در این میان فلسفه چه نقش و جایگاهی دارد؟ چنانکه بیان کردیم، شگفت آور خواهد بود اگر پژوهشی جدی، مهم وبسیار گسترده، مسائلی جالب برای فیلسوف طرح نکند. چنانکه یک فیلسوف جدید تاریخ بیان کرده، فقط ازآنجا که تاریخ یک حوزه برجسته و غنی تلاش فکری است،_زیرا خود تاریخ آشکارا ارزشمند است_،فلسفی اندیشیدن در مورد آن ارزش دارد.در واقع هنگام بررسی این رشته پی می بریم که این انتظار{عرضه مسائل فلسفی}تا حدودزیادیبرآوردهشدهاست، زیرا تاریخ (یا مطالعه تاریخ) چندین ویژگی دارد:
1. هر چند تاریخ مدعی نقل واقعیتهای تجربی درباره دنیای عینی است، این واقعیتها نه به آنچه حاضر است، مشاهده پذیر است، و باید با آن روبرو شد، بلکه به پدیدههایی تعلق دارند که گذشته، مشاهده ناپذیر و فاقد وجود خارجی هستند.
2. برخلاف اکثر پژوهشهای دانشگاهی دیگر، زبان تاریخ چندان فنی و تخصصی نیست یا اصلاً نیست.
3. تاریخ در واقع به هر فعالیت دیگر انسان علاقهمند بوده و هست از این دیدگاه تاریخ، خود مانند فلسفه است.
4. باز هم برخلاف سایر رشتهها نبود نظریهها و قوانین است یعنی تاریخ ساختار قانون محور ندارد.
5. تاریخ، این است که تاریخ رشتهای است که در آن پژوهشگر با مواد و موضوع پژوهش خود همسان و همانند است، دست کم به لحاظ تعلق داشتن به یک حوزه از چیزها.
6. برخلاف رشتهها که این موضوع را مطالعه میکنند که چیزها و امور چگونه هستند، تاریخ با این موضوع سرکار دارد که چیزها و امور چگونه بودند. و در پایان
7. دو ویژگی چهارم پنجم براین واقعیت دارند که هم پژوهشگر تاریخ و هم موضوع پژوهش او نه تنها به یک دنیا بلکه به یک نظم زمانی تعلق دارند. در تاریخ بودن و آگاهی از این امر "تاریخمندی" نامیده می شود، و ویژگی ای است که نه تنها حیوانات دیگر،بلکه در واقع همه انسانها دارند. ولی برای آنان که به هر صورت از تاریخ آگاه هستند، آگاهی از جایگاه آنها در تاریخ، یا تاریخمندی آنها، بسیار اهمیت دارد. به قول پاسکال، "تاریخ کتابی است که می نویسیم ودر آن نوشته می شویم."[6]
مباحث کلی فلسفه تاریخ
تعبیر «فلسفه تاریخ» اصولاً شامل دو بخش است: اول تحلیل فلسفی تاریخ نگاری، یعنی بیان ویژگیهای منطقی ذهنی و بحث المعرفتی کار مورخ، دوم کوشش برای این که در کل جریان تاریخ یا طبیعت عام و کلی جریان تاریخ، معنی و مفهومی را کشف کنند که فوق نظریات مورخان باشد.[7]در ادبیات معاصر معمولا به این دو شاخه به ترتیب به عنوان فلسفه انتقادی و فلسفه نظری تاریخ اشاره میشود. اگرچه به اصطلاحات «تحلیلی و کل نگرا»یا«صوری و مادی» نیز بر می خوریم. این تمایزمشابه تمایزی است که معمولا میان فلسفه علم و فلسفه طبیعت گذارده میشود. [8]
1. فلسفه انتقادی تاریخ:[9] فلاسفه تاریخ تحلیلی یا انتقادی، تاریخ را به معنای مطالعه گذشته مورد بررسی قرار میدهند و به مسائل متعدد توجه میکنند، از جمله این که: مورخان چه چیزی را شواهد، مدارک یا تبیین تلقی میکنند، آیا نتایج و دستاوردهای آنان واجد حقیقت عینی است یا خیر؟ آیا قضاوتهای اخلاقی درباره شخصیتهای تاریخی وظیفه مورخ است یا خیر؟ از جمله مهمترین فلاسفه تاریخ انتقادی میتوان به دلیتای، کالینگوود، پوپر، رانکه، بارتولد نیبور، کارل ریموند و ......اشاره کرد.[10]
مسایل فلسفی انتقادی تاریخ
الف. تفسیر تاریخی: یکی از مسائل مورد بحث فلسفه انتقادی تاریخ این است که فهم و درک مطالعات تاریخی چگونه است؟ مخصوصاً این سوال مطرح است که جنبه منطقی تفسیرهای قابل قبول در تاریخ ضرورتاً مستلزم طبقهبندی کردن چیزی است که باید تحت قوانین تحلیل گردد، یعنی همان چیزی که در علوم طبیعی عموماً مورد قبول است.[11]
ب. شخصیت تاریخی؛ در این بخش این ادعا مطرح است که؛ که حوادث تاریخ را به جای رجوع به قوانین تجربی، میتوان با رجوع به ادله عامل (فاعل) حوادث تفسیر کرد و بعضی این نظر را مورد انتقاد قرار داده و گفتهاند حتی اگر افعال خود انسان را بتوان از این بابت تحلیل و تفسیر کرد، آن افعالی که متعلق خاص مطالعه مورخ است، نمی تواند به این نحو مورد تحقیق واقع شود.[12]
ج. عینیت و واقعیت تاریخی: یکی دیگر از پرسشهای اساسی فلسفه انتقادی تاریخ این است که آیا نتایجی که نوعاً از مطالعه تاریخ به دست میآید، چه بر مبنای جامعهگرایی و چه بر مبنای فرد گرایی، نتایجی است عینی و منطبق با متن واقعیت از همان عینیتی که در علوم طبیعی است، وجود دارد؟.[13]
2. فلسفه نظری تاریخ؛[14] فلسفه نظری تاریخ ، تاریخ را عموماً به معنای گذشته مطالعه و بررسی میکنند، و مشخصاً به شیوهای بلند پروازانه تر از مورخان معمولی به تعمیم درباره آن میپردازند.
