزموده میگرداند. اینجا شهروندان محصلانی تربیت خواهند کرد که وقتی در طول سال تحصیلی درس خوانده و دانش خود را افزایش دادهاند، با نمرهای واقعی و متناسب با دانش خود سال تحصیلی را پشتسر میگذارند و اگر هم بیست نگیرند، آرامش دارند.
علیرضا نراقی / جام جم
http://press.jamejamonline.ir/Newspreview/1463496821707741918