نگاهي فلسفي به اينترنت
هيوبرت دريفوس فارغ التحصيل دانشگاه هاروارد، مدرس فلسفه در موسسه تكنولوژي ماساچوست (MIT) و دانشگاه بركلي. آثار دريفوس را ميتوان در دو حوزه مطالعاتي مورد بررسي قرار داد. حوزه اول شامل آن دستهاي از آثار اوست كه معطوف به شرح و تفسير آثار فلاسفه ديگري در حوزههاي پديدارشناسي وجودگرايي و هرمنوتيك است. فلاسفهاي چون هوسرل، هايدگر، مرموپونتي و فوكو. حوزه دوم آثار دريفوس حوزهاي است كه در آن خود او به عنوان فيلسوفي مولف در صدد نقد پروژههايي در عصر تكنولوژيك برآمده است، كه از منظر او به نحوي بنيادين در رفتارهاي انسان اين عصر، خللي وجود شناسانه ايجاد ميكنند. او از ناقدان برجسته پروژه هوش مصنوعي است.
"ذهن، برتر از ماشينن؛ قدرت شهود و مهارت انساني در عصر كامپيوتر" و "نگاهي فلسفي به اينترنت" از آثار اصلي او در اين حوزه هستند. آنچه در پس زمينه تمامي انتقاداتي كه در بخشهاي متفاوت "نگاهي فلسفي به اينترنت" آمده مشهود است، نوستالژيايي وجود شناسانه از "معنا" است. نوستالژيايي از نوعي ارتباط رودرروي انساني كه با گسترش ارتباطات سايبرنتيكي در حال افول است.
- گزافه گويي در مورد ابرلينكها:
فروكاهش انسان به مجازهايي كه شبكه (web) آنها را باز تعريف كرده است و خواهد كرد: اين آن جرياني است كه با شتابي مافوق تصور (با سرعتي ميزان دست كم يك ميليون صفحه وب در روز) هر لحظه انسان را براي برقراري ارتباط، جستوجوي اطلاعات مورد نظرش و ... فرا ميخواند. يكي از اساسيترين وجهههايي از اينترنت كه به راحتي كاربران را اغوا ميكند و خواهد كرد، انعطاف غول آسايي است كه به واسطه لينكهاي صفحه در شبكه به وجود آمده است و اين تا حدود زيادي همان فروكاهش انسان است به يك كاربر دائمي.
انسان در يك فضاي سايبرنتيكي. تنها كاربري است كه با يك ID شناسايي ميشود. كاربري فاقد هرگونه تجسد. انسان فاقد بدن و صاحب انديشههايي كه ميتوان آن را به اطلاعاتي روي يك فلاپي تبديل كرد. انساني فاقد حافظه. انساني كه يكي از تاريخيترين حافظههاي وجودي خود را از دست داده است و يا حتي خود ميخواهد كه از دست بدهد. بدين ترتيب در دوتاييهايي چون بدن / روح حافظهاي وجودي است. انگار پس از نزديك به دو نيم هزاره از سخن افلاطون كه: بدن قبر روح است. رهايي كه ميتواند انسان را تماماً به يك روح يا يك شبه سابيرنتيكي تبديل كند. در اين جهان انسان ديگر تنها يك ذهن خواهد بود. رها شده از هرگونه حيوانيتي. انسان ديگر انسان متعالي است. انعطاف غول آساي شبكه ها دائماً به واسطه ابرلينكها نوعي سازمان دهي پستمدرن از اطلاعات را در اختيار كاربرها قرار ميدهد. ابرلينكها "نحوه طبيعي استفاده از سرعت و قدرت پردازش كامپيوترها براي ربط دادن مقدار بزرگي از اطلاعات هستند بدون اينكه نيازي به فهميدن آنها يا تحميل هر نوع ساختار معتبر يا حتي مورد پذيرش عموم بر آنها باشد." يك كاربر در جست و جوي اطلاعاتي كه خواهان آنهاست با مجموعهاي عظيم از اطلاعات ناجور و بي ارتباطي روبه رو ميشود كه ابرلينكها آنها را در يك ارتباط طبيعي شبكهاي، قرار داده است.
- يادگيري از راه دور چقدر از يادگيري دور است.
