فلسفه تعلیم و تربیت و منتقدان آن
اگرچه فلاسفه گذشته در زمینه تعلیم و تربیت آثاری داشتهاند، اما فلسفه تعلیم و تربیت به مفهوم رایج آن، تنها در این قرن از محبوبیت برخوردار بوده است. در سالهای اخیر، این رشته برای تثبیت خود، به عنوان بخش مهمی از تربیت معلم، که غالبا تنها یک بخش از دروس اصلی تعلیم و تربیت را شامل میشود، مشکلات بسیاری داشته است. به بیان دیگر، بهرهگیری از اندیشهها و تحلیلهای فلسفی در تعلیم و تربیت، با انتقادات فراوانی از درون و برون این رشته مواجه بوده است.
ژاک بارزون (Jacques Barzun) نسبت به کتابهای بسیار بد و ناخوشایندی که در زمینه تعلیم و تربیت نوشته شده، اعتراض داشت. او به ویژه از یک فلسفه تعلیم و تربیت خاص، به دلیل اینکه در میان قضاوتهای نابخردانه خود، مسأله اهداف را در تعلیم و تربیت مسألهای مربوط به ارزشها قلمداد کرده، دلزده شده است.
چارلز سیلبرمن (Charles Silberman) نیز در بررسیهایی که از مدارس به عمل آورد، به دلیل فقدان مبارزه کافی علیه بیفکری مشهود در تعلیم و تربیت، در زمره منتقدان و مخالفان فلسفه تعلیم و تربیت قرار داشت.
فلسفه تعلیم و تربیت در ارائه نقش یا نفوذ واقعیاش، در سالهای اخیر با مشکل مواجه بوده است. گاهی بسیار فلسفی و در نتیجه، با مربیان شاغل بیارتباط بوده و در بعض مواقع، که تلاش نموده تا با آنها مرتبط شود، در انجام صحیح این وظیفه و به کارگیری درست روشهای فلسفی، با شکست مواجه گشته است. به دلایل مذکور فلسفه تعلیم و تربیت، ممکن است رشتهای رو به افول تلقّی شود. این رشته به سبب بیگانگی بسیار با موضوعات تربیتی و عدم ارتباط با تربیت معلمان و مدیران اجرایی و ترویج شکگرایی و اندیشههای بنیادی مورد تهاجم قرار گرفته است.
به رغم این انتقادات، که برخی از آنها موجه نیز هست، مربیان به نوعی تربیت و نظم نیاز دارند تا از طریق مطالعه یک فلسفه تعلیم و تربیت، که هم نظرات فلاسفه و هم تلاش خود آنان را برای فلسفی کردن شامل میشود، به دست میآید. فلسفه برای مربیان یک تفنّن نیست، شیوهای است که رهبران تربیتی و معلمان را در فکر و عمل در زمینه تعلیم و تربیت، خردمندتر و نقادّتر میگرداند. فلسفه بر وضوح، قصد، انتقاد و توجیه به عنوان ارزشهایی مهم برای مربیان تأکید دارد؛ ابزارهایی که یک مربی به آنها نیاز دارد تا کارهایش را به نحو مؤثری به انجام برساند. فلسفه تعلیم و تربیت همانگونه که از سوی بهترین متخصصان خود به کار برده میشود، نظمی را ایجاد میکند که [از سویی [نسبت به چیستی تعلیم و تربیت و مدارس، تصوراتی ارائه میدهد و [از سوی دیگر، [انتقادات مربوط به تلاشهای رایج، برای فهم این تصورات را تبیین مینماید. متقنترین نمونه فلسفه تعلیم و تربیت از سوی جان دیویی (Jahn Dewey)و در عصر ما نیز از سوی پائولو فریره، (Paulo Freire) ـ کسی که به فلسفه تعلیم و تربیت به عنوان ابزاری برای بازسازی تجربیات انسان، مدارس و جامعه مینگریست ـ ارائه شده است.
فلسفه یکی از بیشمار رشته هایی است که با تعلیم و تربیت ـ که به تنهایی یک رشته محسوب نمیشود ـ ارتباط دارد. سایر رشته های مرتبط با آن عبارت است از: تاریخ، روانشناسی، جامعهشناسی، انسانشناسی، اقتصاد و زیستشناسی. «فلسفه» در اصلاح تعلیم و تربیت، به نظریه یا توصیف کاربردی در مقابل نظریه علمی گفته میشود؛ در حالی که «نظریه علمی» پدیدهها را تبیین و پیشبینی میکند، از نظریه کاربردی بیشتر انتظار میرود تا هدایت اقداماتی از قبیل تعلیم و تربیت و قانون را بر عهده گیرد.