اندیشه های نیجه
افکار ونظریات نیچه در تحولات قرن بیستم تاثیر فراوان داشته است راسل در این باره می گوید " : « اگر نیجه صرفا علت یک بیماری باشد . باید گفت که این بیماری در عصر جدید شیوع فراوان دارد » (راسل ، 1373 ، ص 1048)نتیجه تاکید فراوان نیچه بر قدرت طلبی و ارزشمندی و برتری فرد و نژاد قویتر ، پیدایش مکاتبی همچون نازیسم و فاشیسم و انواع نظریات برتری نژادی در قرن بیستم شد.
به اعتقاد نیچه« به هیچ روی تساوی در بین مردم نیست ، بعضی از انسانها برای فرماندهی و آقایی و حکومت بر خلایق ، خلق شده اند و بعضی دیگر از آن رو خلق شده اند که آلت و وسیله ای در چنگ اقویا باشند ».( ژکس،1362،ص114)وی انسانها را به دو دسته سروران و بندگان تقسیم می کند . افراد نیرومند و قوی به گروه سروران تعلق دارند و ناتوانان و زیر دستان به گروه بندگان .به نظر نیچه ، انسانها نیرومند و قوی به لحاظ اخلاقی از ارزش بیشتری برخوردار می باشند ، همچنان که در میان نژادها نیز ، نژاد قوی و ملت نیرومند از ارزش بیشتری برخوردار می باشند،. بر همین اساس در کتاب " فراسوی نیک وبد " اخلاق را نیز به دو قسم اخلاق سروران و اخلاق بندگان تقسیم نموده ، قدرت و شجاعت را از صفات سروران و زبونی ، ریاکاری و دروغ را ناشی از اخلاق بندگان می داند . وی معتقد است انسانها باید بکوشند تا از گروه سروران باشند و از اخلاق بندگان می داند . وی معتقد است انسانها باید بکوشند تا از گروه سروران باشند و از اخلاق بندگان تبعیت نکنند زیرا انچه بندگان ارزشمند می دانند ، دارای ارزش حقییقی نیست بلکه آنها این ارزشها را از سر کینه توزی ساخته و پرداخته اند تا سروران را رام کرده یا از آنها انتقام بگیرند.( نیچه ، 1377 )وی اخلاق سروران را که برای " قدرت " ارزش ذاتی قایل است ، اخلاق درست می داند . به نظر او کسی که از گروه سروران است ، ابر مرد می باشد . چنین کسی باید در راه رسیدن به هدف خود از هیچ کاری فرو گذار نکند و " اگر مقصدی که می خواهد بدان برسد ، اقتای شرارت کرد ، نباید از آن سرباز زند " ( کاپلستون،1372 ، ص574) نیچه معتقد است ابر مرد ، فوق سوال است بلکه عمل وی ملاک داوری است و هرچه ابرمرد انجام دهد نیک است.
نيچه به فرهنگ ، زبان و اساطير يونان باستان علاقه شگرفي داشت. با وجود انتقادات شديدي كه نيچه به دوران و افكار رمانتيك داشت ، اما در رفتار خود تا حدي تحت تاثير رمانتيكها بود. نيچه نيز مانند لردبايرون شاعر بزرگ و نامور دوران رمانتيك در واقع يك اشراف زاده طغيانگر بود و تصادفي نيست كه از يكسو فلاسفه دوران روشنگري بويژه كانت و روسو را بعنوان «اخلاق گرايان متعصب» مورد انتقاد قرار ميداد ، اما به بايرون و آثار او عشق ميورزيد. اما يك ويژگي شگرف نيچه ، كوشش او براي در هم آميزي و تركيب ارزشهاي دو گانه است. زيرا نيچه از يكسو ستايش گر ابر انسان نه به معناي لغوي و زورمندي بلكه به معناي توانمند شدن انسان است و از سوي ديگر به فلسفه ، ادبيات و هنر و بويژه موسيقي عشق ميورزد
ارادهٔ معطوف به قدرت
نیچه معتقد است که یک فرد برای فیلسوف شدن باید سلسله مراتبی را طی کند و سنجشگر شک آور جزم باور و تاریخگزار باشد و نیز شاعر و جهانگرد و... تا از تجربیاتی که کسب کرده بتواند از عمق به بلندای معانی برود و اینها لازمه فیلسوف شدن است اما شرط لازم آن آفرینش ارزش هاست. نیچه می گوید که فیلسوفان آینده باید زمان را کوتاه کنند و همه حقیقت ها و ارزش های تعریف شده در گذشته را بررسی کنند و ارزش های جدید بیافرینند. آنها فرمانروا و قانونگذار هستند و بایدها را تعیین می کنند که بشر از کجا شروع کند و به کجا برود. خواست حقیقت آنها خواست قدرت است
