گرایش های فلسفه تعلیم و تربیت
1- فلسفه تعلیم و تربیت با گرایش عمومى و حرفه ای
فلسفه تعلیم و تربیت را می توان به طور کلی به دو گرایش عمومى و حرفه اى تقسیم کرد. «فلسفه تعلیم و تربیت عمومى» فلسفه اى است که وسیع ترین طیف از آثار مکتوب تعلیم و تربیت را شامل مى شود. این فلسفه نوشته هاى سیاستمداران، روزنامه نگاران، روشنفکران، شهروندان و مربیانى را که درباره تعلیم و تربیت مطلب مى نویسند، دربرمى گیرد. اما ‹‹ فلسفه تعلیم و تربیت حرفه اى» رشته اى است که از سوى کسانى که صرفا در فلسفه آموزش دیده اند مورد استفاده قرار مى گیرد. این افراد منابع خود را از نوشته هاى موجود در زمینه فلسفه، تعلیم و تربیت و فلسفه تعلیم و تربیت انتخاب مى کنند.
2- فلسفه تعلیم و تربیت با گرایش دستورى و الهام بخش
یکى دیگر از تقسیم بندى هاى مفید تقسیم آن به فلسفه تعلیم و تربیت "الهام بخش" است. این فلسفه بر اساس هدف خود، به توصیف خواست هایى آرمانى در تعلیم و تربیت رسمى و غیر رسمى افراد مى پردازند تا طرحى را براى آنچه که «بهترین نمونه تعلیم و تربیت» عنوان گردیده است، برنامه ریزى کند. در این خصوص، مى توان از کتاب جمهورى افلاطون، «نیوآتلانتیس» باکون، «امیل» روسو، «نظام آموزش و پرورش» سامر هیل و «والدن تو اسکینر نام برد. عده دیگر فلسفه هاى تعلیم و تربیت «دستورى» یا «فرمایشى» نام دارند. این فلسفه ها دستورالعمل هاى دقیق و روشنى براى فعالیت هاى تربیتى ارائه داده و بر تعهد به انجام آن ها تأکید دارند. براى انجام این کار، مى توان به متون تخصصى یا عمومى مراجعه کرد. کتاب «علم تعلیم و تربیت» اثر جان هربارت، «آموزش عالى در امریکا» اثر روبرت هاتچینس، و «تعلیم و تربیت بر سر دوراهى» اثر ژاک مارتین، از جمله این آثار است. فرانکنا این دسته از فلسفه هاى تعلیم و تربیت فرمایشى را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است. فلسفه هاى آرمانى یا اصلى توجیهاتى با ماهیت فلسفى یا دینى براى این اهداف و شیوه هاى تربیتى و نیز توجیهاتى براى کاربرد این شیوه ها ارائه مى دهند.
3- فلسفه تعلیم و تربیت با گرایش تحقیقاتى
رویکرد سومى نیز در فلسفه تعلیم و تربیت وجود دارد که مى توان آن را "تحقیقاتى'' نامید این رویکرد، سیاست و عملکردهایى را که بر مبناى توجیه و یا به عنوان بازسازى در تعلیم و تربیت پذیرفته شده است مورد تحقیق و بررسى قرار مى دهد. در این مورد، مى توان از آثارى مانند «دموکراسى و تعلیم و تربیت»، نوشته جان دیویى، و "اساس روش"نوشته ویلیام کیل پاتریک نام برد. آخرین رویکرد فلسفه تعلیم و تربیت «تحلیلى» نام دارد. این رویکرد تلاش دارد تا به کشف و تفسیر مفاهیم موجود در گفتار و کردار تربیتى بپردازد. نمونه هاى اساسى این رویکرد عبارت است از کتاب "اخلاق در تعلیم و تربیت" اثر ریچارد پیتر، "زبان تعلیم و تربیت" اثر اسرائیل شفلر (اسکفلر) و"فعالیت هاى تدریس "اثر توماس گرین.
4- فلسفه تعلیم و تربیت با گرایش نظرى و فلسفی
یکى دیگر از شیوه هاى فلسفه تعلیم و تربیت بررسى وظایف گوناگونى است که این فلسفه خود را موظف به انجام آن مى داند.فلسفه تعلیم و تربیت از منظر فلسفى یا نظرى ،در بیان مسائل ناشى از تعلیم و تربیت، همانند تنظیم اهداف، برنامه ریزى، سازمان دهى، تعلیم و تعلم، روش شناختى تحقیق (روش تحقیق)، منطق نظرى تحقیق و مسائل اخلاقى، از یک نقش تربیتى برخوردار است. البته همه مسائل تربیتى از نوع فلسفى نیست، اما فلسفه مى تواند بخشى از موضوعات را بیان کند. براى انجام چنین مهمى، فلسفه باید تا حد امکان از به کار بردن زبان فنى اجتناب ورزد و اگر چنین زبانى را به کار مى برد، باید به دقت، توضیح دهد.
5- فلسفه تعلیم و تربیت با گرایش تحلیلى و نقادی
فلسفه تعلیم و تربیت در نقش تحلیلى اش، مى تواند زبان و احتجاجاتى را که در نطق تربیتى به کار برده شده، روشن و شفاف کند. این فلسفه همچنین قادر است ابهام هاى موجود در اصطلاحات و معانى را از بین برده، معیارى براى قضاوت درباره ادعاهاى مطرح شده ارائه دهد. از فلاسفه انتظار مى رود که از دیدگاه ها و عقاید ثابت و معینى حمایت نکنند، بلکه بر منطق عقلانى و مستدل، آزادى سؤال و تحقیق، و انتقاد تأکید نمایند. شبیه به این نقش تحلیلى عملکرد نقادانه فلسفه تعلیم و تربیت است که از این طریق فلاسفه طرح ها و خط مشى هایى از قبیل لغو تبعیض نژادى در مدارس و مسؤولیت پذیرى را با دقت مورد ارزیابى قرار مى دهند و فیلسوف مى تواند به خط مشى در محدوده شرایط اجتماعى، اخلاقى و ایدئولوژى موجود نظر افکند.در نهایت، بعضى از فلاسفه تعلیم و تربیت یک عملکرد ترکیبى متشکل از مجموعه نظرات و احتجاجات مختصر، منظم و قابل فهم درباره تعلیم و تربیت را برگزیده اند که این عملکرد به طور کامل با فعالیت هاى تربیتى و با فلسفه زندگى ارتباط برقرار مى سازد.