از جمله فیلسوفان مطرح در فلسفه ی نظری تاریخ میتوان به فیخته، هگل، شلینگ، مارکس، انگلس، کانت، اسپنسر و کنت و اشپنگلر اشاره کرد.[15]
مسائل فلسفه نظری تاریخ
1. تعیین یک الگو برای جریان تاریخ؛ یکی از کوششهای فیلسوفان نظری تاریخ این است که برای سیر تاریخ یک الگو و نمونه کامل به دست آورد. در این زمینه سه الگوی متمایز از یکدیگر ممکن است: الف: یا اینکه جریان تاریخ یک جریان کور و بی حساب و کتاب است. ب: یا اینکه طبق ضابطه و قاعدهای پیش میرود. ج: یا اینکه گذشت ادوار تاریخی فقط تکرار ادوار متناوب یا متوالی است.[16]
2- ماهیت تحول تاریخی؛ آنچه در فلسفه نظری تاریخ مورد بحث واقع میشود فقط همین مطلب نیست که تاریخ مطابق یکی از الگوهای سه گانه پیش میرود بلکه بحث اصلی بر سر این است که چرا و چگونه تاریخ مطابق یکی از الگوهای مذکور پیش میرود، و جریان مییابد.[17]
3- ارزش و غایت و معنی تاریخ؛ کشف الگوی جریان تاریخ و توضیح آن از طریق رجوع به چگونگی تحولات و تغییرات در واقع به معنی توجیح تاریخ و معنی دادن به حوادث تاریخی است. اصولاً غرض از فلسفه تاریخ، درک عقلانی تاریخ یا معقولیت بخشیدن به آن است. هدف فیلسوفان نظری این است که ضمن تحقیقات خود به نحوی به تاریخ و تحولات آن معنی بدهند و نشان دهند که سیر تحولات تاریخی یک جریان کور و بیهدف نیست بلکه تابع اهداف و اغراض و ارزشهای معینی است.[18]
دیدگاههای مختلف در مورد نیروی محرکه تاریخ
در مورد پاسخ به مهمترین پرسشی که در فلسفه تاریخ مطرح است یعنی این پرسش که نیروی محرکه تاریخ یا به اصطلاح موتور تاریخ چیست؟ دیدگاههایی طرح شده که برخی از آنها بدین شرح است:
الف. اراده خدا: دیدگاه بوسوئه: که به نظربوسوئه مورخ و فیلسوف فرانسوی (1628-1704 م) علت اصلی و بنیادی رویدادهای تاریخی خواست واراده خداست.
ب. افکار عالی: دیدگاه میشله برطبق نظر او افکار عالی انسانی، همچون فکر آزادی خواهی و اندیشه عدالت طلبی، موتور محرکه تاریخ است.
ج. دیدگاه تکامل: که نظریه کنت و اسپنسر است. به نظر این دو جهان در مسیر تکاملی خود سیر معینی را دنبال میکند و به سوی تکامل و کمال میرود. بنابراین علت رویدادهای تاریخی، قانون تخلف ناپذیر تکامل، قانونی که به سیر حوادث جهان حکومت میکند.