تاويل نيچه از مفهوم فرديت و «من» و «منيت» را ميتوان از مناطر گوناگون مورد بحث قرار داد. گاهي منظور نيچه از فرديت مفهومي است كه در برابر «تنوع» قرار ميدهد و گاهي دركي تفسير گرايانه است كه در برابر پوزيتيويسم قرار ميدهد. اما مسئله اساسي او نفي حقيقت مطلق است. نيچه در برابر اين آموزه پوزيتيويستي كه ميگويد: «تنها فاكتها وجود دارند» ، ميگويد: «هرگز تنها فاكتها وجود ندارند ، بلكه انواع تفاسير و برداشتها از آنها وجود دارند.» نيچه بر اين باور است كه: «دنيا در برابر برداشتهاي بي پايان و بي انتها به گونهاي باز قرار دارد. هر يك از اين برداشتها درباره جهان هستي داراي پيش فرضهاي معيني است كه در پيوند نزديك با خواست تحقق آنها بر اساس «قدرت» قرار دارد. هر يك از اين تاويلات نه نفي كننده و نه قابل تبديل به تاويل ديگري است.» به باور نيچه اين تاويلها گاه چنان نسبت به همديگر متفاوت و متعارضاند كه بازشناخت متن اصلي را دشوار ميكنند. نيچه مثلا در باره تاويلهاي گوناگون از انقلاب فرانسه ميگويد: «باز شناختن متن از پس تاويلها كاري است بسيار دشوار ، انگار متن پشت تفسيرها گم شده است.»
نيچه تاكيد ميكند كه راه تبديل او به انساني فراتر از يك انسان عادي اخلاق گرا ، گذر از مسير دشوار طغيان عليه متافيزيك بوده است. زيرا انسان اگر خود را همچون «سايه خدا» بنگرد ، هرگز قادر به كاربرد نيروي عقل خود و ايجاد پلي بسوي خود براي فراتر رفتن از خود و گزينش زندگي آزادتر و تازهتر نيست(دورانت،1375،ص209).
نيچه آنگاه تحليل از گذشته را به نگاه به آينده پيوند ميزند و ميگويد مهمترين هدف انسان غلبه بر خود و ساختن پلي بسوي خود بايد باشد تا بتواند نواقص خود را بازيابد و شناخت درستي از خود كسب كند. در اين كوشش نيچه راه و رويكرد خود را پيش ميكشد و ميگويد ميخواهد صادقانه همه چيز را روي ميز بگذارد. ميگويد: «عليرغم بيماريهاي مختلف ، خود را كاملا سالم ميدانم. صرفنظر از اينكه اندام و ارگانهاي من چه واكنشي نشان دهند ، من سالم هستم. اين معادله شگرفي است ، اما چنين است.» در توضيح اين معادله شگفت انگيز ميگويد: «هويت انسان همواره دوگانه است. چيزي بنام حقيقت مطلق وجود ندارد. هويت انسان چيزي ميان مرگ و زندگي است. انسان همزمان هم مرگ است و هم زندگي. زندگي ارثيهاي است دوگانه كه در جايي ميان تباهي و نيكي قرار دارد.» نيچه تجربه خود از زندگي را باز ميكند و توضيح ميدهد پدرش هنگامي كه ٣٦ ساله بود و او تنها چهار سال داشت ، با زندگي وداع كرد. اما در اين تباهي و انحطاط او توانست با كمك مادر خود كه نماد عشق به زندگي بود ، نيروي نشاط و شادي بخش زندگي را كشف كند و بر تباهي چيره گردد(دورانت،1375،ص211).
منابع
نیچه فریدریش ویلهلم(1377)تبارشناسی،ترجمه داریوش آشوری،انتشارات آگاه.
ژکس (1362)فلسفه اخلاق،ترجمه ابولقاسم پورحسینی،انتشارات امیرکبیر.
کاپلستون (1372) تاریخ فلسفه ، ترجمه اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر ، جلد دوم ، انتشارات علمی فرهنگی.
راسل ، برتراند(1373)تاریخ فلسفه غرب ،ترجمه نجف دریابندری،انتشارات پرواز.
دورانت، ويل؛ ترجمه عباس زرياب (1386): تاريخ فلسفه، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي.