حالا باید دستگاه متافیزیکِ پرسونالیسم را، که از لحاظ فلسفی به منزله هسته و اساس این فلسفه است مورد نقد و بررسی قرار دهم که مدت زیادی به پژوهش در مورد آن مشغول بودم و نمی دانم اینجا حق مطلب ادا می شود یا نه. اما آنچه لازم است بیان می کنم.
متافیزیکِ پرسونالیسم، اگر عمیقاً مورد تحلیل قرار بگیرد، یک سیستم ایدآلیستی است. چنین ایدآلیستی به جهان و طبیعت مانند یک پدیده ذهنی نگاه می کند و تمام جهات مادی جهان را جنبه هایی از اراده، روح جهانی و یا نفس کیهانی می شناسد. از لحاظ ایدآلیستی تمام روابطی که در جهان وجود دارند روابطی مشخص اند و همه حقایقی هستند که به شخص یا پرسون مربوط می شوند و به این لحاظ می توان گفت: انسانی اند.
ادموند هوسرل آنجا که به بررسی منابع ذهنی چیزها می پردازد، خاطر نشان می کند که:
آیا بر عهده ما نیست تا چیزهای خارج جهان خود را درک کنیم؟ و به این ترتیب احکامی را که لازمه زندگی ماست در باب این چیزها صادر نمائیم؟
هوسرل در برابر چنین پرسشی می گوید: چرا من باید از این چیزها آگاه شَوم، اما اعتراف به وجود این چیزها خود حاوی شعور من است و لذا چنین اعتراف و اذعانی عنصری نفسی و انسانی است. هنگامی که من می خواهم در باب دیگری حکم کنم چنین حکمی را به روال باطنی خویش مدیونم؛ من این دیگری را با منابع ذهنی و جهان باطنی خویش ارزیابی می کنم همان سان که او مرا با خمیره ی ذهنی و مشخص خویش می نگرد. هیچیک از ما خارج از ذهنیت خویش قرار نداریم اما هریک از ما ترکیبی است از دیگری و از ذهنیت خویش.
متافیزیکی مذهب اصالت شخصیت یک سیستم برهان وجودی است. جهان واقعی عبارت از یک نظم یا روال طبیعی محض نیست بلکه موضوعی برای بهره من است. همان گونه که نفس انسانی شامل تجربه ارزشهاست به همان ترتیب نیز نفس کیهانی عبارت است از تجربه ارزشهایی نظیر حقیقت، خیر و زیبایی و به این لحاظ ارزشهای ما به همان صورت که در ذهن تجربه کننده من تحریر شده اند وجود دارند. اگر چه این فلسفه نوعی دفاع از الهیات است اما یک مذهب صرفاً ذهنی نیست به آن معنی که در مباحث برکلی آشکارا می توان دید. بلکه ذهنیت این فلسفه نوعی ارزیابی روانی است که عبارت است از فلسفه تجربی انتقادی.
نمونه کامل نوشته های طرفدار پرسونالیسم در جریان فلسفی معاصر عبارتند از خدا یک شخص و فلسفه دین به ترتیب اثر بریتمان و ویلیام استرن. فلسفه پرسونالیسم در قرن ما بر آنست تا نوعی سازش عقلی و اشراقی با وجدانهای مذهبی به عمل آورده و قصد از این سازش آنست تا جهانی که هرچه بیشتر وحدت یافته و متجانس باشد و هم چنین اراده که با آن حیات باطنی و ارزش بی پایان شخص تجلی می یابد، به وجود آید. فلسفه پرسونالیسم در توجیه ماهیت اخلاق و فلسفه محض و هم چنین الهیات و دین با گروه بندی و انشعاب بزرگی مواجه گردید و همین انشعاب و تشتت آراء حِکمی موجب آن شد تا یکی از بزرگترین دستگاه های فلسفی قرن ما از آن زائیده شود و با نام اگزیستانسیالیسم آوازه اش در سراسر جهان بپیچد.