تفاوت دیدگاه مربیان قدیم و جدید از لحاظ مبانی فلسفی و دلالت های تربیتی
بخش نخست
فلسفه ی تعلیم و تربیت که بخش مهمّی از علوم تربیتی و عمدتاً نظری و فلسفی است، قدمتی دیرینه دارد و از دیر زمان همواره دست خوش تحوّلات گوناگونی بوده است. و ازطرفی آشنایی با اندیشه های فلسفی تعلیم و تربیت قدیم ومعاصر، بررسی، تحلیل و نقد آن ها برای یک متفکّر و مربّی تعلیم و تربیت امری ضروری است.
فلسفه آن گونه كه در يونان باستان مطرح بود، از جنبه هاي مختلفي با فلسفه اي كه امروزه مطرح است تفاوت دارد و از اين رو سرشت و غايت فلسفه در يونان باستان به نوبه خود، با سرشت و غايت آن در جهان امروز متفاوت است. در اين مجموعه به برخي از اين تفاوت ها مي پردازيم. مي توان تفاوت هاي مهمي را بين فلسفه باستان و فلسفه معاصر برشمرد. در اين جا به سه تفاوت اصلي بين اين دو اشاره مي كنيم: اولاً فلسفه آن گونه كه در يونان باستان مطرح بود، به عنوان دانشي با استلزامات عملي براي اداره و هدايت زندگي لحاظ مي شد، در حالي كه امروزه در ميان فيلسوفان جديد اندك كساني هستند كه به دنبال تأثير گذاشتن بر زندگي شاگردان و پيروان خود باشند.
ثانياً به نظر مي رسد فلسفه در يونان باستان نسبت به فلسفه معاصر، عرصه بسيار گسترده تري از پژوهش را شكل مي داده است. ثالثاً در سازماندهي عملي فلسفه نيز تفاوت است: فيلسوفان در يونان باستان انديشه هايشان را در قالب مكاتب فكري رقيب بيان مي داشتند؛ مكاتبي كه هريك ادعا مي كردند حقيقت منحصراً نزد آنهاست؛ اما فيلسوفان جديد، كه غالباً مشغول كار در دانشگاه ها هستند، پژوهش فلسفي را تلاشي مشترك و جمعي مي دانند.
استنتاج ديدگاهاي تربيتي از مکاتب فلسفي، سرآغاز فعاليتهاي علمي سازمانيافته در جهان غرب به منظور پايهگذاري رشتة فلسفة تعليم وتربيت است. اين مرحله با عناويني چون «رويکرد ايسمها»، «رويکرد مواضع فلسفي»، «رويکرد دلالتها، «رويکرد سنّتي» و مانند آن شناخته ميشود. پيش فرض اساسي طرفداران اين رويکرد آن بود که ميان ديدگاههاي بنيادين وجودشناختي، معرفتشناختي و ارزششناختي هر مکتب با مواضع و ديدگاههاي تربيتي مأخوذ و مستنتج از آن، رابطهاي منطقي و ضروری وجود دارد. اين رويکرد از اوايل دهة 1930 آغاز شد و تا اواسط قرن بيستم به اوج خود رسيد و هنوز هم در ادبيات اين رشته مطرح است؛ اما به تدريج در مسير پيشرفت اين رويکرد، موانع و اشکالاتي پديد آمد. اگر به حقيقت چنين رابطهاي ميان بنيانهاي فلسفي مکتبها و انديشههاي تربيتي مأخوذ از آنها وجود داشته باشد، بايد اولاً ديدگاههاي تربيتي يکدست و منسجمي از هر مکتب فلسفي استخراج شود، و ثانياً با توجه به تفاوتهاي جدّي و انکارناپذير ميان مکتبهاي فلسفي بايد ديدگاههاي تربيتي متفاوتي نيز از آنها بهدست آيد؛ درحالي که در هر دو مورد نقضهايي آشکار شد.
ادامه دارد...