د. اقتصاد: دیدگاه مارکس فیلسوف آلمانی (1818- 1883 م) بنیانگذار سوسیالیسم، نیروی محرکه را اقتصاد میداند. سراسر تاریخ چیزی جز ستیز میان دو طبقه نیست، طبقه ثروتمند(مالک، سرمایهدار) و طبقه بینوا(برده، زارع، کارگر).[19]
فلسفه تاریخ هگل
یکی از مهمترین ویژگیهای فلسفه هگل دیدگاه خاصی است که درباره ی تاریخ مطرح نموده است او مدعی است که تاریخ به سوی هدف خاصی در حرکت است و تنها، انبوه بیشماری از حوادث بیارتباط نیست. هگل معتقد است که سیر جهان و انسان تابع قانون خاصی است و حوادث آن به شکل زنجیرهواری به هم پیوسته است. به نظر هگل تاریخ را به سه صورت میتوان در نظر گرفت. الف: تاریخ طبیعی؛ اگر حوادث گذشته را به رشته نگارش درآوریم و از منظر خود به وقایعنگاری بپردازیم تاریخ ما طبیعی خواهد بود. هگل تاریخ هرودت را نمونهای از تاریخ طبیعی میداند. ب: تاریخ تأملی مطالعه تاریخ براساس تأمل و اندیشهای خاص است. هگل نمونه این تاریخها را کتاب هایی میداند که به جنبه اخلاقی و پند آموزی از حوادث گذشته اهمیت دادهاند و تلاش نمودهاند از آنها در اندرز به دیگران استفاده نمایند. ج: و در پایان تاریخ فلسفی است که در این نوع از تاریخ حوادث گذشته براساس قانونی عام و فراگیر بررسی میشود و به عبارت دیگر اعتقاد بر این است که حوادث تحت حکومت قانونی عقلی رخ میدهد. او میگوید تاریخ تابع قانون دیالکتیک است. فرهنگهای مختلف برطبق این قاعده از هم متولد میشوند و مسیر تاریخی نمیتواند راهی جز آنچه پیموده است بپیماید. هگل مسیر و هدف تاریخ بشریت را رشد و آگاهی انسان از آزادی میداند.[20]
تفاوتهای فلسفه تاریخ قدیم و فلسفه تاریخ جدید
در فلسفه تاریخ گذشته، مورخ ماقبل مدرن، تاریخ و گذشته را امری مستقل از «وجود» و طرح کلی عالم نمیدانست و آن را شأنی از شئون و جلوهای از جلوههای الهی تلقی میکرد بدین ترتیب آمد و شد افراد و جوامع و طوایف در فرجام و تقدیر آنها ذیل مشیت الهی تحلیل و تفسیر میشد، در حالی که فلسفه ی تاریخ جدید امری موجود و بنابراین مستقل از هستی مطلق است. در فلسفه تاریخ جدید، مفهوم تاریخ جهانی مندرج است، یعنی تاریخی که همه جا و در همه اقوام و ملل قابل وقوع باشد. با پیدایی تاریخ جهانی، تدوین تاریخ علم و ادبیات و فرهنگ و فلسفه و تعلیم و تربیت و هنر و سیاست و اخلاق آن رشد، و مراحل تکمیل و رشد خود را طی می کند.[21]
[1]. صلیبا، جمیل، فرهنگ فلسفی، ترجمه منوچهر صانعی درهبیدی، تهران، حکمت، چاپ سوم؛ 1385، ص 204
[2]. دادبه، اصغر، کلیات فلسفه، تهران، انتشارات دانشگاه پیام نور، فروردین، 1380، چاپ بیستم، ص 28
[3]. مجتهدی،کریم ، فلسفه تاریخ ،تهران،انتشارات صداوسیما،1381-[3]
[4]. صانعی درهبیدی، منوچهر، مبانی اندیشههای فلسفی (فلسفه عمومی) تهران، موسسه انتشارات امیرکبیر، 1384، چاپ اول، صص 455-456
[5]. صلیبا، پیشین، ص 204
[6]. استنفورد، مایکل، درآمدی بر فلسفه تاریخ، ترجمه احمد گلمحمدی، تهران، نشرنی، 1382، ص19
[7]. صانعی دره بیدی، پیشین، ص 458
[8]. ادواردز، پل، فلسفه تاریخ،مجموعه مقالات از دایره المعارف فلسفه،ترجمه بهزاد سالکی،تهران،پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی،پاییز 1375 ،چاپ اول
[9] -critical philosophy of history
[10]. نوذری، حسینعلی، فلسفه تاریخ، روش شناسی و تاریخنگاری، تهران، طرح نو، 1379، چاپ اول، صص 24-25
[11]. صانعی دره بیدی، پیشین، ص 460
[12]. همان، ص 463
[13]. همان ص 465
[14]-speculative philosophy of history
[15]. همان، صص 24 و 25
[16]. همان ص 474
[17]. همان، ص 476
[18]. همان، ص 478
[19]. دادبه، پیشین، ص 29
[20]. زمانی، مهدی، تاریخ فلسفه غرب (2)، تهران، انتشارات دانشگاه پیام نور، مهر 1386، چاپ اول، صص 125-126
[21]. خسروپناه، عبدالحسین، فلسفههای مضاف، قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، جلد اول، 1385، چاپ اول، ص 465