از سويي ديگر در نحوه آموزش تغيير شكلي بنيادين در شيوه ارتباط بين افراد دخيل در آموزش دبيرستاني و دانشگاهي روي داده است. به زعم دريفوس مراحل يادگيري دانشجو از طريق تدريس، تمرين و نهايتاً كارآموزي براي خبره شدن در يك حوزه معين و در زندگي روزمره: نوآموز، مبتدي پيشرفته، كارداني، تبحر، خبرگي، استادي، فرزانگي عملي هستند. يكي از دغدغههايي كه در آراي هواداران آموزش از راه دور، دائماً در حال طرح شدن است حذف دانشگاه است. دانشگاه به عنوان واسطهاي براي آموزش. اينجا "دانشگاه" استعارهاي است از مكاني كه قرار است بستر تعاملات آموزشي باشد. اين مكان موظف است امكاني فيزيكي باشد كه در آن دانشجويان و اساتيد در حين تجسد خود، به گونهاي رودررو و به همراه بدنهايشان، با هم در ارتباط قرار بگيرند. تنها در اين مكان مهيا شده براي ارتباطهايي متجسد است كه ميتوان به مرحله تبحر و خبرگي رسيد. "به نظر ميرسد تبحر فقط و فقط در اين حالت ]تعاملي متجسد[ است كه واكنش هاي شهودي جايگزين استدلال عقلي ميشود." "آيا از طريق اينترنت ميتوان به حضور جسماني لازم براي كسب مهارتها در حوزههاي گوناگون و براي كسب استادي در فرهنگ دست يافت؟" يادگيري از راه دور نهايتاً ميتواند تا مرحله كارداني، سلسله ضروري آموزش را اجرا كند. يك نوآموز، يك مبتدي پيشرفته و يك كاردان هنوز آن لحظهاي از آموزش را اشغال ميكنند كه دانشجو به عنوان مصرف كننده صرف اطلاعات و دادهها و حتي مصرف كننده نظم ميان اين دادهها مقام مييابد اما براي يافتن تبحر، حضوري انساني به همراه تمامي متعلقات عاطفي و انداموارهاي ضروري است و آيا نحوهاي از حضور كه شبكه در اختيار كاربري كه قرار است يك دانشجو باشد قرار ميدهد چه اندازه از اين ضرورت را برطرف ميسازد؟
- حضور – از راه – دور نامتجسد و متروك شدن امر واقعي:
يك توانايي ما فوق بشري: در شبكه ذهنهايمان در هر كجايي كه علاقه ما به آن جلب ميشود حاضر هستند. يك فراغت از مكان: موجودي ناميرا، اين جاودانگي خود را ما به ازاي ترك بدن خود به چنگ آورده است.
در كنترل از راه دور به نظر ميآيد چيزي كه روي صفحه مانيتور نقش بسته است همان حضور واقعياي است كه شايد در هزاران متر آن سوتر روي داده است. از سويي ما از جانب بدنهايمان در طي زندگي روزمره دائماً در معرض موقعيتهاي خطرناك هستيم و از سويي ديگر به واسطه حضور از راه دور كه دائماً حضوري غيرحقيقي است، اين بدن است كه حذف ميشود و بدين ترتيب با اين حذف در معرض خطر بودن فيزيكيمان نيز محو خواهد شد. ما داخل اتاقهايمان به مريخ ميرويم بي آنكه پارگي شيلنگ كپسول هوا، هنگاميكه در مريخ قدم ميزنيم، ما را تهديد كند؛ چرا كه ما تنها با كنترل يك روبات در مريخ آزمايشها و نمونه برداريهايمان را در مريخ انجام ميدهيم. ما قهوه هم ميخوريم. اما آيا اين حضور واقعي به نظر خواهد رسيد؟ ... "ارائه تلويزيون با وضوح بالا و صداي محيطي و اضافه كردن مسيرهاي لمس و استشمام به درك بيشتر و بيشتري از بودن واقعي در حضور افراد و حوادث دوردست درست مييابد."
اما "آنچه كه در حضور از راه دور از دست ميرود، امكان تسلط من بر حركت بدنم براي به دست آوردن تسلط بهتر بر جهان است." از منظر موريس مرلوپنتي احاطه داشتن بر جايي كه به عنوان يك منظره در برابرمان قرار دارد، تنها زماني ميسر ميشود كه ما از بدنمان به مثابه يك "ميتوانم" استفاده كنيم. بدين ترتيب بدن در روابط روزمرهمان با جهان بي هيچ هياهويي در پس زمينه عمل ميكند و اين سكوت بدن است كه امكان اين تصور را براي ما مهيا ميكند كه "قادريم در فضاي سايبرنتيكي بدون بدنمان به سر ببريم."
- نيهيليسم در بزرگراه اطلاعاتي:
مسئله اساسي در اين بخش رهاشدگي در يك بيتفاوتي و در يك مسخ است. جايي كه هيچ نوع خطر مستقيمي احساس نميشود. به اعتقاد كيركگور فضاي عمومي محكوم است به جهاني بيگرايش بدل شود. جهاني كه در آن دو فردي به يك كاربر مبدل ميشود و هر كاربري توانايي دارد در باب هر موضوعي نظري اتخاذ كند. بي آنكه اين اتخاذ مسئوليتي را طلب كند. "به يمن ابرلينكها تفاوتهاي معني دار، در واقع همسان شدهاند. مربوط بودن و اهميت داشتن ناپديد شده است و اين امر بخش مهمي از جاذبه شبكه است." تضادها به تفاوتهايي خنثي بدل ميشوند. تفاوتهايي كه هيچ تناقضي ايجاد نميكنند و هر تحليل به يكي از رهيافتهاي ممكن بدل ميشود، يك كاربر در مقام يك جستوجوگر سايبرنتيكي، زندگياش را وقف اجتناب از آن وضعيتي ميكند كه در آن ملال و احساس خطر، به واسطه بدنش و عاطفهاش ايجاد ميشوند. اما آن نوع از عدم توانايياي كه محصول عدم تجسد يك كاربر است، عدم توانايياي در تمييز دادن امر بياهميت از امر مهم، در نهايت مانع از شاد بودن او نيز ميشود. "بدنهايمان را تصديق كنيم، نه به رغم قاني بودن و آسيبپذيري آنها، بلكه به اين علت كه بدون بدنهايمان، همان طور كه نيچه معتقد بود، ما در واقع هيچ چيز نيستيم."