1- بنیان اخلاق ( در اینجا بمعنای رفتار ) بر مبنای "کیفیت ارتباط من و غیر من" است ( من و دیگری ) .
2- حال چه اشکالی ( شکلهایی) از کیفیت ارتباط من و غیر من قابل تصور است ؟
الف : رابطه ای که در ان " من" اصالت دارد و " غیر من " صرفا ابزاری است برای " من ".
ب : رابطه ای که در ان " غیرمن" اصالت دارد .
- اخلاق " من مدارانه " علی العرف و علی الاجماع نکوهیده و مقبوح است و اخلاق "دیگر مدارانه" همانست که مفتخر به دریافت اوصاف ارزشی و متعالی و والا میشود .
3- پرسش اساسی : ایا هیچ انسانی ( یا جامعه انسانی) قابلیت ( لیاقت ) انرا دارد که " من" را فدای او کنیم ؟
پاسخ منفی به این سوال مساوی خواهد بود با امتناع اخلاق و رای نگارنده نیز همین است.
4- پرسشی دیگر: ایا نمیتوان جمع بین من مداری و دیگر مداری کرد ؟ میتوان کرد و میانمایگی اخلاقی همین است و اخلاق علی الاکثر ادمیان درجات مشککی از همین رویه است .
5- ایا دوستی بین دو انسان ممکن است ؟ دوستی میانمایگانه اری و دوستی رادیکال نه! ضمنا ان "عشق" معروف هم بر همین مبنا ممتنع است.( عشق میانمایه چی ؟ طبق معمول دنیا مال میانمایگان است. اری!) .
6- وقتی نه "من مدار" هستی و نه "غیرمن" ی لایق انست که بر مدار او بچرخی ، وضعیت چگونه میشود ؟ من این وضعیت را وضعیت نیهیلیستی روابط مینامم . انرا وضعیت "امتناع رابطه" هم میتوان نامید .
7- ایا میتوان در وضعیت نیهیلیستی بود و در عین حال یک خیرخواه اجتماعی بود؟ میشود . ولی چنین کاری نه از سر شور و عشق ، که از سر ترحم خواهد بود . ترحم ممکن است و عشق ممتنع .